شمارهٔ ۱۸ - وله
تا عبای شه بدوش خویش میر ما گرفت
بخت خندان گشت وگفتا حق بمرکر باگرفت
بد چو از آل عبا شد زیب بالایش عبا
بس بعهدشاه عادل کار دین بالا گرفت
می همی نوشد بجای آب جوید باز می
این زبد مستی است یا بالطبع استسقا گرفت
خدمت بیحد کند ما را و خواهد نیز عذر
این زنیکوئیست یا ما را باستهزا گرفت
مختصر راضی شدم گر رنجه از ماضی بدم
بسکه کام از بوسه داد و جام از صبها گرفت
گر شبی مینا شکست و بار بست و یارخست
چون زمستی بود آن هم گردن مینا گرفت
روزی از زلفش فکند و ساخت بند و سوخت پند
چون پریشان بود آن هم دامن سودا گرفت
لب گشود وحجره ام پر گوهر و مرجان نمود
موگشاد و کلبه ام در عنبر سارا گرفت
رقص را بی نقص کرد و جور را از دور برد
وزمه رخ خرده ها بر زهره زهرا گرفت
گفتی اندر پنجه وی چون زصافی تافت می
ساتکینی اشک وامق را بکف عذرا گرفت
قصه کوته آتش ما سرد گشت از جشن میر
ورنه کی اینگونه گرم آن سیمتن با ما گرفت
اختر برج شرافت میرزا سید حسین
آنکه صیتش مرز جالقا و جابلسا گرفت
تا نپنداری که با اغلوطه عز از شاه یافت
منصب اجداد جست و مسند آبا گرفت
نیست بذل او همین و بس که اندرگاه بزم
کام هر مداح را در لؤلؤ لالا گرفت
گر جز این دنیا و ما فیها بد او را مال نیز
سایلی آنرا پس از دنیا و ما فیها گرفت
دشمن اندر شوکت او یافت حیرانی بلی
صورت خورشید دید و سیرت حربا گرفت
ایخداوندی که چون پرزد همای همتت
خصم شوم از بوم ملکت عزلت عنقا گرفت
خود چو فردوس است بزم تو که رضوان بهشت
گرد راهش بهر کحل دیده حورا گرفت
گشتی از شه کامران آنسان که آدم از خدای
تاج کرمنا بفرق از علم الاسما گرفت
آری اکنون درحقیقت چون تو بر خلقی پدر
تارکت از ظل یزدان تاج کرمنا گرفت
وه چه منشوری که منشار سر بدخواه گشت
وه چه یرلیغی که تیغ از پنجه بیضا گرفت
تاکه بینند اهل عالم نوبت نصف النهار
صدر ایوان فلک مهر جهان آرا گرفت
از تو ایوان صدارت را شکوهی کآفتاب
بیند از جان در نعالش آسمان ماوا گرفت
شمارهٔ ۱۷ - وله: رخشد از چهره همی جلوه شمس و قمرتشمارهٔ ۱۹ - در تهنیت عید قربان: عید قربان بود و حاج به درک عرفات
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا عبای شه بدوش خویش میر ما گرفت
بخت خندان گشت وگفتا حق بمرکر باگرفت
هوش مصنوعی: مردی که عبای پادشاه را بر دوش خود انداخت، به یکباره خوشبخت شد و گفت: «خدا را شکر که این موهبت را نصیب من کرد».
بد چو از آل عبا شد زیب بالایش عبا
بس بعهدشاه عادل کار دین بالا گرفت
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی و جمال از نسل پیامبر جدا شد، افتخار و ارزش لباس او نیز به پایان رسید و در دوران پادشاه عادل، اوضاع دین و ایمان بهبود یافت و به اوج خود رسید.
می همی نوشد بجای آب جوید باز می
این زبد مستی است یا بالطبع استسقا گرفت
هوش مصنوعی: آن مینوشد به جای آب، و دوباره به دنبال میچرخد. آیا این حالتی از مستی است یا اینکه به طور طبیعی به این حال آمده است؟
خدمت بیحد کند ما را و خواهد نیز عذر
این زنیکوئیست یا ما را باستهزا گرفت
هوش مصنوعی: او بهطور نامحدود به ما خدمت میکند و ممکن است بهخاطر این زنزاده هم از ما عذرخواهی کند یا ما را به تمسخر بگیرد.
مختصر راضی شدم گر رنجه از ماضی بدم
بسکه کام از بوسه داد و جام از صبها گرفت
هوش مصنوعی: من به این، که از گذشته رنج ببرم، راضی شدم، فقط به خاطر اینکه آنقدر لذت از بوسهها بردم و از صبحها جامهام را پر کردم.
گر شبی مینا شکست و بار بست و یارخست
چون زمستی بود آن هم گردن مینا گرفت
هوش مصنوعی: اگر شب مینا شکسته شود و بار خود را به دوش گیرد و یار خود را ترک کند، این رفتار همانند زمستانی است که به ناگاه بهار را فراموش میکند.
روزی از زلفش فکند و ساخت بند و سوخت پند
چون پریشان بود آن هم دامن سودا گرفت
هوش مصنوعی: یک روز او زلفش را به دورم پیچید و من در این بند گرفتار شدم و بیخبر از خود سوختم. چون دلم پریشان بود، او هم دامن عشق را برداشت و من را به دنبال خود کشید.
لب گشود وحجره ام پر گوهر و مرجان نمود
موگشاد و کلبه ام در عنبر سارا گرفت
هوش مصنوعی: او سخن گفت و در دل من دنیایی از زیباییها و جواهرات را نمایان کرد، طوری که خانهام به عطر خوش عطر سُرور آراسته شد.
رقص را بی نقص کرد و جور را از دور برد
وزمه رخ خرده ها بر زهره زهرا گرفت
هوش مصنوعی: رقص را به صورت کاملی انجام داد و نواقص را از بین برد. زیباییهای صورتش را مانند زهره، ماهتاب، گرفت.
گفتی اندر پنجه وی چون زصافی تافت می
ساتکینی اشک وامق را بکف عذرا گرفت
هوش مصنوعی: گفتی که در دست او چگونه مانند ابری که میتابد، میدرخشد. اشک وامق را عذرا با دست گرفت.
قصه کوته آتش ما سرد گشت از جشن میر
ورنه کی اینگونه گرم آن سیمتن با ما گرفت
هوش مصنوعی: داستان ما کوتاه شد و آتش احساساتمان به برکت جشن میر، سرد شد؛ اما نمیدانم چگونه آن شخص با زیباییاش اینچنین ما را دچار هیجان و حرارت کرد.
اختر برج شرافت میرزا سید حسین
آنکه صیتش مرز جالقا و جابلسا گرفت
هوش مصنوعی: ستارهی درخشان و با ارزش میرزا سید حسین که آوازهاش به دورترین نقاط از جمله جالقا و جابلسا رسید.
تا نپنداری که با اغلوطه عز از شاه یافت
منصب اجداد جست و مسند آبا گرفت
هوش مصنوعی: برای اینکه فکر نکنی با فریب و نیرنگ، عزت از شاه به دست آورده و مقام و منصب نیاکان را به دست آورده است.
نیست بذل او همین و بس که اندرگاه بزم
کام هر مداح را در لؤلؤ لالا گرفت
هوش مصنوعی: بخشش او تنها در این نیست که در محفل خوشی، هر ستایشگری را به زیور لؤلؤ آراسته کند.
گر جز این دنیا و ما فیها بد او را مال نیز
سایلی آنرا پس از دنیا و ما فیها گرفت
هوش مصنوعی: اگر کسی در دنیا و امور آن به جز این موارد، چیزی نداشته باشد، برخی از اموال او نیز در آخرت گرفته خواهد شد.
دشمن اندر شوکت او یافت حیرانی بلی
صورت خورشید دید و سیرت حربا گرفت
هوش مصنوعی: دشمن در عظمت و شکوه او دچار bewilderment و سردرگمی شد. بله، او چهرهای مانند خورشید داشت و باطنش با خطر و نبرد همراه بود.
ایخداوندی که چون پرزد همای همتت
خصم شوم از بوم ملکت عزلت عنقا گرفت
هوش مصنوعی: ای پروردگاری که وقتی همت بلندت را خیزانم، دشمن شوم، و از سرزمین ملکت، دوری و غیبت را بر عَنقا (پرنده افسانهای) میافزینی.
خود چو فردوس است بزم تو که رضوان بهشت
گرد راهش بهر کحل دیده حورا گرفت
هوش مصنوعی: بزم تو همچون بهشت است و به همین خاطر، باغبان بهشت برای تزیین چشمان حوریان، راهی به سوی آنجا باز کرده است.
گشتی از شه کامران آنسان که آدم از خدای
تاج کرمنا بفرق از علم الاسما گرفت
هوش مصنوعی: تو را از پادشاه کامیاب، چنان به بلندی و عزت رسانیدهاند که آدم نیز از خداوند بزرگ، تاج کرامت و شایستگی را دریافت کرد.
آری اکنون درحقیقت چون تو بر خلقی پدر
تارکت از ظل یزدان تاج کرمنا گرفت
هوش مصنوعی: بله، اکنون واقعاً تو به مانند پدری برای مردم هستی و سایهات از رحمت خداوند به تو کرم و نعمت بخشیده است.
وه چه منشوری که منشار سر بدخواه گشت
وه چه یرلیغی که تیغ از پنجه بیضا گرفت
هوش مصنوعی: چه ساز و کار شگفتانگیزی که باعث شد دشمنی در دلها شکل بگیرد، و چه سندی که از دستی قوی و بیرحم به وجود آمد.
تاکه بینند اهل عالم نوبت نصف النهار
صدر ایوان فلک مهر جهان آرا گرفت
هوش مصنوعی: تا اینکه مردم دنیا ببینند در زمانی خاص، در بالای آسمان، خورشید زیبای جهان را در اوج خودش میدرخشد.
از تو ایوان صدارت را شکوهی کآفتاب
بیند از جان در نعالش آسمان ماوا گرفت
هوش مصنوعی: از تو ایوان صدارت جا و شکوهی دارد که آفتاب از آنجا میتابد و آسمان در زیر نعال تو پناه گرفته است.