بخش ۳۱ - شبیخون بردن خسرو بر بهرام چوبین و ظفر یافتن خسرو بر او
چو خسرو یافت آن اعزاز و تمکین
برون آمد سوی بهرام چوبین
نهاد از دوستان رو سوی دشمن
پی او لشکری چون کوه آهن
ز بحر روم بگدشت و سوی بر
روان گردید با دریای لشکر
بدان لشکر پیاده هم ز اطراف
گرفته کوه و هامون قاف تا قاف
ز نعل مرکبان هر سو هماره
ز سودن سرمه می شد سنگ خاره
بدان شوکت چو پیش آمد شهنشاه
شبیخون برد بر بهرام از راه
چو با بهرام حرب افتاد شه را
قرانی بود با مریخ مه را
ز کار شه چو آگه گشت بهرام
به جنگ آمد سوی او کام و ناکام
دو لشکر سوی یکدیگر ستادند
همه شمشیر کین در هم نهادند
ز تاب تیغ زهر آلوده پرتاب
تو گفتی زهره بهرام شد آب
نمی دیدند مردم زان دو لشکر
به غیر از ابر تیغ و برق خنجر
ز زخم تیغ، کان از حد برون بود
به هر جانب یکی دریای خون بود
به لشکر تیغها گردیده دمساز
به دشمن ز سهمش آب می شد
ز خنجر پاره می آمد جگرها
ز ابر تیغ می بارید سرها
زمان از گرد اسپان در سیاهی
زمین از نعل شان چون پشت ماهی
ز گرز آن را که از دولت منش بود
به فرق دشمنانش سرزنش بود
به پیش تیغ سرها کرده پابوس
شده کر، گوش چرخ از غلغل کوس
کمانها دستها هر سو گشاده
سنانها سر سوی دلها نهاده
به هر سو کو فرود آمد پلارک
گدشت از مغفر و آمد به تارک
هر آن مغفر که تیغ انداخت ظاهر
اجل پنهانش گفت الله یغفر
به آب تیغ شان همواره دشمن
فرو می رفت اما تا به گردن
ز نیزه بود دلها در دریدن
ز تیغ تیز سرها در پریدن
همی بارید از بالا و از زیر
همه باران مرگ از ابر شمشیر
چکاچک بس که بر مغفر گرفته
به هر دو دست، دشمن سر گرفته
نهنگان را شده از مغزها هوش
نمانده جز تلنگ تیر در گوش
عدو می دید سهم تیر و از خشم
بجز ناوک نمی آورد در چشم
ز خنجر آمده جانها به حنجر
دلیران غرق خون دیده، تا سر
فکنده اسپها از دست و پا نعل
ز خون گشته همه خفتانها لعل
ز بس لشکر که جا بر جای می رفت
سران را سر به دست و پای می رفت
سر گردنکشان گردیده در خون
سنان از پشتها سرکرده بیرون
مظفر گشت چون شاه نکونام
و زو رو در گریز آورد بهرام
زمانه از برای نصرت شه
فرو خواند آیت نصر من الله
ز بخت تیره و از نکس طالع
ز اوج خویش شد بهرام راجع
بنه یکسر همه بر جای بگداشت
ره بی ره گرفت و گام برداشت
ز تخت و تاج و لشکر گشته بیزار
شده مخمور از مستی پندار
کسی کو پا، ز حد خود نهد بیش
چنین ها آیدش ناچار در پیش
یقین دانم که بیند عاقبت بد
کسی کو پا نهد بیش از حد خود
قناعت کن به اندک کانست بسیار
مجو بیشی که می آرد کمی بار
کسی کو با ولی نعمت کند خشم
بگیرد آخرش حق نمک چشم
مکن بد کانکه کرد این شیوه پیشه
یقین دانم که بد بیند همیشه
مکن تا می توانی بد که ایام
همان بد آورد پیشت سرانجام
به هر کاری که هستی سهل مشمار
تامل کن ببین پایان آن کار
حدیثی بشنو از قول حکیمان
مکن کاری کز آن گردی پشیمان
مباش از جهل چون بهرام چوبین
که باشد مرد عاقل عاقبت بین
چو شد چوبین هزیمت از بر شاه
به خسرو باز آمد افسروگاه
زدشمن برد آخر دولتش دست
دگر در ملک خود بر تخت بنشست
بخش ۳۰ - رفتن خسرو به خشم از پیش شیرین: چو خسرو دیدکان سرو سمنبربخش ۳۲ - نشستن خسرو به پادشاهی بار دوم: چو شد بار دوم بر تخت، خسرو
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو خسرو یافت آن اعزاز و تمکین
برون آمد سوی بهرام چوبین
هوش مصنوعی: وقتی خسرو آن مقام و احترام را به دست آورد، به سمت بهرام چوبین بیرون رفت.
نهاد از دوستان رو سوی دشمن
پی او لشکری چون کوه آهن
هوش مصنوعی: دوستان به سوی دشمن رفتهاند و برای او لشکری از مردان شجاع و نیرومند چون کوهی از آهن تشکیل دادهاند.
ز بحر روم بگدشت و سوی بر
روان گردید با دریای لشکر
هوش مصنوعی: از دریای روم گذشت و به سوی بَر، که محل استقرار لشکر است، روانه شد.
بدان لشکر پیاده هم ز اطراف
گرفته کوه و هامون قاف تا قاف
هوش مصنوعی: بدان که گروه پیاده از هر طرف کوه و زمینهای بیابانی را احاطه کردهاند.
ز نعل مرکبان هر سو هماره
ز سودن سرمه می شد سنگ خاره
هوش مصنوعی: بدون توجه به مشکلات و سختیها، همواره تلاش میشود تا به زیبایی و شکوهی در زندگی دست یافت. در این مسیر، حتی در مواجهه با سنگها و موانع، میتوان از آنها بهرهبرداری کرد و به خودسازی و پیشرفت ادامه داد.
بدان شوکت چو پیش آمد شهنشاه
شبیخون برد بر بهرام از راه
هوش مصنوعی: زمانی که شکوهمند و باشکوه به دیدار شاه رسید، ناگهان بهرام را از راهی غافلگیر کرد.
چو با بهرام حرب افتاد شه را
قرانی بود با مریخ مه را
هوش مصنوعی: زمانی که جنگی میان بهرام و دشمنانش در گرفت، شه را به صورت قرص و مانند هلال ماه در نظر گرفتند.
ز کار شه چو آگه گشت بهرام
به جنگ آمد سوی او کام و ناکام
هوش مصنوعی: زمانی که بهرام از کارهای شاه آگاه شد، به سوی او رفت و آماده جنگ شد، چه با کامیابی و چه با ناکامی.
دو لشکر سوی یکدیگر ستادند
همه شمشیر کین در هم نهادند
هوش مصنوعی: دو گروه به سمت یکدیگر آمدهاند و همه شمشیرها را برای جنگ آماده کردهاند.
ز تاب تیغ زهر آلوده پرتاب
تو گفتی زهره بهرام شد آب
هوش مصنوعی: از شدت درد ناشی از ضربهای که به وسیلهٔ تیغ زهرآلود به وجود آمد، گویی فرشتهای به نام زهره در حال گریستن است و این آب اشک اوست.
نمی دیدند مردم زان دو لشکر
به غیر از ابر تیغ و برق خنجر
هوش مصنوعی: مردم چیزی از دو ارتش نمیدیدند جز تیغهای براق و درخشان خنجرها که مانند ابر بر فراز آنها بود.
ز زخم تیغ، کان از حد برون بود
به هر جانب یکی دریای خون بود
هوش مصنوعی: زخمهایی که بر اثر ضربههای تیغ ایجاد شده، به حدی شدید هستند که از هر طرف به اندازه یک دریای خون جاریست.
به لشکر تیغها گردیده دمساز
به دشمن ز سهمش آب می شد
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، دلاوران با شمشیرهایشان یک آوای هماهنگ ایجاد کردند و دشمنان به خاطر ترس و وحشت از آنان در سرما و سردی به جایی میرفتند که گویی آب میشوند.
ز خنجر پاره می آمد جگرها
ز ابر تیغ می بارید سرها
هوش مصنوعی: از خنجر، جگرها به حالت زخم و درد درمیآیند و از تیغ، سرها مانند باران بر زمین میریزند.
زمان از گرد اسپان در سیاهی
زمین از نعل شان چون پشت ماهی
هوش مصنوعی: زمان همچون گرد و غبار روی سمهای اسبان در تاریکی زمین بهگونهای است که حرکت آنها مانند پشت یک ماهی است.
ز گرز آن را که از دولت منش بود
به فرق دشمنانش سرزنش بود
هوش مصنوعی: از قدرت و نیرو شخصی که تحت حمایت و نعمت سرنوشت قرار دارد، بر دشمنانش میتازد و آنان را سرزنش میکند.
به پیش تیغ سرها کرده پابوس
شده کر، گوش چرخ از غلغل کوس
هوش مصنوعی: در برابر تیغ، سرها را به نشانهی احترام فرو آوردهاند و گوشها از صدای طبل به حرکت درآمدهاند.
کمانها دستها هر سو گشاده
سنانها سر سوی دلها نهاده
هوش مصنوعی: کمانها بهعنوان دستها در همهجا آماده هستند و سنانها (نوکهای نیزه) به سمت دلها نشانه رفتهاند.
به هر سو کو فرود آمد پلارک
گدشت از مغفر و آمد به تارک
هوش مصنوعی: هر جا که پلارک فرود میآید، به سوی دیگر میگذرد و از کلاهخود عبور کرده و به بالای سر میرسد.
هر آن مغفر که تیغ انداخت ظاهر
اجل پنهانش گفت الله یغفر
هوش مصنوعی: هر بار که یک کلاه خود بر زمین میافتد و نشان از نزدیک شدن مرگ دارد، در دلش این فکر مطرح میشود که خداوند میبخشد.
به آب تیغ شان همواره دشمن
فرو می رفت اما تا به گردن
هوش مصنوعی: همواره دشمن به چنگال تیغ آب یخ میرفت، اما تا گردن در آن فرو نمیرفت.
ز نیزه بود دلها در دریدن
ز تیغ تیز سرها در پریدن
هوش مصنوعی: دلها به خاطر نیزهها میشکنند و سرها به خاطر تیغهای تیز آسیب میبینند.
همی بارید از بالا و از زیر
همه باران مرگ از ابر شمشیر
هوش مصنوعی: باران به طور پیوسته از آسمان و زمین میبارد و این بارانی که میبارد، نماد مرگ ویرانگری است که همچون ضربات شمشیر از ابرها نازل میشود.
چکاچک بس که بر مغفر گرفته
به هر دو دست، دشمن سر گرفته
هوش مصنوعی: تا به حدی با دینامیک جنگ و نبرد روبرو شده که دشمن به سختی میتواند خود را حفظ کند و در هر دو دست او سلاحی وجود دارد و آماده برای مقابله است.
نهنگان را شده از مغزها هوش
نمانده جز تلنگ تیر در گوش
هوش مصنوعی: نهنگها از نظر عقل و فهم چیزی برایشان نمانده جز صدای تیر که در گوششان میپیچد.
عدو می دید سهم تیر و از خشم
بجز ناوک نمی آورد در چشم
هوش مصنوعی: دشمن سهم تیر را میدید و از شدت خشم، جز تیرکمان چیزی را در چشم نداشت.
ز خنجر آمده جانها به حنجر
دلیران غرق خون دیده، تا سر
هوش مصنوعی: از خنجر، جانها به گلوی دلیران رسیده و چشمانشان پر از خون است تا سر.
فکنده اسپها از دست و پا نعل
ز خون گشته همه خفتانها لعل
هوش مصنوعی: اسبها با نعلهایی که از خون ساخته شدهاند، در حالی که خفتانها (زینها) به سنگ سرخ تبدیل شدهاند، به زمین افتادهاند.
ز بس لشکر که جا بر جای می رفت
سران را سر به دست و پای می رفت
هوش مصنوعی: به خاطر حضور لشکر بسیار، چنان تلفات سنگینی داشتیم که فرماندهان با سر و دست بریده و پاهای جدا شده در حال رفتن بودند.
سر گردنکشان گردیده در خون
سنان از پشتها سرکرده بیرون
هوش مصنوعی: سر افرادی که گردنکش هستند، در خون غرق شده و از پشت سر، رهبری این افراد به بیرون آمده است.
مظفر گشت چون شاه نکونام
و زو رو در گریز آورد بهرام
هوش مصنوعی: مظفر مانند یک شاه با عظمت و نیکو رفتار شد و از این رو، بهرام را وادار به فرار کرد.
زمانه از برای نصرت شه
فرو خواند آیت نصر من الله
هوش مصنوعی: زمانه برای کمک به پادشاه، نشانهای از پیروزی الهی را به او نشان داد.
ز بخت تیره و از نکس طالع
ز اوج خویش شد بهرام راجع
هوش مصنوعی: به خاطر بدشانسی و وضعیت نامساعدی که در زندگی او وجود داشت، بهرام از اوج و زیبایی خود فاصله گرفت.
بنه یکسر همه بر جای بگداشت
ره بی ره گرفت و گام برداشت
هوش مصنوعی: همه چیز را در جای خود قرار بده و بدون راهنما مسیر را انتخاب کن و قدم بردار.
ز تخت و تاج و لشکر گشته بیزار
شده مخمور از مستی پندار
هوش مصنوعی: از قدرت و جاه و جلال خسته و دلزده شده و حالتی از سرخوشی و مستی دارد.
کسی کو پا، ز حد خود نهد بیش
چنین ها آیدش ناچار در پیش
هوش مصنوعی: اگر کسی از حد و مرز خود فراتر رود، به ناچار با چنین وضعیتی روبرو خواهد شد.
یقین دانم که بیند عاقبت بد
کسی کو پا نهد بیش از حد خود
هوش مصنوعی: میدانم که کسی که فراتر از توان خود قدم بردارد، در نهایت دچار عاقبت بدی خواهد شد.
قناعت کن به اندک کانست بسیار
مجو بیشی که می آرد کمی بار
هوش مصنوعی: به مقدار کم و اندک قناعت کن، زیرا زیاد طلبی ممکن است باعث ضرر و نقصان شود.
کسی کو با ولی نعمت کند خشم
بگیرد آخرش حق نمک چشم
هوش مصنوعی: کسی که به فردی که به او نیکی کرده و لطف دارد بیاحترامی کند، در نهایت عواقب بدی خواهد دید و پشیمان خواهد شد.
مکن بد کانکه کرد این شیوه پیشه
یقین دانم که بد بیند همیشه
هوش مصنوعی: بد نکن، زیرا میدانم که کسی که بدی کند، همیشه بدی را خواهد دید.
مکن تا می توانی بد که ایام
همان بد آورد پیشت سرانجام
هوش مصنوعی: هرگز بدی نکن، زیرا روزگار در نهایت همان بدی را به خودت برمیگرداند.
به هر کاری که هستی سهل مشمار
تامل کن ببین پایان آن کار
هوش مصنوعی: در هر کاری که مشغول آن هستی، به سادگی و آسانی آن فکر نکن. قبل از هر چیز، خوب تامل کن و نتیجه یا پایانی که ممکن است آن کار داشته باشد را بررسی کن.
حدیثی بشنو از قول حکیمان
مکن کاری کز آن گردی پشیمان
هوش مصنوعی: از سخن حکیمان عبرت بگیر و کاری انجام نده که بعدها پشیمان شوی.
مباش از جهل چون بهرام چوبین
که باشد مرد عاقل عاقبت بین
هوش مصنوعی: از نادانی مانند بهرام چوبین دوری کن، زیرا فرد عاقل کسی است که به عواقب کارهایش توجه دارد.
چو شد چوبین هزیمت از بر شاه
به خسرو باز آمد افسروگاه
هوش مصنوعی: وقتی شکست به شکلی چوبین و سخت بر شاه حاکم شد، خسرو به آرامش و سلطنت خود بازگشت.
زدشمن برد آخر دولتش دست
دگر در ملک خود بر تخت بنشست
هوش مصنوعی: پس از اینکه دشمن از صحنه خارج شد، او با دستی دیگر به قدرت رسید و بر تخت سلطنت خود نشسته است.