گنجور

بخش ۵۱ - رفتن خسرو به شکار و رفتن از شکار به سوی قصر شیرین

سحر کز کوه سر زد خسرو شرق
ز تیغ کوه عالم شد پر از برق
شه عالم ستان، یعنی که پرویز
سوی صیدش سمند عزم شد تیز
برون آمد به صحرا با سواران
به دولت همرکابش تاجداران
در آن روزش نبد جز بی غمی هیچ
نبود از بیشی آن مه را کمی هیچ
گرفته شرق تا غرب آفتابش
ز خاقان تا به قیصر در رکابش
سر چترش به گردون سرکشیده
جهان در سایه او آرمیده
سواران همرهش از انجم افزون
پیاده هم ز حد و حصر بیرون
فلک مست از رخ گیتی فروزش
ملک حیران ز چرخ و باز و یوزش
در آن صحرا از انبوه سپاهی
زمین در زلزله تا گاو و ماهی
ز نعل و میخ اسبانشان هماره
زمین گردیده پر ماه و ستاره
سوارانش سراسر بر ستوران
نهاده سر همه دنبال گوران
در آن نخجیرگه از زخم شمشیر
رها کرده به هر جا پنجه ها شیر
به قتل مرغ، شاهین گشته غازی
سگ صیاد در روباه بازی
زدی هم باز گاهی بال و گه پر
که تشنه بود بر خون کبوتر
دماغ گاو کوهی شد فراموش
که عمری رفته بد در خواب خرگوش
پلنگ و ببر هم، زان و هم گستاخ
نمی کردند بیرون سر ز سوراخ
زچندان صید کانجا گشته کشته
همی بردند خلقان کشته پشته
ز چندان طمعه کاندر دست کس بود
جهان را تا سر صد سال بس بود
سزد چرخ ار ز صید خسروانی
کند تا دور دارد میزبانی
در آن نخجیر دلکش از که و مه
که بودند از نکویی یک ز یک به
به صیدی گرچه هر یک را نظر بود
ملک را چشم بر صیدی دگر بود
زصید ار کرده بود او شیر را قید
شده بود آهویی را در جهان صید
بنه گردن که آخر نیست تدبیر
چو گردیدی اسیر صید تقدیر
مکش سر وز سر تقدیر مگدر
که صید تیر تقدیریم یکسر
فلک را گردش پرگار این است
زمان را روز و شب خود، کار این است
که این یک را به زنجیر قضا قید
کند وان را به تدبیر قدر صید
برو خوش باش و با تقدیر می ساز
مده گر سر برندت هیچ آواز
که در نخجیرگه خوش گفت پیری
که صیدی نیست بی آسیب تیری
پس آنگه با سواران هم آهنگ
به سان مرد جنگی در صف جنگ
شکار انداز دشت و کوه، پرویز
همی شد مست، بر بالای شبدیز
که ناگاهان در آن نخجیر کردن
قضا بردش کشان بربسته گردن
بهانه کرده صید و زان بهانه
به سوی قصر شیرین شد روانه

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سحر کز کوه سر زد خسرو شرق
ز تیغ کوه عالم شد پر از برق
هوش مصنوعی: در سپیده دم، نور خورشید از کوه سر برآورد و خسرو شرق، با تیزی کوه، جهان را پر از برق و درخشش کرد.
شه عالم ستان، یعنی که پرویز
سوی صیدش سمند عزم شد تیز
هوش مصنوعی: پادشاه عالم را به خود جذب می‌کند، یعنی پرویز با اراده‌ای قوی و مصمم به سوی شکارش می‌شتابد.
برون آمد به صحرا با سواران
به دولت همرکابش تاجداران
هوش مصنوعی: او با سواران و تاجداران از کاخ بیرون آمده و به صحرا رفته است.
در آن روزش نبد جز بی غمی هیچ
نبود از بیشی آن مه را کمی هیچ
هوش مصنوعی: در آن روز، تنها بی‌خیالی وجود داشت و از خیری که در آن ماه بود، هیچ کمکی نبود.
گرفته شرق تا غرب آفتابش
ز خاقان تا به قیصر در رکابش
هوش مصنوعی: آفتاب، از شرق تا غرب جهان را روشن کرده است و این نور او از خاقان (پادشاهان شرق) تا قیصر (پادشاهان غرب) را در بر گرفته است.
سر چترش به گردون سرکشیده
جهان در سایه او آرمیده
هوش مصنوعی: چتر او به آسمان کشیده شده و جهان در زیر سایه‌اش آرام و قرار گرفته است.
سواران همرهش از انجم افزون
پیاده هم ز حد و حصر بیرون
هوش مصنوعی: سواران همراه او از ستاره‌ها هم بیشتر هستند و پیاده‌ها نیز از هرگونه محدودیت و قید و بند خارج‌اند.
فلک مست از رخ گیتی فروزش
ملک حیران ز چرخ و باز و یوزش
هوش مصنوعی: آسمان تحت تاثیر زیبایی‌های زمین، همچون یک می‌خوار intoxicated شده است و سلطنت حیران و حیرت‌زده است از شکوه و قدرت پرندگان مانند باز و یوز.
در آن صحرا از انبوه سپاهی
زمین در زلزله تا گاو و ماهی
هوش مصنوعی: در آن بیابان، از جمعیت پرسپاه، زمین به شدت تکان خورد و مانند حیوانات بزرگ و کوچک، همه چیز تحت تأثیر قرار گرفت.
ز نعل و میخ اسبانشان هماره
زمین گردیده پر ماه و ستاره
هوش مصنوعی: زمین تحت پاهای اسب‌هایشان همیشه پر از نور و زیبایی مانند ماه و ستاره شده است.
سوارانش سراسر بر ستوران
نهاده سر همه دنبال گوران
هوش مصنوعی: سواران در حالی که بر روی اسب‌های خود نشسته‌اند، تمامی سرها را به سمت قبرها می‌چرخانند.
در آن نخجیرگه از زخم شمشیر
رها کرده به هر جا پنجه ها شیر
هوش مصنوعی: در آن شکارگاه، شیر از زخم شمشیر آزاد شده و به هر سو با قدرت پنجه‌هایش می‌زند.
به قتل مرغ، شاهین گشته غازی
سگ صیاد در روباه بازی
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که وقتی پرنده‌ای کشته می‌شود، شاهین به جای شکارچی، به عنوان یک شکارچی (غازی) معرفی می‌شود و سگ صیاد نیز به گونه‌ای درگیر بازی‌های روباه می‌شود. این تصویر نشان‌دهنده‌ی دگرگونی و موقعیت‌های غیرمنتظره در عالم طبیعت است.
زدی هم باز گاهی بال و گه پر
که تشنه بود بر خون کبوتر
هوش مصنوعی: گاهی اوقات تو دوباره پرواز کردی و بال گشودی، چرا که به خون کبوتر تشنه بودی.
دماغ گاو کوهی شد فراموش
که عمری رفته بد در خواب خرگوش
هوش مصنوعی: گاو کوهی به خواب عمیق و طولانی فرو رفته است و فراموش کرده که زمان زیادی را در خواب خرگوش سپری کرده است.
پلنگ و ببر هم، زان و هم گستاخ
نمی کردند بیرون سر ز سوراخ
هوش مصنوعی: پلنگ و ببر، حتی آنها هم از سوراخ خود خارج نمی‌شدند و جسارت به خرج نمی‌دادند.
زچندان صید کانجا گشته کشته
همی بردند خلقان کشته پشته
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه در اینجا شکار زیادی انجام شده، مردم قربانیان زیادی را به همراه دارند و بر روی هم انباشت کرده‌اند.
ز چندان طمعه کاندر دست کس بود
جهان را تا سر صد سال بس بود
هوش مصنوعی: از آن‌جا که انسان‌ها به چیزهای مختلف طمع دارند، اگر همه چیزهایی که در دست دیگران است را به مدت صد سال در نظر بگیریم، جهان به همین اندازه برای آن‌ها کافی خواهد بود.
سزد چرخ ار ز صید خسروانی
کند تا دور دارد میزبانی
هوش مصنوعی: اگر چرخ فلک به شکار خسروانی بپردازد، نباید تعجب کرد؛ زیرا این کار می‌تواند به عنوان یک مهمانی بزرگ و دور از دسترس شناخته شود.
در آن نخجیر دلکش از که و مه
که بودند از نکویی یک ز یک به
هوش مصنوعی: در آن مکان لذت‌بخش، از چه کسی و چه ماهی بود که از خوبی‌ها یکی از دیگری برتر بود؟
به صیدی گرچه هر یک را نظر بود
ملک را چشم بر صیدی دگر بود
هوش مصنوعی: هر کدام از ما به چیزی که داریم توجه داریم، اما سرنوشت و تقدیر به چیزهای دیگری چشم دوخته است.
زصید ار کرده بود او شیر را قید
شده بود آهویی را در جهان صید
هوش مصنوعی: اگر او شیر را اسیر کرده باشد، به همین ترتیب آهو نیز در دنیای شکار به دام افتاده است.
بنه گردن که آخر نیست تدبیر
چو گردیدی اسیر صید تقدیر
هوش مصنوعی: به خودت بگو که در نهایت، تدبیر و برنامه‌ریزی ممکن است بی‌فایده باشد، زیرا وقتی سرنوشت در کمین است، همه چیز به تقدیر وابسته است و تو به اسارت آن درخواهی آمد.
مکش سر وز سر تقدیر مگدر
که صید تیر تقدیریم یکسر
هوش مصنوعی: به خودت فشار نیاور و نگران حساب و کتاب سرنوشت نباش، زیرا ما همگی به نوعی در دام تیر تقدیر گرفتار شده‌ایم.
فلک را گردش پرگار این است
زمان را روز و شب خود، کار این است
هوش مصنوعی: حرکت آسمان و ستاره‌ها به گونه‌ای است که زمان با روز و شب سپری می‌شود و این‌گونه است که زندگی جریان دارد.
که این یک را به زنجیر قضا قید
کند وان را به تدبیر قدر صید
هوش مصنوعی: این جمله به این مفهوم اشاره دارد که یک چیز ممکن است به دست سرنوشت و شرایط قضا گرفتار شود، در حالی که چیز دیگری با استفاده از تدبیر و تدابیر هوشمندانه و قدرت خود به دست می‌آید. در واقع، این بیت تفاوتی را بین آنچه که به وسیله قضا و قدر اتفاق می‌افتد و آنچه که با برنامه‌ریزی و تلاش به دست می‌آید، نشان می‌دهد.
برو خوش باش و با تقدیر می ساز
مده گر سر برندت هیچ آواز
هوش مصنوعی: برو و خوش بگذران و با سرنوشت خود کنار بیایید. اگر کسی از تو انتقاد کرد، اهمیتی نده.
که در نخجیرگه خوش گفت پیری
که صیدی نیست بی آسیب تیری
هوش مصنوعی: در مکانی خوش و دل‌انگیز، پیرمردی صحبت کرد که می‌گفت شکار بی‌خطر و بدون آسیب نیست.
پس آنگه با سواران هم آهنگ
به سان مرد جنگی در صف جنگ
هوش مصنوعی: سپس با سواران هم‌صدا و هماهنگ، مانند یک سرباز شجاع در خط مقدم نبرد قرار می‌گیرد.
شکار انداز دشت و کوه، پرویز
همی شد مست، بر بالای شبدیز
هوش مصنوعی: پرویز در حال شکار در دشت و کوه بود و در حالی که بر روی اسب خوش‌خط و زیبایش نشسته بود، احساس خوشحالی و سرخوشی می‌کرد.
که ناگاهان در آن نخجیر کردن
قضا بردش کشان بربسته گردن
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی، تقدیر او را به سمت شکار هدایت کرد و او را با دستان خود به زمین کشید.
بهانه کرده صید و زان بهانه
به سوی قصر شیرین شد روانه
هوش مصنوعی: به علت گرفتن صید، به سمت قصر شیرین راه افتاده است.