بخش ۶۱ - غزل گفتن بار بد از زبان خسرو
سحرگاهی چو چشم دلبران مست
و زان مستی به یک ره رفته از دست
گدشتم بر سر کوی دلارام
به دستی شیشه و دستی دگر جام
که ناگه بر درش راهم ببستند
زدندم سنگی و جامم شکستند
شدم روزی به طوفی سوی باغی
که تا جویم دمی از غم فراغی
گلی خوش رنگ دیدم ناگه آنجا
هزاران بلبلش گردیده شیدا
شدم سویش به چیدن دست بردم
نچیدم آن گل و صد خار خوردم
دلم از جای خود بگرفت باری
به مهمانی شدم نزدیک یاری
نهاده یار، خوان وز تازه رویی
بدش در خوان ز نعمت هر چه گویی
فرا بردم چو سوی نعمتش دست
برونم کرد و در، بر روی من بست
اگر با من ستمها کرد آن یار
به جان من نهاد از غصه ها بار
چه غم من بار او بر خود بسنجم
وگر صد زین بتر بینم نرنجم
زیار اندوه و غم، کی در شمار است
که از اینها نرنجد هر که یار است
دگر سوگند بر سرو بلندش
به گیسوهای سر تا پا کمندش
بر آن ابرو، که هست از دلبری طاق
بدان زخمه، که روشن زوست آفاق
بدان دندان همچون رسته در
که از وی حلقه یاقوت شد پر
به سیب غبغبش کآبی ست الحق
که هست از چشمه مهرش معلق
بدان لبها که شد زو، لعل را آب
بدان عارض کزو شد آب مهتاب
بدان موی میان، کز عالم غیب
پدید آمد چنین باریک و بی عیب
بدان ساعد کزو برخاست دستان
بدان چشمان که شد بادام مستان
بدان سر دهن کالحق نه پیداست
بدین سوگندهای چون قدت راست
که تا نارم به دست آن سرو آزاد
نگردد خاطر غمگین من شاد
چو این درها سراسر باربد سفت
نکیسا از زبان شیرین این گفت
بخش ۶۰ - صفت مجلس خسرو و گفتن شاپور احوال شیرین در پرده: چو بر زد نور خورشید از فلک سربخش ۶۲ - غزل گفتن نکیسا از زبان شیرین: نباید مست شد در کوی محبوب
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سحرگاهی چو چشم دلبران مست
و زان مستی به یک ره رفته از دست
هوش مصنوعی: در صبح زود، زمانی که دلبران با حالتی intoxicated به خواب رفتهاند، آنقدر مست و غرق در احساسات شدهاند که از همه چیز غافل گشته و به یک مسیر نرفته هستند.
گدشتم بر سر کوی دلارام
به دستی شیشه و دستی دگر جام
هوش مصنوعی: در مسیر دلربا و به یاد آشنا، در یک دست شیشهای و در دست دیگر جامی دارم.
که ناگه بر درش راهم ببستند
زدندم سنگی و جامم شکستند
هوش مصنوعی: ناگهان در خانهاش را بر من بستند و سنگی به من زدند که باعث شد جامم بشکند.
شدم روزی به طوفی سوی باغی
که تا جویم دمی از غم فراغی
هوش مصنوعی: روزی به سمت باغی رفتم تا لحظهای از غم و ناراحتی فاصله بگیرم و آرامش پیدا کنم.
گلی خوش رنگ دیدم ناگه آنجا
هزاران بلبلش گردیده شیدا
هوش مصنوعی: در جایی ناگهان گلی زیبا و خوشرنگ را دیدم که دور آن هزاران بلبل شیفته و پایبند گرد آمده بودند.
شدم سویش به چیدن دست بردم
نچیدم آن گل و صد خار خوردم
هوش مصنوعی: به سمت او رفتم تا گلی بچینم، اما نتوانستم آن گل را بچینم و به جای آن، زخمی شدم و خارها را حس کردم.
دلم از جای خود بگرفت باری
به مهمانی شدم نزدیک یاری
هوش مصنوعی: دل من به شدت دلتنگ شد و به همین خاطر برای دیدن یک دوست به مهمانی رفتم.
نهاده یار، خوان وز تازه رویی
بدش در خوان ز نعمت هر چه گویی
هوش مصنوعی: یار دلخواه، سفرهای زیبا و تازه چیده است و بر سر این سفره، از تمامی نعمتها برای تو وجود دارد؛ تنها کافی است هر چه بخواهی، بگویی.
فرا بردم چو سوی نعمتش دست
برونم کرد و در، بر روی من بست
هوش مصنوعی: وقتی به سوی نعمت او دست دراز کردم، او مرا رد کرد و در را به رویم بست.
اگر با من ستمها کرد آن یار
به جان من نهاد از غصه ها بار
هوش مصنوعی: اگر آن دوست با من ظلم کرده باشد، تمام غمها را بر دوش من گذاشته و زندگیام را پر از درد کرده است.
چه غم من بار او بر خود بسنجم
وگر صد زین بتر بینم نرنجم
هوش مصنوعی: من نگرانی ندارم که چقدر بار او را بر دوش خود میگذارم؛ حتی اگر از بارهایی که میبینم بیشتر باشد، ناراحت نخواهم شد.
زیار اندوه و غم، کی در شمار است
که از اینها نرنجد هر که یار است
هوش مصنوعی: غم و اندوه چه دردی دارند؟ چه کسی از این دردها آزرده میشود، اگر دوستی همراه داشته باشد؟
دگر سوگند بر سرو بلندش
به گیسوهای سر تا پا کمندش
هوش مصنوعی: دیگر به قد و قامت بلندیاش قسم میخورم که موهایش به گونهای است که از سر تا پا مانند کمند به دورش پیچیده شده.
بر آن ابرو، که هست از دلبری طاق
بدان زخمه، که روشن زوست آفاق
هوش مصنوعی: بر روی آن ابرو که به خاطر زیباییاش خاص است، زخمهایی وجود دارد که به واسطهی آن، جهان روشن و روشنتر میشود.
بدان دندان همچون رسته در
که از وی حلقه یاقوت شد پر
هوش مصنوعی: دندان به شکلی مانند رستهای است که حلقهای از یاقوت از آن به وجود آمده است.
به سیب غبغبش کآبی ست الحق
که هست از چشمه مهرش معلق
هوش مصنوعی: به چهره او، انگار سیب آبی رنگی وجود دارد که حقیقتاً به خاطر چشمه عشق او درخشان و معلق است.
بدان لبها که شد زو، لعل را آب
بدان عارض کزو شد آب مهتاب
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی اشاره دارد که لبهای فردی خاص به قدری زیبا و دلربا هستند که شبیه به لعل (جواهر قرمز) میمانند. این زیبایی آنقدر خیرهکننده است که باعث میشود نور مهتاب بر آنها تابیده و رنگ و زیبایی بیشتری به آنها ببخشد. به عبارت دیگر، زیبایی لبها به قدری ارزشمند و جذاب است که میتواند حتی بر درخشندگی ماه تأثیر بگذارد.
بدان موی میان، کز عالم غیب
پدید آمد چنین باریک و بی عیب
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و ظرافت موهایی اشاره دارد که از عالم غیب و ناشناخته به وجود آمدهاند، به طوریکه بسیار باریک و بیعیب هستند. به نوعی، این موها نمایانگر لطافت و کمال است که از دنیای دیگری آمده و زیبایی خاصی را به وجود آوردهاند.
بدان ساعد کزو برخاست دستان
بدان چشمان که شد بادام مستان
هوش مصنوعی: بدان بازو که دستانش از آن برخاسته و بدان چشمان که مانند بادام است.
بدان سر دهن کالحق نه پیداست
بدین سوگندهای چون قدت راست
هوش مصنوعی: همانطور که سر و زبان حق مشخص نیست، این را نیز بدان که سوگندهایی مانند تو در این راستا وجود ندارد.
که تا نارم به دست آن سرو آزاد
نگردد خاطر غمگین من شاد
هوش مصنوعی: تا زمانی که به دست آنزد جماعت آزادی نرسم، دل غمگین من شاد نخواهد شد.
چو این درها سراسر باربد سفت
نکیسا از زبان شیرین این گفت
هوش مصنوعی: وقتی این درها را محکم ببندند، باربد به وضوح از زبان شیرین نکیسا حرف میزند.