گنجور

بخش ۶۰ - صفت مجلس خسرو و گفتن شاپور احوال شیرین در پرده

چو بر زد نور خورشید از فلک سر
سحر رو تازه کرد از چشمه خور
دهان بر بست مرغ شب ز افغان
زبان بگشاد از آن مرغ سحر خوان
جوانی چرخ پیر از سر دگر باز
گرفت و کرد عیش و عشرت آغاز
ندیده کس جز از زلف بتان تاب
شده یکباره چشم فتنه در خواب
فلک کز زنگی شب می هراسید
به چشم مهر در عالم دگر دید
شه از خواب سحر برخاست از جای
به دولت شد دگر ره مجلس آرای
ندیمان جمله چون نسرین و نرگس
همه کردند ساز و برگ مجلس
که اول باربد، آمد به آواز
نواها کرد از عشاق آغاز
به نغمه شمع جانها را می افروخت
دل عشاق را چون عود می سوخت
به بربط ناله های زار می کرد
درونها را از آن افگار می کرد
گهی کز سوز همچون عود گشتی
خجل زو نغمه داود گشتی
نواهایی کزو تازه شدی جان
ازو آموختی مرغ سحر خوان
شکفتی از هوای او دل گل
و زو آموختی مرغول، بلبل
نکیسا نام هم خواننده ای بود
که رنگی داشت از وی صوت داوود
گهی کو چنگ را در بر گرفتی
جوانی، چرخ پیر از سر گرفتی
چو کردی در نوا آهنگ نوروز
فتادی عود ازو در آتش و سوز
زنی برده دمش یکبارگی هوش
به مجلس کرده دف را حلقه در گوش
ازو بلبل نشسته شاخ بر شاخ
دل نی گشته زو سوراخ سوراخ
طپانچه صد اگر بر دف زدی بیش
صد و یک بار دف رو داشتی پیش
اگر بربط شدی ز آواز نی کر
بکندی هم به مجلس، گوشش از سر
به نی گر ناله ای فرمودی از خشم
نهادی نی از آن انگشت بر چشم
ز دستش چنگ اگر صد زخمه خوردی
به بالا سر زپشت پا نکردی
در آن مجلس که آن هر دو هم آواز
به هم گه سوز می کردند و گه ساز
در آمد مست در خرگاه شاپور
ز مجلس هر که بد ناساز، شد دور
در آن مجلس نزد دیگر کسی دم
به غیر از یک دو خاص الخاص محرم
چو شاپور آنچنان مجلس بپرداخت
ببین تا بعد از آن دیگر چه بر ساخت
به خرگاهی دگر بنشاند شیرین
زبان بر مدحتش بگشاد و تحسین
به خسرو گفت کای شاه سرافراز
شنیدم بارها، زان سرو طناز
که بی کاوین نگردم با ملک جفت
اگر صد سال آنجا بایدم خفت
ملک فرمود با خود عهد کردم
که بی کابین به گرد او نگردم
پس آنگه گفت، دیگر بار شاپور
که ای از روی خوبت چشم بد دور
همی خواهم بدین شکرانه امروز
که گویند این دو مطرب از سر سوز
غزلهای روان در پرده راز
همه هر یک به صوت و نقش و آواز
یکی از قول شاه دهر، خسرو
یکی دیگر ز قول آن مه نو
که تا زین بیش ننشینند غمناک
کنند آن هر دو مه آیینه ها پاک
که عالم سر به سر یک غم نیرزد
همه عالم غم عالم نیرزد
چو از عالم نشد کس با دل شاد
مخور غم، گر همه عالم برد باد
چو عالم غیر باد و دمدمه نیست
مشو ناخوش که عالم این همه نیست
بود عالم دمی و آن دمی تو
بدان این را که جان عالمی تو
جز این یک دم که هستی عالمی نیست
غنیمت دان که عالم جز دمی نیست
دو عالم گر رود یک دم مخور غم
که دو عالم نباشد غیر یک دم
جهان و کار او بی اعتباری ست
بنای دهر بر نااستواری ست
چو گفت اینها و مجلس را بیاراست
مغنی از مخالف زد ره راست
به نغمه باربد از قول خسرو
غزل گفت و نکیسا زان مه نو

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو بر زد نور خورشید از فلک سر
سحر رو تازه کرد از چشمه خور
هوش مصنوعی: وقتی که نور خورشید در صبح زود از آسمان تابید، دنیا را مانند چشمه‌ای تازه روشن کرد.
دهان بر بست مرغ شب ز افغان
زبان بگشاد از آن مرغ سحر خوان
هوش مصنوعی: مرغ شب به خاطر ناراحتی و اندوهش، سکوت کرده بود، اما به محض شنیدن صدای دل‌انگیز مرغ سحر، زبانش باز شد و آغاز به خواندن کرد.
جوانی چرخ پیر از سر دگر باز
گرفت و کرد عیش و عشرت آغاز
هوش مصنوعی: جوانی دوباره بر سر شعف و سرخوشی برگشته و لذت و خوشی را آغاز کرده است.
ندیده کس جز از زلف بتان تاب
شده یکباره چشم فتنه در خواب
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به زیبایی و جذابیت موی معشوقان آشنا نیست، زیرا ناگهان چشم‌های فریبنده و وسوسه‌انگیز به خواب می‌روند و ما را در جاذبه‌ی خود غرق می‌کنند.
فلک کز زنگی شب می هراسید
به چشم مهر در عالم دگر دید
هوش مصنوعی: آسمان که از تاریکی شب می‌ترسید، در چشم خورشید در جهانی دیگر، روشنی و امیدی را دید.
شه از خواب سحر برخاست از جای
به دولت شد دگر ره مجلس آرای
هوش مصنوعی: پادشاه از خواب سحرگاهی بیدار شد و به سراغ دولت و حکومت رفت تا مجلس را ترتیب دهد.
ندیمان جمله چون نسرین و نرگس
همه کردند ساز و برگ مجلس
هوش مصنوعی: دوستان و همراهان، همه مانند نسرین و نرگس زیبا و دلربا، آماده برگزاری مهمانی و جشن شده‌اند.
که اول باربد، آمد به آواز
نواها کرد از عشاق آغاز
هوش مصنوعی: باربد، اولین خواننده، با آوازش شروع به نواختن کرد و از عشق و دلدادگی سخن گفت.
به نغمه شمع جانها را می افروخت
دل عشاق را چون عود می سوخت
هوش مصنوعی: شمع با نغمه‌اش جان‌ها را روشن می‌کرد و دل عاشقان را مانند عود می‌سوزاند.
به بربط ناله های زار می کرد
درونها را از آن افگار می کرد
هوش مصنوعی: او با بربطش ناله‌های غمگینی سر می‌داد که دل‌ها را تحت تأثیر قرار می‌داد و به شدت اندوهگین می‌کرد.
گهی کز سوز همچون عود گشتی
خجل زو نغمه داود گشتی
هوش مصنوعی: گاه پیش می‌آید که مثل بخار عود، از شدت سوز و آتش شرمنده می‌شوی و به یاد نغمه‌های داود می‌افتی.
نواهایی کزو تازه شدی جان
ازو آموختی مرغ سحر خوان
هوش مصنوعی: آوایی که از آن، جان تازه‌ای گرفته‌ای و یاد گرفته‌ای، همانند مرغ سحر می‌خواند.
شکفتی از هوای او دل گل
و زو آموختی مرغول، بلبل
هوش مصنوعی: از محبت او دل مانند گلی باز شد و بلبل از او آموخت که چگونه ترانه سر دهد.
نکیسا نام هم خواننده ای بود
که رنگی داشت از وی صوت داوود
هوش مصنوعی: نکیسا، یکی از خوانندگان معروف، صدایی زیبا و دلنواز داشت که به طور خاص یادآور صداي داوود پیامبر بود.
گهی کو چنگ را در بر گرفتی
جوانی، چرخ پیر از سر گرفتی
هوش مصنوعی: گاهی جوانی را می‌بینی که در آغوش چنگ (ساز موسیقی) است و گاهی هم چرخ زمان (سرنوشت یا زندگی) را از سر می‌گیرد.
چو کردی در نوا آهنگ نوروز
فتادی عود ازو در آتش و سوز
هوش مصنوعی: وقتی آهنگ نوروز را آغاز کردی، چوب عود در آتش شعله‌ور شد و به سوز و آتش درآمد.
زنی برده دمش یکبارگی هوش
به مجلس کرده دف را حلقه در گوش
هوش مصنوعی: یک زن با جذابیت و زیبایی‌اش توجه همه را در مجلس جلب کرده و به گونه‌ای که گویی در حال نواختن دف است، فضای باشکوهی به دور خود ایجاد کرده است.
ازو بلبل نشسته شاخ بر شاخ
دل نی گشته زو سوراخ سوراخ
هوش مصنوعی: بلبل بر روی شاخه نشسته و دلش به خاطر او شکسته شده و حالا دیگر دلی ندارد که سالم باشد.
طپانچه صد اگر بر دف زدی بیش
صد و یک بار دف رو داشتی پیش
هوش مصنوعی: اگر به طور مداوم بر روی طبل بزنید و صدای آن را قوی کنید، اما یک بار تنها صدایی که می‌زنید، اهمیت بیشتری دارد و نشان‌دهنده‌ی توانایی و تجربه شما خواهد بود.
اگر بربط شدی ز آواز نی کر
بکندی هم به مجلس، گوشش از سر
هوش مصنوعی: اگر صدای نِی به قدری دلنشین باشد که بتواند افراد را تحت تأثیر قرار دهد، حتی کسانی که در مجلس حضور دارند و شاید غیرمستقیم گوش می‌دهند، خواهند شنید و احساس خواهند کرد.
به نی گر ناله ای فرمودی از خشم
نهادی نی از آن انگشت بر چشم
هوش مصنوعی: اگر نی ناله‌ای از خشم در دل دارد، به خاطر آن است که این نی را به سوی چشم انسان اشاره کرده‌ای.
ز دستش چنگ اگر صد زخمه خوردی
به بالا سر زپشت پا نکردی
هوش مصنوعی: اگر دست او زخمی به تو رسانده باشد، هرگز از پشت به او ضربه نخواهی زد.
در آن مجلس که آن هر دو هم آواز
به هم گه سوز می کردند و گه ساز
هوش مصنوعی: در آن محفل، آن دو نفر گاهی با هم ساز می‌زدند و گاهی دیگران را به شور و هیجان درمی‌آوردند.
در آمد مست در خرگاه شاپور
ز مجلس هر که بد ناساز، شد دور
هوش مصنوعی: مست و شاداب، به کاخ شاپور وارد شد. هر کس که با او سازگار نبود، از مجلس بیرون رفت.
در آن مجلس نزد دیگر کسی دم
به غیر از یک دو خاص الخاص محرم
هوش مصنوعی: در آن مجلس، فقط یک یا دو نفر خاص حق دارند که صحبت کنند و دیگران اجازه ندارند.
چو شاپور آنچنان مجلس بپرداخت
ببین تا بعد از آن دیگر چه بر ساخت
هوش مصنوعی: شاپور به گونه‌ای مجلس را سازمان‌دهی و ترتیب داد که پس از آن، دیگران نتوانند چنین مجلسی را دوباره برپا کنند.
به خرگاهی دگر بنشاند شیرین
زبان بر مدحتش بگشاد و تحسین
هوش مصنوعی: شیرین زبان در مکان دیگری نشسته و به ستایش او پرداخته و از خوبی‌هایش تعریف کرده است.
به خسرو گفت کای شاه سرافراز
شنیدم بارها، زان سرو طناز
هوش مصنوعی: به خسرو گفت که ای پادشاه بزرگ و با شکوه، بارها شنیده‌ام درباره‌ی آن دختر جذاب و فریبنده.
که بی کاوین نگردم با ملک جفت
اگر صد سال آنجا بایدم خفت
هوش مصنوعی: اگر به دنبال رسیدن به مقام و منزلت ملک نیستم، حتی اگر صد سال هم در آنجا بخوابم، به جایی نخواهم رسید.
ملک فرمود با خود عهد کردم
که بی کابین به گرد او نگردم
هوش مصنوعی: پادشاه دستور داد که به خود قول داده‌ام که بدون مهریه به دور او نگردم.
پس آنگه گفت، دیگر بار شاپور
که ای از روی خوبت چشم بد دور
هوش مصنوعی: سپس شاپور دوباره گفت: ای کسی که چهره‌ات زیباست، چشم‌های بد از تو دور باد.
همی خواهم بدین شکرانه امروز
که گویند این دو مطرب از سر سوز
هوش مصنوعی: من به خاطر شکرگزاری امروز، که این دو نوازنده از عمق احساس خود می‌نوازند، آرزو می‌کنم.
غزلهای روان در پرده راز
همه هر یک به صوت و نقش و آواز
هوش مصنوعی: غزل‌های زیبا و دلنشین در پس خود اسراری دارند که هر کدام با صدایی خاص و تصویری منحصر به فرد بیان می‌شوند.
یکی از قول شاه دهر، خسرو
یکی دیگر ز قول آن مه نو
هوش مصنوعی: یکی از سخنان پادشاه زمان، خسرو، و یکی دیگر از سخنان آن ماه تابناک.
که تا زین بیش ننشینند غمناک
کنند آن هر دو مه آیینه ها پاک
هوش مصنوعی: تا زمانی که این دو چهره زیبا در آینه‌ها با اندوه نشسته‌اند، دیگر نمی‌توانند غمگین بمانند.
که عالم سر به سر یک غم نیرزد
همه عالم غم عالم نیرزد
هوش مصنوعی: اگر تمام دنیا را غم بپوشاند، هیچ کدام از این غم‌ها ارزش یک دنیا را ندارند.
چو از عالم نشد کس با دل شاد
مخور غم، گر همه عالم برد باد
هوش مصنوعی: اگر کسی از این دنیا نرود و دلش شاد نباشد، نگران نباش. حتی اگر همه چیز را هم باد برده باشد.
چو عالم غیر باد و دمدمه نیست
مشو ناخوش که عالم این همه نیست
هوش مصنوعی: جهان چیزی جز وزش باد و صداهای موقتی نیست، بنابراین نگران نباش که این دنیا اینقدر محدود و گذراست.
بود عالم دمی و آن دمی تو
بدان این را که جان عالمی تو
هوش مصنوعی: عالم فقط یک لحظه وجود دارد و در آن لحظه تو را بشناس؛ چرا که تو جان و روح آن عالم هستی.
جز این یک دم که هستی عالمی نیست
غنیمت دان که عالم جز دمی نیست
هوش مصنوعی: تنها همین لحظه‌ای که در حال زندگی هستیم اهمیت دارد و هیچ چیز دیگری ارزشمند نیست. این لحظه را غنیمت بشمار، چون تمام عالم فقط در همین دم محدود می‌شود.
دو عالم گر رود یک دم مخور غم
که دو عالم نباشد غیر یک دم
هوش مصنوعی: اگر دو جهان هم از بین برود، در یک لحظه نگران نباش، زیرا دو جهان بیش از یک لحظه وجود ندارند.
جهان و کار او بی اعتباری ست
بنای دهر بر نااستواری ست
هوش مصنوعی: دنیا و کارهایش ارزش چندانی ندارند و بنیاد زمان بر بی‌ثباتی بنا شده است.
چو گفت اینها و مجلس را بیاراست
مغنی از مخالف زد ره راست
هوش مصنوعی: وقتی او این حرف‌ها را زد و مجلس را تزیین کرد، خواننده از جایی که مخالفان بودند، مسیر صحیح را پیدا کرد.
به نغمه باربد از قول خسرو
غزل گفت و نکیسا زان مه نو
هوش مصنوعی: با صدای زیبا و دلنشین باربد، به نقل از خسرو، غزلی خواند و نکیسا نیز از آن جوان مهربان و تازه‌رو بهره برد.