بخش ۶۲ - غزل گفتن نکیسا از زبان شیرین
نباید مست شد در کوی محبوب
که مستان را بود بد پیش خود خوب
نباید عاشقان را هیچ هستی
که هستی نیست غیر از بت پرستی
اگر خواهد کسی کو نشکند جام
بگو در جام کن، فکر سرانجام
به کوهستان مکن در مستی آهنگ
که آید عاقبت قرابه بر سنگ
مکن ای دلبر از عاشق شکایت
که دارد هر چه بینی حد و غایت
به کوی عاشقی از شاه و درویش
که پایی می نهد از حد خود بیش؟
به بند خود بود هر یک گرفتار
که تقصیری در آنجا هست بسیار
یقین کز بعد دی باشد بهاری
نباشد هیچ گل بی زخم خاری
درختی دان طمع را شاخ بسیار
که می آرد همه نامردمی بار
مزن تا می توانی در طمع دست
که دانا را در اینجا یک مثل هست
مشو بر خوان کس ناخوانده ای جان
که بی عزت شود ناخوانده مهمان
چو دادندت به کوی عشق توفیق
مکن سررشته خود گم، که تحقیق
به کوی عشق چه شاه و چه درویش
کشد در عاشقی بار دل خویش
مرا گر قد چون سرو روان هست
دگر گر عارض چون ارغوان هست
لبم گر شربت عناب دارد
وگر گیسوی من صد تاب دارد
اگر طاق دو ابرویم بلند است
وگر مویم ز سر تا پا کمند است
ز دندانم اگر لؤلؤ برد رشک
ز بالایم اگر گردد خجل بشک
وگر از غبغبم در بوستان سیب
به جان دارد هزاران رنج و آسیب
ور از لبهای من لعل است بی آب
ور از رویم بود مهتاب بی تاب
من اینها را که بشمردم سراسر
به ساعدها و صد دستان دیگر
همه دارم و زینها بیش دارم
ولی از بهر یار خویش دارم
به او من زین محقرها چه گویم
که من خود پای تا سر زان اویم
مگو ای دل سخن از هجر و بگدر
که رفت آنها و بر آنم که دیگر
دهانم بر دهانش روی بر روی
نهم کانجا نگنجد در میان، موی
بخش ۶۱ - غزل گفتن بار بد از زبان خسرو: سحرگاهی چو چشم دلبران مستبخش ۶۳ - غزل گفتن باربد از زبان خسرو: چو کرد آخر نکیسا این عمل را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نباید مست شد در کوی محبوب
که مستان را بود بد پیش خود خوب
هوش مصنوعی: نباید در مجاورت محبوب دچار شیدایی و مستی شد، زیرا مستها در نظر خودشان خوبند، اما در واقعیت ممکن است به چشم دیگران جالب نباشند.
نباید عاشقان را هیچ هستی
که هستی نیست غیر از بت پرستی
هوش مصنوعی: عاشقان نباید هیچ چیز جز عشق و محبت را در نظر داشته باشند، زیرا همه چیز دیگری جز عبادت معشوق اهمیتی ندارد.
اگر خواهد کسی کو نشکند جام
بگو در جام کن، فکر سرانجام
هوش مصنوعی: اگر کسی میخواهد که از درد و مشکلات فرار کند، بهتر است در میگساری و خوشگذرانی غرق نشود و به عواقب این کار بیندیشد.
به کوهستان مکن در مستی آهنگ
که آید عاقبت قرابه بر سنگ
هوش مصنوعی: به کوهستان نرو و مستی نکن، زیرا در نهایت ممکن است شیشهٔ شراب بر سنگ بیفتد و بشکند.
مکن ای دلبر از عاشق شکایت
که دارد هر چه بینی حد و غایت
هوش مصنوعی: ای دلبر، از عاشق نرنجم که او هر چه میبیند، محدودیت و پایانی دارد.
به کوی عاشقی از شاه و درویش
که پایی می نهد از حد خود بیش؟
هوش مصنوعی: در کوی عشق، هیچ تفاوتی میان شاه و درویش نیست؛ هر کسی که به این راه گام میگذارد، باید از خود فراتر برود و مرزهایش را پشت سر بگذارد.
به بند خود بود هر یک گرفتار
که تقصیری در آنجا هست بسیار
هوش مصنوعی: هر شخصی در زندگی خود دچار مشکلات و محدودیتهایی است و دلایل زیادی برای این مشکلات وجود دارد.
یقین کز بعد دی باشد بهاری
نباشد هیچ گل بی زخم خاری
هوش مصنوعی: این متن به این معناست که در زندگی، حتی در زمانهای خوب و خوش، چالشها و مشکلاتی نیز وجود دارند. بهار نشانه زیبایی و زندگی است، اما بدون زخمها و سختیها، هیچ گلی نمیتواند رشد کند. بنابراین، باید به یاد داشته باشیم که هر زیبایی و خوشی با دشواریهایی همراه است.
درختی دان طمع را شاخ بسیار
که می آرد همه نامردمی بار
هوش مصنوعی: درختی که شاخههای فراوانی دارد، نشانهی طمع و 욕 است و بر روی آن میوههایی از بیرحمی و بینظمی میآید.
مزن تا می توانی در طمع دست
که دانا را در اینجا یک مثل هست
هوش مصنوعی: تا جایی که میتوانی، به امید و آرزو دست نزن، زیرا در اینجا یک حکمت وجود دارد که به دانا اشاره میکند.
مشو بر خوان کس ناخوانده ای جان
که بی عزت شود ناخوانده مهمان
هوش مصنوعی: با دیگران در زندگی بیاحترامی نکن، زیرا اگر بدون دعوت و احترام وارد زندگی کسی شوی، خودت را در موقعیت ناپسندی قرار میدهی.
چو دادندت به کوی عشق توفیق
مکن سررشته خود گم، که تحقیق
هوش مصنوعی: زمانی که توفیق ورود به مسیر عشق را پیدا کردی، احتیاط کن و راه خود را گم نکن، چون این مسیر نیازمند بررسی و دقت است.
به کوی عشق چه شاه و چه درویش
کشد در عاشقی بار دل خویش
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، هیچ تفاوتی بین شاه و درویش نیست؛ هر کسی در دل عاشقی، بار سنگین احساسات و آرزوهای خود را با خود حمل میکند.
مرا گر قد چون سرو روان هست
دگر گر عارض چون ارغوان هست
هوش مصنوعی: اگر قد من چون سرو بلند و با وقار است، دیگر چه اهمیتی دارد اگر چهرهام مانند گل ارغوان زیبا باشد؟
لبم گر شربت عناب دارد
وگر گیسوی من صد تاب دارد
هوش مصنوعی: اگر لبم طعم شربت شیرین و خوشمزهای را داشته باشد، یا اگر موهایم به زیبایی و با طراوت باشند، مهم نیست؛ زیباییهای دیگر نیز وجود دارند که ارزش بیشتری دارند.
اگر طاق دو ابرویم بلند است
وگر مویم ز سر تا پا کمند است
هوش مصنوعی: اگر ابروهایم بلند و کمانشکل است و اگر موهایم به شکل کمند در تمام بدنم قرار گرفته است،
ز دندانم اگر لؤلؤ برد رشک
ز بالایم اگر گردد خجل بشک
هوش مصنوعی: اگر دندانم لؤلؤ (مروارید) باشد، باعث حسادت دیگران میشود و اگر بالا (در مقام و موقعیت) قرار بگیرم، ممکن است خجالت بکشم.
وگر از غبغبم در بوستان سیب
به جان دارد هزاران رنج و آسیب
هوش مصنوعی: اگر از گلوی من در باغ سیب، هزاران درد و رنج وجود داشته باشد، این نشاندهندهٔ اهمیت و ارزش آن است.
ور از لبهای من لعل است بی آب
ور از رویم بود مهتاب بی تاب
هوش مصنوعی: اگر لبهای من مانند لعل است ولی بینظم و بیآب، و اگر چهرهام مانند ماه روشن است ولی بیقرار، این نشان میدهد که زیباییها در خود آرامش ندارند.
من اینها را که بشمردم سراسر
به ساعدها و صد دستان دیگر
هوش مصنوعی: من همگی اینها را که برشمردم، تماماً در دستانم و دیگر دستانم حس کردهام.
همه دارم و زینها بیش دارم
ولی از بهر یار خویش دارم
هوش مصنوعی: من همه چیز دارم و بیشتر از اینها هم دارم، اما چیزی که برای محبوبم دارم، خاص و ارزشمند است.
به او من زین محقرها چه گویم
که من خود پای تا سر زان اویم
هوش مصنوعی: من چه میتوانم از خودم بگویم در مقابل او که من تمام وجودم از اوست.
مگو ای دل سخن از هجر و بگدر
که رفت آنها و بر آنم که دیگر
هوش مصنوعی: ای دل، از جدایی صحبت نکن، زیرا آن روزها گذشت و من به فکر آیندهام هستم.
دهانم بر دهانش روی بر روی
نهم کانجا نگنجد در میان، موی
هوش مصنوعی: دهانم را بر دهان او میگذارم و چهرهام را روی چهرهاش قرار میدهم، چون در آن لحظه هیچ بخشی از مو نمیتواند میان ما قرار بگیرد.