گنجور

بخش ۳ - گفتار در مناجات

خدایا رحمتی در کار من کن
به لطف خود هدایت یار من کن
که در کار تو از بایسته تو
نکردم آنچه بد شایسته تو
در آن روزی که باشد عرض اکبر
نداند کس در آنجا پای از سر
مگر تو نامه ام را در نوردی
وگر نه چون کشم این روی زردی
به درگاه تو آوردم الهی
گناهی بیشتر از هر چه خواهی
گناه من اگر بر رویم آری
فغان از خجلت، آه از شرمساری
زبس کز من گناه آمد پدیدار
ز تقصیرات و زلتهای بسیار
جهود از ملت من عار دارد
زمن به آنکه او زنار دارد
زمستانست و راهی دور در پیش
بضاعت اندک و من خسته و ریش
گهی در گو فتاده گاه در چاه
وز اینها جمله بدتر کاندرین راه
به سرما مردم و دودی نکردم
بضاعت دادم و سودی نکردم
بیابانست و شب تاریک و مستم
بکن رحمی که این حالت که هستم
نه جان همره، نه دل با خویش دارم
نه راه پس، نه راه پیش دارم
نظر کن کاندرین عجز و اسیری
چه خواهم کرد اگر دستم نگیری
بدم، یک ذره نیکی نیست در من
اگر نه تو ببخشی وای بر من
به بیدای ضلالت گشته ام گم
نمایم ره، مکن رسوای مردم
مده فخری که آن در عارم آرد
بزن شاخی که خجلت بارم آرد
به بازاری که مردم در خروشند
در آن چیزی خرند و هم فروشند
اگر کس ننگرد سویم به چیزی
نرنجم چون نمی ارزم پشیزی
درین ره کاندرو آرامگه نیست
نه از پیش و نه از پس هیچ ره نیست
چو من کس نیست ره سویی نبرده
همه سود و همه سرمایه خورده
شبم حمال سرگین همچو مبرز
همه روز آفتابی می کنم گز
پریشان حال و سرگردان، چه دانی
سگی مانم که ماند از کاروانی
اگر چه مدتی گمراه بودم
به عصیان رانده درگاه بودم
خدایا آمدم بازت به درگاه
و زان تقصیرها استغفرالله
در آن ساعت که پیشت عذرخواهان
به عذر آیند از شرم گناهان
گنه شوید گر ابر رحمتت چه؟
چه کم گردد ز بحر رحمتت چه؟
توقع از تو هست ای پادشاهم
که شویی جامه جان از گناهم
که آبی نبود اندر بحر و در جوی
ز آب رحمتت بهتر گنه شوی
در آن روزی که تو از پادشاهی
ازین مشتی گدا اعمال خواهی
نمی دانم چه چیزت پیش آرم
مگر تقصیرهای خویش آرم
بکن لطفی و راهم ده سوی خویش
مکن واپس در این راهم از آن بیش
کاجل این شربت مرگم چشاند
وز این خاک خودی گردم نماند
پر از گرد خودم آنگه شوم پاک
کاجل گردم برد زین تخته خاک
در آن لحظه که پیشت جان سپارم
فرومانم به بدهایی که دارم
نه راهی کایم و دمساز گردم
نه روی آنکه از در باز گردم
ندارم شک که بدهایم ببخشی
نرانی از در و جایم ببخشی
رهانی نفس من از رنگ مایی
کنی عفوم ز کافر ماجرایی
الها خالقا پروردگارا
کریما راحما آمرزگارا
توقع دارم از انعام عامت
به نور احمد و سر کلامت
که باز آری سلیمی را به راهش
ببخشی از کرم جرم و گناهش
دگر او را ز راه لطف و احسان
نگه داری ز بازیهای شیطان

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خدایا رحمتی در کار من کن
به لطف خود هدایت یار من کن
هوش مصنوعی: ای خدا، بر من رحمتی نازل کن و با لطف خود، راهنمایی برایم فرستاده و مرا هدایت کن.
که در کار تو از بایسته تو
نکردم آنچه بد شایسته تو
هوش مصنوعی: من در کار تو، آنچه باید و شایستهٔ تو بود را انجام ندادم.
در آن روزی که باشد عرض اکبر
نداند کس در آنجا پای از سر
هوش مصنوعی: در آن روزی که بزرگ‌ترین روز قیامت فرامی‌رسد، هیچ‌کس نمی‌داند در آنجا چه اتفاقی می‌افتد و چه بلایی بر سرش می‌آید.
مگر تو نامه ام را در نوردی
وگر نه چون کشم این روی زردی
هوش مصنوعی: آیا تو در حال خواندن نامه‌ام هستی؟ اگر نه، وقتی که چهره‌ام زرد و پژمرده شود، چه احساسی خواهی داشت؟
به درگاه تو آوردم الهی
گناهی بیشتر از هر چه خواهی
هوش مصنوعی: خداوند، من گناهان زیادی را به درگاه تو آورده‌ام، بیشتر از هر چیزی که بتوانی تصور کنی.
گناه من اگر بر رویم آری
فغان از خجلت، آه از شرمساری
هوش مصنوعی: اگر اشتباهی از من سر زده و باعث شود که دیگران از من ناراحت شوند، احساس شرم و خجالت می‌کنم.
زبس کز من گناه آمد پدیدار
ز تقصیرات و زلتهای بسیار
هوش مصنوعی: به دلیل اشتباهات و خطاهای فراوانی که از من سر زده، گناهان زیادی از من نمایان شده است.
جهود از ملت من عار دارد
زمن به آنکه او زنار دارد
هوش مصنوعی: کسی که به قوم و ملت من بی‌احترامی می‌کند، از من دوری می‌کرد چون او حالت بدی دارد.
زمستانست و راهی دور در پیش
بضاعت اندک و من خسته و ریش
هوش مصنوعی: زمستان است و راهی طولانی پیش‌رو دارم، در حالی که امکاناتم محدود است و من خسته و ناتوان هستم.
گهی در گو فتاده گاه در چاه
وز اینها جمله بدتر کاندرین راه
هوش مصنوعی: گاهی در وضعیت‌ خوشی هستیم و گاهی در شرایط سخت و در چاهِ مشکلات افتاده‌ایم. اما در میان این‌ها، همه‌ی این وضعیت‌ها بدتر از آن است که ما در این راه برویم و غافل باشیم.
به سرما مردم و دودی نکردم
بضاعت دادم و سودی نکردم
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر اشاره می‌کند که وقتی دیگران در سختی و سردی قرار دارند، او هیچ اقدام مثبتی برای کمک نکرده و تنها به بخشش‌های خود بسنده کرده است. او به دنبال سود و فایده نبوده و نتوانسته ارتباطی موثر با دیگران برقرار کند.
بیابانست و شب تاریک و مستم
بکن رحمی که این حالت که هستم
هوش مصنوعی: در بیابانی تاریک و شب، من در حال مستی هستم. خواهش می‌کنم رحم کن، چون این وضعیتی که دارم، بسیار سخت است.
نه جان همره، نه دل با خویش دارم
نه راه پس، نه راه پیش دارم
هوش مصنوعی: من نه روحی دارم که همراه من باشد، نه دلی که با خودم داشته باشم؛ و نه راهی برای بازگشت و نه مسیری برای پیشرفت.
نظر کن کاندرین عجز و اسیری
چه خواهم کرد اگر دستم نگیری
هوش مصنوعی: به من نگاه کن که در این وضعیت ناتوانی و درماندگی چه کاری می‌توانم انجام دهم اگر تو دستم را نگیری.
بدم، یک ذره نیکی نیست در من
اگر نه تو ببخشی وای بر من
هوش مصنوعی: من بد هستم و هیچ نیکی در وجودم نیست، اگر تو مرا نبخشی، وای بر حال من!
به بیدای ضلالت گشته ام گم
نمایم ره، مکن رسوای مردم
هوش مصنوعی: در بیداد گمراهی افتاده‌ام و راه را گم کرده‌ام، خواهش می‌کنم مرا در برابر مردم رسوا نکن.
مده فخری که آن در عارم آرد
بزن شاخی که خجلت بارم آرد
هوش مصنوعی: افتخار نکن که آن در به من عار می‌دهد، بلکه آنچه موجب خجالت من می‌شود را از بین ببر.
به بازاری که مردم در خروشند
در آن چیزی خرند و هم فروشند
هوش مصنوعی: در بازاری که مردم پرجنب و جوش هستند، هم خرید انجام می‌شود و هم فروش.
اگر کس ننگرد سویم به چیزی
نرنجم چون نمی ارزم پشیزی
هوش مصنوعی: اگر کسی به من توجه نکند، ناراحت نمی‌شوم چون برای او ارزشی ندارم.
درین ره کاندرو آرامگه نیست
نه از پیش و نه از پس هیچ ره نیست
هوش مصنوعی: در این مسیر که هیچ آرامشی نیست، نه از جلو و نه از عقب، هیچ راهی وجود ندارد.
چو من کس نیست ره سویی نبرده
همه سود و همه سرمایه خورده
هوش مصنوعی: هیچ‌کس مانند من نیست که به سمت دیگری نرود؛ همه چیز را مصرف کرده و بهره‌برداری کرده‌ام.
شبم حمال سرگین همچو مبرز
همه روز آفتابی می کنم گز
هوش مصنوعی: در شب، مانند باربری که بار سنگینی به دوش دارد، به سختی کار می‌کنم و همه روز تلاش می‌کنم تا روزی خوبی داشته باشم.
پریشان حال و سرگردان، چه دانی
سگی مانم که ماند از کاروانی
هوش مصنوعی: حالت نامناسب و سرگشته‌ام را درک نمی‌کنی، مثل سگی هستم که از گروهش جا مانده‌ام.
اگر چه مدتی گمراه بودم
به عصیان رانده درگاه بودم
هوش مصنوعی: هرچند مدتی از راه راست منحرف بودم و به دلایلی از درگاه حق دور شده بودم،
خدایا آمدم بازت به درگاه
و زان تقصیرها استغفرالله
هوش مصنوعی: خدایا، دوباره به درگاهت آمده‌ام و به خاطر اشتباهاتم از تو طلب بخشش می‌کنم.
در آن ساعت که پیشت عذرخواهان
به عذر آیند از شرم گناهان
هوش مصنوعی: در آن لحظه که افرادی با پوزش و دلیل از تو تقاضای بخشش می‌کنند به خاطر ندامت از کارهای گذشته‌شان.
گنه شوید گر ابر رحمتت چه؟
چه کم گردد ز بحر رحمتت چه؟
هوش مصنوعی: اگر باران رحمت تو بند بیفتد، چه تأثیری بر این دریا دارد؟ چه چیزی از دریای رحمت تو کم خواهد شد؟
توقع از تو هست ای پادشاهم
که شویی جامه جان از گناهم
هوش مصنوعی: ای پادشاه، از تو انتظار دارم که به خاطر گناهانم، لباس روح را به من ببخشی و مرا از این آلودگی‌ها نجات دهی.
که آبی نبود اندر بحر و در جوی
ز آب رحمتت بهتر گنه شوی
هوش مصنوعی: در جایی که آب دریا و جوی وجود ندارد، رحمت تو بهتر است تا کسی که گناهکار است، شسته شود.
در آن روزی که تو از پادشاهی
ازین مشتی گدا اعمال خواهی
هوش مصنوعی: در روزی که تو از مقام و سلطنت خود کناره‌گیری کنی، به این گروه بی‌سر و سامان و فقیر نیازمند خواهی شد.
نمی دانم چه چیزت پیش آرم
مگر تقصیرهای خویش آرم
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه چیزی را به تو تقدیم کنم جز اشتباهات خودم.
بکن لطفی و راهم ده سوی خویش
مکن واپس در این راهم از آن بیش
هوش مصنوعی: خواهش می‌کنم، لطفی کن و اجازه بده به سمت خودت بروم؛ اما مرا به عقب نبر، چون در این مسیر نمی‌خواهم از این بیشتر برگردم.
کاجل این شربت مرگم چشاند
وز این خاک خودی گردم نماند
هوش مصنوعی: در این مصرع، شاعر به تجربه‌ای تلخ اشاره می‌کند که از نوشیدن شربتی مرگ‌آور به دست آمده است. او حس می‌کند که با این نوشیدنی، از وجودش چیزی باقی نمانده و به نوعی تبدیل به خاک و عدم شده است. این بیان نشان‌دهنده‌ی یأس و پوچی است که از مرگ یا از دست رفتن هویت ناشی می‌شود.
پر از گرد خودم آنگه شوم پاک
کاجل گردم برد زین تخته خاک
هوش مصنوعی: وقتی از دنیای مادی و ناپاکی‌ها رها شوم و به پاکی برسم، آن‌گاه گردی که بر خودم نشسته، از بین می‌رود و از این دنیا که مانند تخته خاک است، آزاد می‌شوم.
در آن لحظه که پیشت جان سپارم
فرومانم به بدهایی که دارم
هوش مصنوعی: در آن لحظه‌ای که جانم را در مقابل تو فدای می‌کنم، فراموش می‌کنم که چه خطاها و ناپسندهایی دارم.
نه راهی کایم و دمساز گردم
نه روی آنکه از در باز گردم
هوش مصنوعی: نه راهی دارم که با تو همدل شوم و نه چهره‌ای هست که بخواهم از درش خارج شوم.
ندارم شک که بدهایم ببخشی
نرانی از در و جایم ببخشی
هوش مصنوعی: من شکی ندارم که تو خطاهایم را می‌بخشی و از در خانه‌ام دور نمی‌شوی.
رهانی نفس من از رنگ مایی
کنی عفوم ز کافر ماجرایی
هوش مصنوعی: نفس من را از تاثیرات دنیا رها کن، و مرا از حالات ناشایست دور کن.
الها خالقا پروردگارا
کریما راحما آمرزگارا
هوش مصنوعی: ای خداوند خالق، پروردگار مهربان و آمرزنده، لطف و رحمتت را شامل حال ما کن و ما را مورد بخشش قرار بده.
توقع دارم از انعام عامت
به نور احمد و سر کلامت
هوش مصنوعی: من از رحمت و نعمت گسترده‌ات به نور وجود احمد و به خاطر کلامت انتظار دارم.
که باز آری سلیمی را به راهش
ببخشی از کرم جرم و گناهش
هوش مصنوعی: آیا می‌توانی سلیمی را که از مسیر خود منحرف شده است، با لطف و مهربانی‌ات به راه راست برگردانی و از گناهانش بگذری؟
دگر او را ز راه لطف و احسان
نگه داری ز بازیهای شیطان
هوش مصنوعی: او را با مهربانی و نیکی حمایت کن و از ترفندهای شیطان دور نگه‌دار.