بخش ۳۰ - رفتن خسرو به خشم از پیش شیرین
چو خسرو دیدکان سرو سمنبر
دلی دارد به بر از سنگ سختر
ره و رسم وفاداری نپوید
همه همچون دل خود سخت گوید
چو زلفش یک زمان بر خود بپیچید
سرشکی چند از مژگان ببارید
پس آنگه خاست از مجلس چو آتش
به قهر و خشم گفتا وقت تان خوش
روم زین آستان گیرم سر خویش
که نتوان داد درد سر، ازین بیش
شوم تیر ملامت را نشانه
برم درد سر از این آستانه
مرا بس از تو این خواری کشیدن
جفا و جور بی اندازه دیدن
چنین کز مردمی چشمت مرا سوخت
ز چشمت مردمی می باید آموخت
از آن هندو ندارم ناسپاسی
که آمد حق او مردم شناسی
مرا زین گفته ها بیهوش کردی
غریبم حلقه ها در گوش کردی
سخنهایی که لعلت گفت فاشم
بس است آنها مرا تا زنده باشم
عجب گر سگ کشد این خواری از کس
اگر من آدمی باشم همین بس
سخنهایی که گوشم از تو بشنفت
عجب گر آن به گور من توان گفت
روا باشد گر از این غم زنم شور
کنم گوری و خفتم زنده در گور
نخواهم باز شد یکبارت از سر
ولیکن حالیا ناچار ازین در
روم باز آیم ار باشد مرا برگ
بخواهم عذرت ار مهلت دهد مرگ
بگفت اینها و شد بر پشت مرکب
روان شد سوی روم اندر همان شب
چو رفت آوازه خسرو بدان بوم
به استقبال او آمد شه روم
به بهتر مدح و تعریفی ستودش
نوازش کرد و پوزشها نمودش
فشاندش گنج و گوهرهای بسیار
چنان کز خسروان باشد سزاوار
به شهرش برد و بازش پیش خود خواند
به پهلوی خودش بر تخت بنشاند
کمر بست و کله بر سر نهادش
هر آن چیزی که می بایست دادش
ز گنج و لشکرش چون کرد دل شاد
پس آنگه دختر خود را بدو داد
به دیرش برد و پیمان داد محکم
که تو عیسائی و هست اینت مریم
چو خسرو آن نوازشها و آن گنج
زقیصر دید، شد آسوده از رنج
برآرایید لشکر از پی جنگ
سوی بهرام چوبین کرد آهنگ
بخش ۲۹ - جواب گفتن شیرین: پری رو گفتش از دیوانه خویشبخش ۳۱ - شبیخون بردن خسرو بر بهرام چوبین و ظفر یافتن خسرو بر او: چو خسرو یافت آن اعزاز و تمکین
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو خسرو دیدکان سرو سمنبر
دلی دارد به بر از سنگ سختر
هوش مصنوعی: وقتی خسرو به چشمان آن سرو سمنبَر نگاه کرد، دلش را در آغوش سنگیتر از آن یافت.
ره و رسم وفاداری نپوید
همه همچون دل خود سخت گوید
هوش مصنوعی: وفاداری راه و رسم خاص خود را دارد و همه مانند دل خودشان سخت میگویند و اصطلاحاً نمیتوانند به راحتی به آن پایبند باشند.
چو زلفش یک زمان بر خود بپیچید
سرشکی چند از مژگان ببارید
هوش مصنوعی: وقتی که زلف او لحظهای دور خودش پیچید، چند قطره اشک از چشمانش فرو ریخت.
پس آنگه خاست از مجلس چو آتش
به قهر و خشم گفتا وقت تان خوش
هوش مصنوعی: پس از آن، چون از مجلس برخاست، مانند آتشی خشمگین و غضبناک گفت: امیدوارم وقتتان خوش باشد.
روم زین آستان گیرم سر خویش
که نتوان داد درد سر، ازین بیش
هوش مصنوعی: من از این درگاه میروم و دیگر نمیخواهم دردی را تحمل کنم که بیش از این باشد.
شوم تیر ملامت را نشانه
برم درد سر از این آستانه
هوش مصنوعی: من آمادهام تا با تیر انتقاد و نکوهش به سمت خودم حمله کنم و از این جا، مشکلات و سختیها را تحمل نمایم.
مرا بس از تو این خواری کشیدن
جفا و جور بی اندازه دیدن
هوش مصنوعی: من به اندازهی کافی از تو رنج و ناگواری کشیدهام و بیرحمی و ظلم تو را به خوبی تجربه کردهام.
چنین کز مردمی چشمت مرا سوخت
ز چشمت مردمی می باید آموخت
هوش مصنوعی: از این که نگاهت مرا سوزاند، میفهمم که باید از نگاهی مردمی و دوستانه بیاموزم.
از آن هندو ندارم ناسپاسی
که آمد حق او مردم شناسی
هوش مصنوعی: من نسبت به آن هندو ناسپاسی نمیکنم، زیرا او به من درس انسانشناسی داد.
مرا زین گفته ها بیهوش کردی
غریبم حلقه ها در گوش کردی
هوش مصنوعی: من را با این حرفها بیهوش کردی، احساس تنهایی میکنم و انگار در گوشم صداهایی میپیچد.
سخنهایی که لعلت گفت فاشم
بس است آنها مرا تا زنده باشم
هوش مصنوعی: کلمات زیبا و دلنشینی که تو بر زبان آوردی، برای من کافی است و تا زمانی که زندهام، این یادها را با خود دارم.
عجب گر سگ کشد این خواری از کس
اگر من آدمی باشم همین بس
هوش مصنوعی: عجیب است اگر سگ از کسی این همه بیاحترامی ببیند، اما اگر من انسان باشم، همین برایم کافی است.
سخنهایی که گوشم از تو بشنفت
عجب گر آن به گور من توان گفت
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به زبان ساده بگویم: چیزهایی که از تو شنیدم، شگفتانگیز است و اگر بتوانم آنها را بعد از مرگم بگویم، عجیب خواهد بود.
روا باشد گر از این غم زنم شور
کنم گوری و خفتم زنده در گور
هوش مصنوعی: اگر از این غم به تپش بیفتم و حالتی شاد ایجاد کنم، حتی میتوانم در گور نیز زنده بمانم.
نخواهم باز شد یکبارت از سر
ولیکن حالیا ناچار ازین در
هوش مصنوعی: من دیگر نمیخواهم یک بار دیگر از تو جدا شوم، اما اکنون ناچارم از این در بروم.
روم باز آیم ار باشد مرا برگ
بخواهم عذرت ار مهلت دهد مرگ
هوش مصنوعی: اگر روزی برگردم، به خاطر تو برمیگردم و اگر مرگ به من فرصت دهد، از تو عذرخواهی میکنم.
بگفت اینها و شد بر پشت مرکب
روان شد سوی روم اندر همان شب
هوش مصنوعی: او این حرفها را گفت و سوار بر مرکب شد و همان شب به سوی روم روانه گردید.
چو رفت آوازه خسرو بدان بوم
به استقبال او آمد شه روم
هوش مصنوعی: وقتی صدای خسرو به آن سرزمین رسید، پادشاه روم به استقبال او آمد.
به بهتر مدح و تعریفی ستودش
نوازش کرد و پوزشها نمودش
هوش مصنوعی: برای ستایش بهتر و تعریف از او، نوازش کرد و عذرخواهیهای زیادی انجام داد.
فشاندش گنج و گوهرهای بسیار
چنان کز خسروان باشد سزاوار
هوش مصنوعی: او گنجینهها و جواهرات فراوانی را به او بخشید، به طوری که شایسته پادشاهان باشد.
به شهرش برد و بازش پیش خود خواند
به پهلوی خودش بر تخت بنشاند
هوش مصنوعی: او را به شهر خود برد و سپس نزد خود فراخواند و به کنارش بر تخت نشاند.
کمر بست و کله بر سر نهادش
هر آن چیزی که می بایست دادش
هوش مصنوعی: او تصمیم گرفت و همه تلاشش را به کار گرفت تا هر چیزی که لازم بود را به او بدهد.
ز گنج و لشکرش چون کرد دل شاد
پس آنگه دختر خود را بدو داد
هوش مصنوعی: از زمانی که او با ثروت و نیرویش دل مرا شاد کرد، سپس دخترش را به او بخشید.
به دیرش برد و پیمان داد محکم
که تو عیسائی و هست اینت مریم
هوش مصنوعی: او را به میخانه برد و با قاطعیت پیمان بست که تو مسیحی هستی و اینجا مریم وجود دارد.
چو خسرو آن نوازشها و آن گنج
زقیصر دید، شد آسوده از رنج
هوش مصنوعی: وقتی خسرو آن نوازشها و آن ثروت قهرمانان را مشاهده کرد، از نگرانیها و مشکلاتش راحت شد.
برآرایید لشکر از پی جنگ
سوی بهرام چوبین کرد آهنگ
هوش مصنوعی: لشکری برای جنگ آماده کردند و به سمت بهرام چوبین حرکت کردند.