گنجور

بخش ۲۸ - گفتار در خلوت نشستن خسرو با شیرین

چو خسرو روز در عشرت به شب کرد
خیالش وصل از شیرین طلب کرد
ندیمان را به مجلس پیش خود خواند
یکایک را به جای خویش بنشاند
به ساقی گفت تا جام لبالب
به گردش آورد از اول شب
چو دوری چند بگذشت از می ناب
هجوم آورد بر سر، لشکر خواب
حریفان را ز بس ساغر که دادند
همه سرها به جای پا نهادند
ز مجلس خاست هر کس کو توانست
بیفتاد آن که سر از پا ندانست
ز مستی چشم ساقی نیمه ای باز
ز بیهوشی شده مطرب ز آواز
به مجلس سازها بد رفته از خویش
جز از نی کو نبودش یک نفس بیش
صراحی پنبه ها افکنده از گوش
شده گوینده ها یکباره خاموش
حریفان مست هر سویی فتاده
ندیمان دیده ها بر هم نهاده
ملک چون مست شد مجلس چنان دید
فتاد و پای شیرین را ببوسید
پسش گفتا به چشم پر فن تو
که هست این دست ما ودامن تو
چنین کامشب ازین دولت منم مست
من این دولت نخواهم دادن از دست
همی گفت این و از آن چشم غماز
ز خود می رفت و می آمد به خود باز
ز نوک دیده مروارید می سفت
به خاک پاش می افشاند و می گفت
درین شب کز قدت بختم بلند است
مکن بیگانگی کان ناپسند است
دو زلفت کز برش تابد مه بدر
شب قدر است و من می دانمش قدر
به گیسویت که هست آن بخت پیروز
که هست این شب برم بهتر که صدر وز
میان ما و تو، ما و تویی نیست
دویی بگدار کین جای دویی نیست
مکش سر بیش و با من سر در آور
مراد نامرادی را برآور
مکن امشب به کارم هیچ اهمال
خدا داند که فردا چون شود حال
به شادی بگدران با من جهان را
غنیمت دان حضور دوستان را
یکم امشب به زلف خویش ده جا
تو می دانی دگر اللیل حبلی
به خویش آی و مشو بیگانه ما
که غیری نیست اندر خانه ما

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو خسرو روز در عشرت به شب کرد
خیالش وصل از شیرین طلب کرد
هوش مصنوعی: وقتی خسرو روز را در خوشی گذراند، وقتی شب فرا رسید، در فکر وصال شیرین بود و آن را آرزو می‌کرد.
ندیمان را به مجلس پیش خود خواند
یکایک را به جای خویش بنشاند
هوش مصنوعی: دوستداران خود را به مجلس دعوت کرد و هر یک را در جای مخصوص خود نشاند.
به ساقی گفت تا جام لبالب
به گردش آورد از اول شب
هوش مصنوعی: به ساقی گفتم که تا شب به پایان نرسیده، جام پر را به دور بگرداند.
چو دوری چند بگذشت از می ناب
هجوم آورد بر سر، لشکر خواب
هوش مصنوعی: هنگامی که مدت زمانی از نوشیدن شراب خالص بگذرد، خواب مانند لشکری به سراغ انسان می‌آید.
حریفان را ز بس ساغر که دادند
همه سرها به جای پا نهادند
هوش مصنوعی: بخاطر نوشیدنی‌های زیاد، حریفان آنقدر مست شده‌اند که به جای راه رفتن، سرهایشان را روی زمین می‌کشند.
ز مجلس خاست هر کس کو توانست
بیفتاد آن که سر از پا ندانست
هوش مصنوعی: هر کسی که توانست از مجلس بیرون برود، آنجا را ترک کرد، ولی آن کسی که نتوانست از پا و سر خود آگاهی داشته باشد، همچنان باقی ماند.
ز مستی چشم ساقی نیمه ای باز
ز بیهوشی شده مطرب ز آواز
هوش مصنوعی: چشم‌های ساقی نیمه‌باز است و او به دلیل مستی به حال بی‌هوشی رفته، در حالی‌که مطرب در حال نواختن موسیقی است.
به مجلس سازها بد رفته از خویش
جز از نی کو نبودش یک نفس بیش
هوش مصنوعی: در محفل موسیقی، حالتی ناهنجار به وجود آمده است که تنها صدای نی به گوش می‌رسد و دیگر هیچ سازی نواخته نمی‌شود.
صراحی پنبه ها افکنده از گوش
شده گوینده ها یکباره خاموش
هوش مصنوعی: وقتی که لیوان‌های پر از شراب از دست‌ها افتاد و صدای گویندگان به ناگاه قطع شد.
حریفان مست هر سویی فتاده
ندیمان دیده ها بر هم نهاده
هوش مصنوعی: رقیبان مست هر طرف پراکنده‌اند و دوستان چشم‌ها را بر هم گذاشته‌اند.
ملک چون مست شد مجلس چنان دید
فتاد و پای شیرین را ببوسید
هوش مصنوعی: وقتی که ملک مست شد، به قدری محو و مسحور شد که به زمین افتاد و پای شیرین را بوسید.
پسش گفتا به چشم پر فن تو
که هست این دست ما ودامن تو
هوش مصنوعی: او به من گفت با چشمی پر از فن و هنر که این دست ما و دامن تو چیست؟
چنین کامشب ازین دولت منم مست
من این دولت نخواهم دادن از دست
هوش مصنوعی: امشب به خاطر این خوشبختی که دارم، شاد و مست هستم و به هیچ قیمتی نمی‌خواهم این خوشبختی را از دست بدهم.
همی گفت این و از آن چشم غماز
ز خود می رفت و می آمد به خود باز
هوش مصنوعی: او در حال صحبت کردن بود و در همین حال، چشمی که همیشه مراقب بود، از او دور می‌شد و دوباره به او برمی‌گشت.
ز نوک دیده مروارید می سفت
به خاک پاش می افشاند و می گفت
هوش مصنوعی: از گوشه چشمش مرواریدهایی را به زمین می‌پاشید و با این کار چیزی می‌گفت.
درین شب کز قدت بختم بلند است
مکن بیگانگی کان ناپسند است
هوش مصنوعی: در این شبی که بخاطر وجود تو به من خوشبختی زیادی بخشیده، ناچار نباش که بیگانه باشی چرا که این کار ناپسند و نادرست است.
دو زلفت کز برش تابد مه بدر
شب قدر است و من می دانمش قدر
هوش مصنوعی: دو زلف تو مانند ماهی است که در شب قدر می‌درخشد و من به خوبی ارزش و اهمیت آن را می‌شناسم.
به گیسویت که هست آن بخت پیروز
که هست این شب برم بهتر که صدر وز
هوش مصنوعی: به خاطر موهای تو، خوشبختی و شانس خوبی وجود دارد؛ در این شب که از آن بهتر نیست، تو بر من سوار هستی.
میان ما و تو، ما و تویی نیست
دویی بگدار کین جای دویی نیست
هوش مصنوعی: میان ما و تو هیچ تفاوت و فاصله‌ای وجود ندارد. جای دوگانگی در این ارتباط وجود ندارد.
مکش سر بیش و با من سر در آور
مراد نامرادی را برآور
هوش مصنوعی: سر خود را بیش از حد پایین نیاور و با من به صحبت بپرداز. آرزوها و عشق‌های ناپیدا را به حقیقت تبدیل کن.
مکن امشب به کارم هیچ اهمال
خدا داند که فردا چون شود حال
هوش مصنوعی: امشب در کارم تعلل نکن، چرا که خدا می‌داند فردا وضعیت چگونه خواهد بود.
به شادی بگدران با من جهان را
غنیمت دان حضور دوستان را
هوش مصنوعی: با من شاد باش و از لحظه‌ها استفاده کن، چرا که حضور دوستان ارزشمند است.
یکم امشب به زلف خویش ده جا
تو می دانی دگر اللیل حبلی
هوش مصنوعی: امشب موهایت را به من نشان بده، زیرا تو می‌دانی که شب، وقت عشق ورزی است.
به خویش آی و مشو بیگانه ما
که غیری نیست اندر خانه ما
هوش مصنوعی: به خودت برگرد و از ما دور نشو، زیرا در خانه ما هیچ کس دیگری وجود ندارد.