شمارهٔ ۱۰۴ - تغزلی است در استقبال حکیم عنصری
ای که نرخ بوسهات بر ما به نقد جان کنی
جان گران شد یا که خواهی بوسه را ارزان کنی
ظلم بر کتان کند مه لیکن ای نازکبدن
تو همان ماهی که بر خود ظلم از کتان کنی
تا کی از چوگان زلف و گوی سیمین ذقن
همچو طفلم فتنه بر این گوی و آن چوگان کنی
گه از آن گو خم نمایی قامتم چوگانصفت
گه بدین چوگان مرا چون گوی سرگردان کنی
چند بر قصدم خدنگ رشک رانی از کمان
پس به کام غیر ایما زابروی و مژگان کنی
گه به عشوه زآن خدنگم گوش مالی چون کمان
گه به غمزه زاین کمانم کار صد پیکان کنی
وقتی ار بنمایی از دندان و لب مرجان و دُر
خواهی از حسرت لبم را رنجه از دندان کنی
گه از آن مرجانم از چشم افکنی در خوشاب
گه از این درم به دل خونابه چون مرجان کنی
ای بهارستان عاشق ای که با آن چهر و چشم
محفلم از لاله و نرگس بهارستان کنی
گه از آن نرگس چو لاله سازیم دل داغدار
گه بر این لاله چو دیده نرگسم حیران کنی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای که نرخ بوسهات بر ما به نقد جان کنی
جان گران شد یا که خواهی بوسه را ارزان کنی
هوش مصنوعی: ای عشق تو که بوسهات برای ما خیلی ارزشمند است، آیا جان ما برایت مهم شده و یا اینکه میخواهی بوسه را بیارزش کنی؟
ظلم بر کتان کند مه لیکن ای نازکبدن
تو همان ماهی که بر خود ظلم از کتان کنی
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به یک شخص نازکبدن اشاره میکند و میگوید که اگرچه ممکن است بر پارچه کتان ظلم شود، تو هم مثل آن ماهی هستی که خودت بر پارچه سختی میکنی. به عبارت دیگر، شاعر به نرمی و لطافت شخصیت اشاره میکند و از زیبایی و شکنندگی او تمجید میکند.
تا کی از چوگان زلف و گوی سیمین ذقن
همچو طفلم فتنه بر این گوی و آن چوگان کنی
هوش مصنوعی: چقدر دیگر میخواهی با موهای افشان و گردنبند نقرهات مانند یک کودک، در این دنیا بازی کنی و برای هر چیزی دلبری کنی؟
گه از آن گو خم نمایی قامتم چوگانصفت
گه بدین چوگان مرا چون گوی سرگردان کنی
هوش مصنوعی: گاهی با ناز و بازی، قامت من را به شکل زیبایی خم میکنی و گاهی هم با این چوگان، مرا مثل گوی و توپ سرگردان میکنی.
چند بر قصدم خدنگ رشک رانی از کمان
پس به کام غیر ایما زابروی و مژگان کنی
هوش مصنوعی: چند بار به هدفم تیرهایی از حسادت فرستاده میشود، پس تو با ابرو و مژههایت به دیگری اشاره میکنی و به او نشان میدهی.
گه به عشوه زآن خدنگم گوش مالی چون کمان
گه به غمزه زاین کمانم کار صد پیکان کنی
هوش مصنوعی: گاهی با ناز و فریب، مثل تیرکمان، من را زیر نظر میگیری و گاهی با یک اشاره، کار صد تیر را انجام میدهی.
وقتی ار بنمایی از دندان و لب مرجان و دُر
خواهی از حسرت لبم را رنجه از دندان کنی
هوش مصنوعی: وقتی که لبهایت مانند مرجان و دندانهایت چون مروارید باشند، من از حسرت به دندانهایت فکر میکنم و برای دیدن آنها دلم میخواهد که لبم را به چنگ بیاوری.
گه از آن مرجانم از چشم افکنی در خوشاب
گه از این درم به دل خونابه چون مرجان کنی
هوش مصنوعی: گاهی اوقات با نگاه زیبایت مرا جذاب میکنی و دل من را شاد میکنی، و گاهی دیگر، با بیمهریات قلبم را زخمزده و غمگین میکنی، به گونهای که مانند مرجان، زیبا و در عین حال، آسیبپذیر میشوم.
ای بهارستان عاشق ای که با آن چهر و چشم
محفلم از لاله و نرگس بهارستان کنی
هوش مصنوعی: ای بهار، تو عاشق واقعی هستی که با زیبایی و چهرهات، محفل را از گلهای لاله و نرگس پر میکنی.
گه از آن نرگس چو لاله سازیم دل داغدار
گه بر این لاله چو دیده نرگسم حیران کنی
هوش مصنوعی: گاهی دل غمگین من را مانند لالهای میسازیم، گاهی هم به این لاله مانند نرگسی مینگرم و خیره میشوم و حیران میمانم.