گنجور

شمارهٔ ۲۰ - وله

خوش به تو نقاش طرحی دل‌ستان افکنده است
گرچه نقش آن کمر را از میان افکنده است
جان اگر نبود مصور پس مصور از کجا
اندر آیینهٔ رخت تصویر جان افکنده است
صبح‌آسا جلوهٔ تو ای مهر زمین
ماه و پروین را ز چشم آسمان افکنده است
گویی از آن چشم تیرانداز و طاق ابروان
ترک در محرابی از مستی کمان افکنده است
بس سبک دزدید مشکین زلفت از عشاق دل
عاقبت بر دوش تو باری گران افکنده است
ای به رخ باغ جنان بی‌ماهت اینک سال‌هاست
کز فراقت دهر داغم بر جنان افکنده است
زرد چهرم سخت غم‌افزا شد آخر ای شگفت
سستی بختم خواص از زعفران افکنده است
پایمالم چون رکاب و چارمیخم همچو نعل
تا که با هجرت قضایم هم‌عنان افکنده است
چرخ خرگاه (و) زمین اورنگ (و) عریانی لباس
خوب بختم وضع فری جاودان افکنده است
دیده‌ام زین سان که لؤلؤبیز گشته گوییا
خود نظر بر دست شاه کامران افکنده است
ناصرالدوله حمیدالدین که تیغش طرح نظم
هم به کرمان هم به آذربایجان افکنده است
چون مهندس کرد قصد بزم جاهش از ازل
این اساس چرخ را در امتحان افکنده است
ورنه معمار قدر بنیاد قصر رفعتش
آن طرف از حیز کون و مکان افکنده است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوش به تو نقاش طرحی دل‌ستان افکنده است
گرچه نقش آن کمر را از میان افکنده است
هوش مصنوعی: نقاشی زیبا، طرحی دلنشین برای تو کشیده است، هرچند که این طرح باعث شده تا زیبایی کمر از دیده‌ها پنهان شود.
جان اگر نبود مصور پس مصور از کجا
اندر آیینهٔ رخت تصویر جان افکنده است
هوش مصنوعی: اگر جان وجود نداشت، پس تصویر جان چگونه در آینه ظاهر شده است؟
صبح‌آسا جلوهٔ تو ای مهر زمین
ماه و پروین را ز چشم آسمان افکنده است
هوش مصنوعی: در صبح زیبا، زیبایی تو همچون خورشید بر زمین می‌تابد و ماه و ستاره‌ها را از نگاه آسمان پنهان کرده است.
گویی از آن چشم تیرانداز و طاق ابروان
ترک در محرابی از مستی کمان افکنده است
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که آن چشم تیرانداز و قوس ابروهای زیبا، مانند کمانی در دل حسی عمیق و مستی قرار گرفته‌اند.
بس سبک دزدید مشکین زلفت از عشاق دل
عاقبت بر دوش تو باری گران افکنده است
هوش مصنوعی: موهای مشکی تو به قدری زیبا و دلرباست که دلبستگان را به خود جذب می‌کند، اما با این حال، عشق و احساسی عمیق را بر دوش تو گذاشته که بار سنگینی است.
ای به رخ باغ جنان بی‌ماهت اینک سال‌هاست
کز فراقت دهر داغم بر جنان افکنده است
هوش مصنوعی: ای زیبای باغ بهشت، سال‌هاست که از دوری تو دلم پر از غم و درد شده و این غم همچون زخم عمیقی بر وجودم نشسته است.
زرد چهرم سخت غم‌افزا شد آخر ای شگفت
سستی بختم خواص از زعفران افکنده است
هوش مصنوعی: چهره‌ام زرد و پر از غم شده و این واقعاً عجیب است؛ زیرا به نظر می‌رسد سرنوشتم به دلیل تأثیرات خاص زعفران دچار مشکل شده است.
پایمالم چون رکاب و چارمیخم همچو نعل
تا که با هجرت قضایم هم‌عنان افکنده است
هوش مصنوعی: من همچون رکابی زیر پا هستم و میخ من به اندازه نعل می‌باشد، تا زمانی که با هجرت، قضا و سرنوشت من هم‌سو شده است.
چرخ خرگاه (و) زمین اورنگ (و) عریانی لباس
خوب بختم وضع فری جاودان افکنده است
هوش مصنوعی: چرخ و زمین، هر دو در عرش خود نمایان‌اند و فراوانی لباس‌های زیبا و خوشبختی‌ها، حالتی دائمی و جاودانه را به وجود آورده‌اند.
دیده‌ام زین سان که لؤلؤبیز گشته گوییا
خود نظر بر دست شاه کامران افکنده است
هوش مصنوعی: چشمانم چنین زیبا و درخشان شده‌اند که انگار گوهرها به گونه‌ای بر دست پادشاه خوشبخت نگریسته‌اند.
ناصرالدوله حمیدالدین که تیغش طرح نظم
هم به کرمان هم به آذربایجان افکنده است
هوش مصنوعی: ناصرالدوله حمیدالدین کسی است که با شمشیرش نظم و ترتیب را در هر دو منطقه کرمان و آذربایجان برقرار کرده است.
چون مهندس کرد قصد بزم جاهش از ازل
این اساس چرخ را در امتحان افکنده است
هوش مصنوعی: وقتی معمار از ابتدا تصمیم به برگزاری جشن داشت، این اساس و ساختار جهان را در آزمایش قرار داده است.
ورنه معمار قدر بنیاد قصر رفعتش
آن طرف از حیز کون و مکان افکنده است
هوش مصنوعی: در غیر این صورت، معمار بزرگ و ماهر که پایه‌های قصر بلندی را طراحی کرده، آن را از جنبه‌های وجودی و مکانی جدا کرده است.