گنجور

شمارهٔ ۱۶ - در تهنیت عید رمضان

رسید عید و بدانسان بروزه بست جهات
که جز فرار زگیتی نیافت راه نجات
ره نجات بغیر از فرار روزه نیافت
بر او چو عید کمین برگشود و بست جهات
شد آنکه وقت مناجات شیخ از حق دور
بنعره خواست همی قرب قاضی الحاجات
گذشت آنکه صدای موذنان بلد
نمود ترجمه ان انکر الاصوات
بلب رسیدی جان تا بشب رسیدی روز
همان نیامده شب روز زد بکه رایات
مگر که روز بد از زاده های مادر عوج
که بر درازی او رشک برد ظل قنات
ز بس بعقبی اجسام شد پی راحت
ز بس بدنیا ارواح شد پی خیرات
نماند مرده که شنعت نکرد براحیا
نماند زنده که حسرت نبرد بر اموات
ولیک حق را جابر مدان چو خود فرمود
که روزه را تو بکفاره باز خرآفات
چو روزه صرفه نانست اگر برد صد جان
گمان مبر که شود نان فدای جان هیهات
بهر صلات اگر یک بشیر خواست رسول
براوفتاد ز لوح زمانه نام صلات
خلا صه روزه شد و عید آمد وگردید
دوباره دور امارد علیهم الصلوات
دگر زبانه زد انوار مه ز روی بنین
دگر روانه شد آب طرب بجوی بنات
بجای مقری مطرب نشست و زد بربط
بجای زاهد شاهد ستاد و خواند ابیات
جهان صفای جنان یافت از تفضل عید
چو بزم داور دوران امیر فرخ ذات
خلیل ظل شهنشاه عصر ابراهیم
که ظلم را ز وی آمد شکست لات و منات
خدا یگانی کایام بزم و نوبت رزم
هزبر ابر علو است و صدر بدر صفات
چنان ز سطوت او بشکند صفوف جیوش
که از مهابت درنده شیر کله شات
اضائت مه و خور نزد رای او تاریک
بضاعت یم وکان پیش طبع او مزجات
ای آن ستوده که اقبال تست آن خورشید
کز آفتاب و مه و انجمش بود ذرات
بملک روی تو مصباح و وه ازین مصباح
بخلق رای تو مشکوه و بخ ازین مشکات
نه بارگاه تو را چین جبهت حجاب
نه دستگاه تو را جای اختلال قضات
امیدگاها ای آنکه خامه تقدیر
نموده رزق مرا بر مکارم تو برات
چه شد که جیحون هی تشنه تر بماند اگر
روان تشنه بر آساید از کنار فرات
مرا که رحمت حق خواست ضیف ابراهیم
چرا بعجل یمینم نمیرود اوقات
گرم بهیچ خریدی بیا بهیچ مده
که همچو بنده غلامی کم اوفتد بثبات
هزار سال دگر شاعری چو من زنده است
که نیست دفتر نامم نقط پذیر ممات
چو عمرت ارچه سخن شد دراز هم باقیست
بعذر قافیه کش داد شایکان زلات
گمان مبر که ندانسته ام نتانستم
گذشت از این همه افکار بکر و حسن لغات
همیشه تاکند از بهر عیش رندان عید
ز روی ساقی و میخواره اجتماع ادات
تو را بساط نشاط انعقاد یافته باد
که تا شود دل ما را تلافی مافات

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رسید عید و بدانسان بروزه بست جهات
که جز فرار زگیتی نیافت راه نجات
هوش مصنوعی: عید فرا رسید و دنیا به قدری متحول شد که هیچ راه نجاتی جز فرار از این شرایط وجود نداشت.
ره نجات بغیر از فرار روزه نیافت
بر او چو عید کمین برگشود و بست جهات
هوش مصنوعی: راه نجاتی جز فرار برای او یافت نشد، چون روز عید نزدیک بود و همه طرف‌ها را بسته بود.
شد آنکه وقت مناجات شیخ از حق دور
بنعره خواست همی قرب قاضی الحاجات
هوش مصنوعی: زمانی که شیخ در حال مناجات و راز و نیاز با خدا بود، از زاری و نیاز به فریاد و ناله افتاد و در این حال، خواسته‌اش را از قاضی الحاجات (یعنی خداوند) طلب کرد.
گذشت آنکه صدای موذنان بلد
نمود ترجمه ان انکر الاصوات
هوش مصنوعی: گذر کرد زمانی که صدای نوازندگان و سبحان‌گویان به گوش رسید و نشان داد که آنها از همه صداها زشت‌تر هستند.
بلب رسیدی جان تا بشب رسیدی روز
همان نیامده شب روز زد بکه رایات
هوش مصنوعی: بلبل به محبوبش نزدیک شده است و تا شب به او رسیده، اما روز هنوز نیامده است. بلبل از روز و شب گله دارد که چرا روز نمی‌آید و تنها شب با غم و اندوه همچنان ادامه دارد.
مگر که روز بد از زاده های مادر عوج
که بر درازی او رشک برد ظل قنات
هوش مصنوعی: آیا غیر از این است که روز بد، فرزندان مادر عوج هستند که به بلندای این مادر غبطه می‌خورند؟ سایه قنات نیز به قد و قامت او حسادت می‌کند.
ز بس بعقبی اجسام شد پی راحت
ز بس بدنیا ارواح شد پی خیرات
هوش مصنوعی: به دلیل علاقه زیاد به خوشی‌ها و مادیات، انسان‌ها هر چه بیشتر به دنیا گرایش پیدا می‌کنند و در نتیجه، روح‌هایشان از دنبال کردن کارهای نیک و معنوی دور می‌شوند.
نماند مرده که شنعت نکرد براحیا
نماند زنده که حسرت نبرد بر اموات
هوش مصنوعی: کسی در دنیا نمانده که به فکر برادران دینی خود نباشد و یا مرگ را فراموش کرده باشد. کسانی که زنده‌اند باید به یاد مردگان خود حسرت بخورند و به حال آنها فکر کنند.
ولیک حق را جابر مدان چو خود فرمود
که روزه را تو بکفاره باز خرآفات
هوش مصنوعی: اما حق را نادیده مگیر، همان‌طور که خود گفته است روزه را می‌توان با کفاره جبران کرد.
چو روزه صرفه نانست اگر برد صد جان
گمان مبر که شود نان فدای جان هیهات
هوش مصنوعی: اگر روزه تنها صرف نان باشد و حتی اگر صد جان برود، انتظار نداشته باش که نان فدای جان شود، هرگز.
بهر صلات اگر یک بشیر خواست رسول
براوفتاد ز لوح زمانه نام صلات
هوش مصنوعی: اگر کسی خواست پیامبری برای برقراری نماز بیابد، نام نماز از صفحه زمان بر او نازل شد.
خلا صه روزه شد و عید آمد وگردید
دوباره دور امارد علیهم الصلوات
هوش مصنوعی: خلاصه اینکه روزه به پایان رسید و عید فرارسید و دوباره زمان عبادت و دعا برای آن بزرگان فرا رسید.
دگر زبانه زد انوار مه ز روی بنین
دگر روانه شد آب طرب بجوی بنات
هوش مصنوعی: در پی تابش نور ماه از چهره‌ی دلربایش، دیگر بار موجی از شادی و نشاط به راه افتاده و آب زندگی به سمت جوی‌های گل‌دار روانه می‌شود.
بجای مقری مطرب نشست و زد بربط
بجای زاهد شاهد ستاد و خواند ابیات
هوش مصنوعی: به جای اینکه در مکانی مخصوص موسیقی بنشیند، آن شخص موسیقی را با ساز خود نواخت. همچنین به جای اینکه شخصی زاهد باشد، او مشغول نوشیدن و خواندن اشعار بود.
جهان صفای جنان یافت از تفضل عید
چو بزم داور دوران امیر فرخ ذات
هوش مصنوعی: دنیا به لطف و بخشش عید، همانند بهشتی زیبا و دل‌انگیز شده است، همچون جشنی که در حضور امیر خوشبخت و نیکو خُلق برپا می‌شود.
خلیل ظل شهنشاه عصر ابراهیم
که ظلم را ز وی آمد شکست لات و منات
هوش مصنوعی: خلیل، که نماینده سلطنت ابراهیم است، موجب شکست ظلم و ستم شد؛ همان‌طور که خدایان باستانی لات و منات شکست خورده‌اند.
خدا یگانی کایام بزم و نوبت رزم
هزبر ابر علو است و صدر بدر صفات
هوش مصنوعی: خداوندی یگانه است که در زمان‌های خوشی و زمان‌های سخت، مورد توجه قرار می‌گیرد و جایگاه والایی دارد. او دارای ویژگی‌های برجسته و بی‌نظیری است.
چنان ز سطوت او بشکند صفوف جیوش
که از مهابت درنده شیر کله شات
هوش مصنوعی: قدرت و عظمت او به قدری است که صفوف لشکرهای دشمن را به راحتی می‌شکند، به‌طوری که ترس آنها از او مانند ترس از یک شیر درنده و وحشی است.
اضائت مه و خور نزد رای او تاریک
بضاعت یم وکان پیش طبع او مزجات
هوش مصنوعی: نور ماه و خورشید در مقابل دیدگاه او خاموش و کم‌نور است، زیرا من از ویژگی‌های خود محرومم و در برابر طبع او، چیزهای مختلط و ناخالص به حساب می‌آیم.
ای آن ستوده که اقبال تست آن خورشید
کز آفتاب و مه و انجمش بود ذرات
هوش مصنوعی: ای کسی که ستایش تو را می‌کنند، اقبال و شانس تو مانند خورشیدی است که از آفتاب، ماه و ستاره‌ها نشأت می‌گیرد و ذرات آن را می‌سازد.
بملک روی تو مصباح و وه ازین مصباح
بخلق رای تو مشکوه و بخ ازین مشکات
هوش مصنوعی: صورت زیبای تو چراغ روشنی است و از این چراغ، دل‌های مردم روشن می‌شود و این نور، از آن جایی که تو می‌تابی، به همگان می‌رسد.
نه بارگاه تو را چین جبهت حجاب
نه دستگاه تو را جای اختلال قضات
هوش مصنوعی: نه جبهه‌ی چینی و نه شکوه‌ی بارگاه تو، مانع از این نمی‌شود که قضات در کار خود دچار اختلال شوند.
امیدگاها ای آنکه خامه تقدیر
نموده رزق مرا بر مکارم تو برات
هوش مصنوعی: ای امید من، تو که قلم سرنوشت را به نگارش درآورده‌ای، روزی من را بر ویژگی‌های نیکوی تو قرار داده‌ای.
چه شد که جیحون هی تشنه تر بماند اگر
روان تشنه بر آساید از کنار فرات
هوش مصنوعی: چرا جیحون همیشه تشنه می‌ماند، وقتی که آب شیرین فرات در کنار او در جریان است؟
مرا که رحمت حق خواست ضیف ابراهیم
چرا بعجل یمینم نمیرود اوقات
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره می‌کند که وقتی رحمت و لطف الهی به او می‌رسد، خود را در موقعیت ضیف ابراهیم (مهمان ابراهیم) می‌بیند، ولی از این‌که زمان به کندی می‌گذرد و او نمی‌تواند از این فرصتی که به او داده شده به طور کامل بهره‌برداری کند، ناراحت است. این بیانگر حس انتظار و longing او برای استفاده بهتر از زمان و موقعیتش است.
گرم بهیچ خریدی بیا بهیچ مده
که همچو بنده غلامی کم اوفتد بثبات
هوش مصنوعی: اگر هیچ چیزی را از دست ندادی، پس نیازی نیست که هیچ چیزی به کسی بدهی؛ زیرا مانند کسی که در برابر دیگران به نوعی بندگی می‌کند، در ثبات و پایداری کم‌پشتی احساس نمی‌شود.
هزار سال دگر شاعری چو من زنده است
که نیست دفتر نامم نقط پذیر ممات
هوش مصنوعی: در آینده نیز شاعری مانند من زنده خواهد بود، اما نام من در هیچ دفتر و ثبت رسمی نخواهد بود و یاد و نامم فراموش می‌شود.
چو عمرت ارچه سخن شد دراز هم باقیست
بعذر قافیه کش داد شایکان زلات
هوش مصنوعی: با وجود اینکه عمرت دراز شده و سخن‌هایت زیاد است، اما به خاطر قافیه، هنوز هم نقص‌هایی در سخنان شایسته‌ات وجود دارد.
گمان مبر که ندانسته ام نتانستم
گذشت از این همه افکار بکر و حسن لغات
هوش مصنوعی: نگو که من بی‌خبر از این افکار خوب و واژه‌های زیبا هستم. من به خوبی از آن‌ها عبور کرده‌ام.
همیشه تاکند از بهر عیش رندان عید
ز روی ساقی و میخواره اجتماع ادات
هوش مصنوعی: همواره در تلاشند تا از شادی و لذت رندان، در جشن‌ها و مراسم مختلف بهره‌مند شوند و به خاطر حضور دلپذیر ساقی و می‌نوشندگان، در کنار یکدیگر جمع شوند.
تو را بساط نشاط انعقاد یافته باد
که تا شود دل ما را تلافی مافات
هوش مصنوعی: برای تو آرزوی خوشی و شادابی دارم تا دل ما نیز بتواند غم‌های گذشته‌اش را جبران کند.