گنجور

شمارهٔ ۱۹ - در تهنیت عید قربان

عید قربان بود و حاج به درک عرفات
ماو کوی صنمی کش عرفات از غرفات
شور زمزم بسر حاج و خلیلی است مرا
که زند جوش بچاه ذقنش آب حیات
حاج اگر در جمراتند برجم شیطان
تا مناسک را محرم شده اندر میقات
ما سر زلف چو شیطان وی از کف ندهیم
لو رمتنا یده المشرقه رمی الجمرات
حاج آویخته در پرده بیت الله و ما
پرده بر خویش درانیم ز عشقش چو عصات
پرده کعبه دهد حاجت و در محفل وی
لوذنت مهجتنا لاحترقت من سبحات
باز آن ترک بحج آمد و از طلعت او
خانه کعبه شد انباشه از لات و منات
دلی از آهن باید حجرالاسود را
تاز خجلت بر خال و رخ او ناید مات
عجبم از حجر آید که چرا آب نشد
زاستلام رخ آن بت که به است از مرات
زده تا سلسله زلف کجش حلقه بگوش
دست کس راست سوی حلقه نگردد هیهات
بس خوش افتاده براندام لطیفش احرام
سیئات الشرفافاقت فوق الحسنات
هست سیمین تنش ازجامه احرام پدید
راست چون نورسماوی ز بلورین مشکات
چون نشنید بعذارش عرق از طوف حرم
زرع الانجم خداه بطرف الغلوات
تا صفای رخش از هر وله زد لاف منی
نه منار است قرار و نه صفا راست ثبات
او کند هر وله و زلف و رخش بطحا را
سنبل وگل شکفاند ز زمینهای موات
تاصمد گوشده آن لعبت خورشید جبین
زاشتیاق رخ او گشته صنم جو ذرات
گر صلوه همه کس برطرف کعبه بود
کعبه استاده کنون برطرف او بصلات
سعی حاج امسال از زلف وخط اوست هدر
که زعشقش نشناسند عشا را زغدات
بصفا عارضش آن گونه مشاعر را برد
که بود مشعر چون سجن و صفا چون ظلمات
کس نیارد بسقایت شدن اندر برحاج
کآتش انگیزد آب رخش از جام سقات
ننمایند اگر تلبیه نشگفت کزو
نیست در حاج نفس تا که برآرند اصوات
کاش زی خانه ِیزدان چمدی داور یزد
تا زعدلش دل ما یابد از آن ترک نجات
بانی کعبه انصاف براهیم خلیل
که ستم را زوی آمد شکن عزی و لات
بر در جود عمیمش چه فقیر وچه غنی
در برکف کریمش چه الوف وچه مآت
شمس را با رخ زیباش اضائت اندک
بحر را با دل داناش بضاعت مزجات
عرش الهام بود فکرتش از حد رموز
مهبط وحی بود خاطرش از کشف لغات
شده در عهد وی آن گونه غنا شامل خلق
کاغنیا راست بر امصار دگر حمل زکات
ای مهین قسوره غاب فتوت که برزم
پر دلان از تو هراسند چو از ضیغم شات
از بنات آورد اقبال تو اطوار بنین
در بنین افکند اجلال تو آثار بنات
بس با حیای روان فرقت (؟)جهد تو بلیغ
نه عجب زنده شود گرستخوانهای رفات
صحت مردم ملک تو بحدی که بنقد
جز بدامان اطبا نرسد چنگ ممات
چرخ مجرور بخاک محن ارخواهد کس
سازدش لطف تو مرفوع علی رغم نحات
گرچه فرمانده ما جمله زشه بد همه وقت
لیک نامد چو تو یکتن فطن فرخ ذات
مصحف و تورات ارچه همه از نزد خداست
لیک مصحف بودش قدر فزون از تورات
رایت آنگاه که رایت زند از بهر کمال
گل دماند ز جماد و سخن آرد ز نبات
حکمت آنگاه که حکمت نگرد ز امرمحال
سلب پوید ره ایجاب وکند نفی اثبات
عرش در قصر تو منت کشد از رفعت فرش
نجم درکوی تو حسرت خورد از نور حصات
تیغت اندرجگر داغ نصیب دشمن
همچو درکوره حداد حدید محمات
بود از حسن بیان خامه جان پرورتو
همچو خضری که مرآن را ظلماتست دوات
بحر دل دادگرا بنده تو جیحونم
که ز رشک سخنم جامه به نیل است فرات
کهن آید اگر از دهر بیوت ملکان
من زمدح تو همی تازه فرستم ابیات
من برای توکنم چامه سرائی نه صله
گر همه قافیه شعرصلاتست و برات
شایگان گشت قوافی ولی از خوبی نظم
بتلافی سزد ارعفو رود بر مافات
کی بدرک بد و نیکم بود امکان که مراست
تن نوان قلب طپان هوش رمان ازعورات
نشد ار جود تو سدره جیحون دریزد
ماورا النهر سرودی هله در بلخ و هرات
تا بهر سال در آن کاخ که افراخت خلیل
بزیارت عجم و تازی و ترک آید و تات
خوف دارنده از سهم عبید تو عباد
طوف جوینده بر نعل کمیت تو کمات

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عید قربان بود و حاج به درک عرفات
ماو کوی صنمی کش عرفات از غرفات
هوش مصنوعی: روز عید قربان بود و حاجی به عرفات رفت، در حالی که معشوقی از میان آسمان‌ها به سوی ما آمده بود.
شور زمزم بسر حاج و خلیلی است مرا
که زند جوش بچاه ذقنش آب حیات
هوش مصنوعی: شور و شوق من به زیارت خانه خدا و پیروی از خوبی‌هاست، چرا که زندگی و نشاط من از عمق چاه عشق به آنجا برمی‌گردد و در آن یابنده حیات واقعی هستم.
حاج اگر در جمراتند برجم شیطان
تا مناسک را محرم شده اندر میقات
هوش مصنوعی: حاجیان در جمرات، شیطان را سنگ می‌زنند تا زمان انجام مناسک در میقات فرابرسد و این آیین‌ها برای آنها حلال شود.
ما سر زلف چو شیطان وی از کف ندهیم
لو رمتنا یده المشرقه رمی الجمرات
هوش مصنوعی: ما موهای خود را همچون شیطان رها نخواهیم کرد و اگر تو ما را به سمت شرق پرتاب کنی، ما هم مثل سنگ‌های آتشین به سمت تو باز خواهیم گشت.
حاج آویخته در پرده بیت الله و ما
پرده بر خویش درانیم ز عشقش چو عصات
هوش مصنوعی: در مسجد بزرگ حرم، حاجی به دعا و راز و نیاز مشغول است و ما نیز در حالت عشق و شور در دل خود، پرده‌ای را بر خود کشیده‌ایم. همچون کسی که در حال دعا است و برای رسیدن به معشوق خود تلاش می‌کند.
پرده کعبه دهد حاجت و در محفل وی
لوذنت مهجتنا لاحترقت من سبحات
هوش مصنوعی: پرده کعبه به خواسته‌هایمان پاسخ می‌دهد و در جمع او، اگرچه محرومیم، اما از زیبایی‌های او به شدت تحت تأثیر قرار می‌گیریم.
باز آن ترک بحج آمد و از طلعت او
خانه کعبه شد انباشه از لات و منات
هوش مصنوعی: دوباره آن جوان زیبای ترک به حج آمد و به خاطر چهره‌اش، خانه کعبه پر از بت‌های لات و منات شد.
دلی از آهن باید حجرالاسود را
تاز خجلت بر خال و رخ او ناید مات
هوش مصنوعی: انسانی با دل سخت و استوار باید وجود داشته باشد تا بتواند در برابر خجالت و شرم از دوری محبوب، به درستی و صراحت احساسات خود را بروز دهد و به روابط خود با او ادامه دهد.
عجبم از حجر آید که چرا آب نشد
زاستلام رخ آن بت که به است از مرات
هوش مصنوعی: من از سنگ تعجب می‌کنم که چرا با دیدن چهره آن بت به اندازه‌ای زیبا، آب نشده است.
زده تا سلسله زلف کجش حلقه بگوش
دست کس راست سوی حلقه نگردد هیهات
هوش مصنوعی: موهای پیچ‌خورده و بلندی که دارد، به دست هر کس نمی‌افتد و هیچ‌کس نمی‌تواند آن را به سمت درست خودش هدایت کند. چنین چیزی غیرممکن است!
بس خوش افتاده براندام لطیفش احرام
سیئات الشرفافاقت فوق الحسنات
هوش مصنوعی: بر اندام نازک او زشت‌کاری‌ها همچون احرامی پوشیده شده که بر خوبی‌ها سایه انداخته است.
هست سیمین تنش ازجامه احرام پدید
راست چون نورسماوی ز بلورین مشکات
هوش مصنوعی: تن او همانند سیم است و جامه احرامش درخشش خاصی دارد. او همانند نوری که از آسمان می‌تابد، درخشندگی‌اش از بلور درون چراغ به وجود آمده است.
چون نشنید بعذارش عرق از طوف حرم
زرع الانجم خداه بطرف الغلوات
هوش مصنوعی: وقتی عرق و تلاش‌های مستمر در برگزاری مراسم و جشن‌های مذهبی را نادیده گرفتند و به سمت افراط و زیاده‌روی رفتند، در آن حالت به نتیجه‌ای نخواهند رسید و بی‌توجهی‌ها خواب را از دیدگانشان ربوده و دستاوردی برایشان نخواهد داشت.
تا صفای رخش از هر وله زد لاف منی
نه منار است قرار و نه صفا راست ثبات
هوش مصنوعی: اگر زیبایی چهره‌ات را بنگرم، ادعای من بر پایه‌ی خودستایی است. نه این نقطه‌ی مشخص، نشان‌دهنده‌ی آرامش است و نه زیبایی، پایدار و ثابت خواهد ماند.
او کند هر وله و زلف و رخش بطحا را
سنبل وگل شکفاند ز زمینهای موات
هوش مصنوعی: او با زلف و چهره‌اش زیبایی و جذابیتی بی‌نظیر خلق می‌کند، مانند گلی که از زمین‌های بی‌ثمر و خشک می‌شکفد و جلوه‌گری می‌کند.
تاصمد گوشده آن لعبت خورشید جبین
زاشتیاق رخ او گشته صنم جو ذرات
هوش مصنوعی: تا زمانی که نتابد و برافراشته نشود، آن معشوق با پیشانی چون خورشید، از شوق چهره‌اش، آفریننده‌ی زیبایی و جاذبه برای موجودات شده است.
گر صلوه همه کس برطرف کعبه بود
کعبه استاده کنون برطرف او بصلات
هوش مصنوعی: اگر نماز هر شخصی به سوی کعبه باشد، پس این کعبه است که برای عبادت به سوی او قرار گرفته است.
سعی حاج امسال از زلف وخط اوست هدر
که زعشقش نشناسند عشا را زغدات
هوش مصنوعی: سعی و تلاش حاجی امسال به خاطر مو و خط معشوقش بیهوده است، چرا که عاشقان به خاطر عشق او، از آنچه در دست دارند غافلند و به آن توجه نمی‌کنند.
بصفا عارضش آن گونه مشاعر را برد
که بود مشعر چون سجن و صفا چون ظلمات
هوش مصنوعی: صورت زیبا و دلنشین او چنان تأثیری بر احساسات انسان‌ها می‌گذارد که در مقایسه با مشاعر عقل، مشعر به مثابه‌ی زندان و صفا به عنوان ظلمات جلوه می‌کند.
کس نیارد بسقایت شدن اندر برحاج
کآتش انگیزد آب رخش از جام سقات
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند تو را در برابر کسی که با آبش آتش می‌افروزد، نازک‌ناید؛ زیرا آب چهره‌ات را از دست سقا جمع می‌کند.
ننمایند اگر تلبیه نشگفت کزو
نیست در حاج نفس تا که برآرند اصوات
هوش مصنوعی: اگر صدای تلبیه و ندای حج به گوش نرسد، نباید نگران بود؛ زیرا این صداها نشانه‌ای از حس نیاز به انجام مناسک حج هستند. وقتی که صدای این دعوت بلند شود، نشان‌دهنده نیاز روحی و اخلاقی انسان به این سفر معنوی است.
کاش زی خانه ِیزدان چمدی داور یزد
تا زعدلش دل ما یابد از آن ترک نجات
هوش مصنوعی: ای کاش از خانه خدا، داوری عادل و مهربان به یاری ما بیاید تا دل ما از محبت او نجات یابد.
بانی کعبه انصاف براهیم خلیل
که ستم را زوی آمد شکن عزی و لات
هوش مصنوعی: آفریننده کعبه، ابراهیم خلیل است که ستم را در فکر خود نابود ساخت و بت‌های عزی و لات را سرنگون کرد.
بر در جود عمیمش چه فقیر وچه غنی
در برکف کریمش چه الوف وچه مآت
هوش مصنوعی: بر در بخشندگی او، چه فقیر و چه غنی حضور دارند و در کنار کرامت او، چه افراد نیکوکار و چه بدکار قرار دارند.
شمس را با رخ زیباش اضائت اندک
بحر را با دل داناش بضاعت مزجات
هوش مصنوعی: خورشید را با چهره زیبا و روشنش نمی‌توان اندازه‌گیری کرد، مانند اینکه دریا را نمی‌توان با توانایی اندک یک دل دانا در شناختش مقایسه کرد.
عرش الهام بود فکرتش از حد رموز
مهبط وحی بود خاطرش از کشف لغات
هوش مصنوعی: ذهن او به‌گونه‌ای الهام‌بخش است که مانند عرش (بهشت) به‌نظر می‌رسد و درک و فهم او به‌حدی عمیق و رازآلود است که به مهبط وحی (محل نزول وحی) شبیه می‌شود. او در درک معانی و واژه‌ها بسیار تواناست و از درون خود به کشف معناهای عمیق می‌پردازد.
شده در عهد وی آن گونه غنا شامل خلق
کاغنیا راست بر امصار دگر حمل زکات
هوش مصنوعی: در زمان او، غنای خاصی به مردم داده شده بود که مانند کاغنیای خاصی، بر دیگر سرزمین‌ها نیز توزیع می‌شد.
ای مهین قسوره غاب فتوت که برزم
پر دلان از تو هراسند چو از ضیغم شات
هوش مصنوعی: ای بزرگترین دلیر، تو چنان هستی که دل‌های پرشور از تو می‌ترسند، همچنان که از شیرِ درنده می‌ترسند.
از بنات آورد اقبال تو اطوار بنین
در بنین افکند اجلال تو آثار بنات
هوش مصنوعی: فرصت و شانس تو به گونه‌ای است که زشتی‌ها را به زیبایی تبدیل می‌کند و آثار بزرگی را در نسل‌های آینده به جا می‌گذارد.
بس با حیای روان فرقت (؟)جهد تو بلیغ
نه عجب زنده شود گرستخوانهای رفات
هوش مصنوعی: با حیا و عفتی که در دل داریم، جدایی از تو کار سختی است. چه بسا اگر تلاشم را به کار ببرم، حتی استخوان‌های پوسیده‌ام هم دوباره زنده شود.
صحت مردم ملک تو بحدی که بنقد
جز بدامان اطبا نرسد چنگ ممات
هوش مصنوعی: سلامتی مردم تا جایی اهمیت دارد که جز در دامن پزشکان به چیزی دیگر توجه نمی‌شود.
چرخ مجرور بخاک محن ارخواهد کس
سازدش لطف تو مرفوع علی رغم نحات
هوش مصنوعی: اگر چرخ روزگار، از خاک محنت نمی‌تواند فاصله بگیرد، کسی نمی‌تواند به لطف تو او را از وضعیتش بالاتر ببرد، حتی اگر بر سر او خوبی کند.
گرچه فرمانده ما جمله زشه بد همه وقت
لیک نامد چو تو یکتن فطن فرخ ذات
هوش مصنوعی: هرچند که فرمانده‌ ما از نظر مقام و منزلت بزرگ است، اما هیچ‌کس به اندازه‌ی تو باهوش و خوش‌طینت نیست.
مصحف و تورات ارچه همه از نزد خداست
لیک مصحف بودش قدر فزون از تورات
هوش مصنوعی: هرچند که قرآن و تورات هر دو از طرف خداوند نازل شده‌اند، اما قرآن از نظر ارزش و اهمیت بالاتر از تورات است.
رایت آنگاه که رایت زند از بهر کمال
گل دماند ز جماد و سخن آرد ز نبات
هوش مصنوعی: در زمانی که پرچم به اهتزاز درمی‌آید، نشان از کمال و زیبایی است؛ در این لحظه، گل از حالت بی‌حرکتی خارج می‌شود و همچون گیاه، سخن می‌گوید و به حیات می‌رسد.
حکمت آنگاه که حکمت نگرد ز امرمحال
سلب پوید ره ایجاب وکند نفی اثبات
هوش مصنوعی: وقتی که حکمت به درستی درک نشود و از مسائل غیرممکن دور شود، می‌تواند راهی برای اثبات حقیقت پیدا کند و نفی ناپسندها را به عهده بگیرد.
عرش در قصر تو منت کشد از رفعت فرش
نجم درکوی تو حسرت خورد از نور حصات
هوش مصنوعی: در کاخ تو، آسمان به خاطر بلندی و شکوه فرشتگان خود را می‌کشد و ستاره‌ها در خیابان تو به خاطر نور و زیبایی تو حسرت می‌خورند.
تیغت اندرجگر داغ نصیب دشمن
همچو درکوره حداد حدید محمات
هوش مصنوعی: تیغ تو در قلب دشمن، همچون اینکه آهن در کوره آهنگری داغ می‌شود.
بود از حسن بیان خامه جان پرورتو
همچو خضری که مرآن را ظلماتست دوات
هوش مصنوعی: بیان زیبای تو مانند رنگ سبز و شاداب است که در سایه و تاریکی قرار گرفته است.
بحر دل دادگرا بنده تو جیحونم
که ز رشک سخنم جامه به نیل است فرات
هوش مصنوعی: دل من مانند دریایی است که به تو وابسته است، و من همچون نهر جیحون در برابر تو هستم. از روی حسادت به سخنانم، جامه‌ام به رنگ نیل در آمده، همانند فرات.
کهن آید اگر از دهر بیوت ملکان
من زمدح تو همی تازه فرستم ابیات
هوش مصنوعی: اگر زمانه و روزگار تغییر کند و دنیا به سال‌های دور بازگردد، من همچنان از تو ستایش می‌کنم و اشعار تازه‌ای برای تو می‌سرایم.
من برای توکنم چامه سرائی نه صله
گر همه قافیه شعرصلاتست و برات
هوش مصنوعی: من می‌خواهم برای تو شاعری کنم، نه اینکه صرفاً به خاطر پاداش و هدیه‌ای چیزی بگویم. تمامی وزن و قافیه شعر به خاطر توست و اسنادی را که می‌نویسم برای توست.
شایگان گشت قوافی ولی از خوبی نظم
بتلافی سزد ارعفو رود بر مافات
هوش مصنوعی: در این بیت به ستایش قدرت و زیبایی شعر پرداخته شده است. شاعر اشاره می‌کند که اگرچه قافیه‌ها به خوبی و زیبایی کنار هم آمده‌اند، اما هنوز هم نباید از لطف و بزرگواری در برخورد با گذشته غافل شد. در واقع، یادآوری مهربانی و بخشش در کنار زیبایی‌های ادبی اهمیت دارد.
کی بدرک بد و نیکم بود امکان که مراست
تن نوان قلب طپان هوش رمان ازعورات
هوش مصنوعی: آیا کسی هست که بدی و خوبی را برای من تشخیص دهد؟ چون من دارای جسمی ناتوان و قلبی پر تپش هستم و در فکر چیزهای آشفته‌ام.
نشد ار جود تو سدره جیحون دریزد
ماورا النهر سرودی هله در بلخ و هرات
هوش مصنوعی: اگر generosity تو به اندازه‌ای بود که سدره جیحون (نهر بزرگ) را پر کند، همچنان در آن سوی نهر، سرودی نمی‌خواندند. به این معنا که حتی با وجود سخاوت، باز هم آوازهایی در بلخ و هرات وجود ندارد.
تا بهر سال در آن کاخ که افراخت خلیل
بزیارت عجم و تازی و ترک آید و تات
هوش مصنوعی: هر سال در آن کاخ که ابراهیم خلیل (پیامبر) برپا کرد، مردم از اقوام مختلف از جمله عجم، تازی، ترک و تات برای زیارت جمع می‌شوند.
خوف دارنده از سهم عبید تو عباد
طوف جوینده بر نعل کمیت تو کمات
هوش مصنوعی: ترس کسی که دارای مقام و قدرت است، از سهمی که عبید (بردگان) در زندگی‌اش دارند، بسیار بیشتر است. در عوض، افرادی که در جستجوی حقیقت و علم هستند، کمتر به مسائلی که می‌تواند بر سر راهشان مانع ایجاد کند، توجه می‌کنند و همواره به جلو پیش می‌روند.