گنجور

بخش ۲۰ - آمدن شاپور به قصر شیرین و احوال خسرو با شیرین گفتن

چو شد در قصر، شاپور پری خوان
پری رو را برآمد ناله از جان
عرق افکند و از خود رفت یک چند
پس از یک لحظه افشاند از شکر قند
که ای شاپور خوش دامی نهادی
به ما بس وعده های خام دادی
به مشکوی شهم کردی دلالت
شدم آنجا و بس دیدم ملالت
ببین تا چند بر جانم ستم بود
که گشتستم بدین که پایه خشنود
حدیثی خوب نشنیدم از ایشان
همه اندوه و غم دیدم از ایشان
نکردند از من اینجا یاد هرگز
نگشتم دل از ایشان شاد هرگز
به من هر یک شده هر سو ترش رو
به پیشم آمده همچون زن شو
به خود زان رو از آن محنت گزیدم
که از ایشان بجز محنت ندیدم
از آن رو مرغ من اینجا مقر کرد
که باد اینجا نمی یارد گدر کرد
درین زندان که می بینی من از غم
شبی ننهاده باشم چشم بر هم
چو بشنید این حکایتها از آن حور
ز خجلت بر زمین شد آب شاپور
نیایش کرد و گفتش آفرینها
جزاک الله که باشد مردی اینها
مخور اندوه اگر دیدی بلایی
کز اینجا می رسد رهرو به جایی
فروزند اهل دل در تاب و در تب
چراغ روز از تاریکی شب
شفا باشد جزای دردمندی
دهند از بعد پستی سربلندی
پس از سختی به آسانی رسد تن
بود هر کار را مزدی معین
مکن از جور و سختی رو به دیوار
که بعد از عسریسر آید پدیدار
به صلح آید زمان چون جنگ گیرد
گشاید کارها چون تنگ گیرد
مکش محنت ازین بیش و مخور درد
که از سختی به آسانی رسد مرد
نباید تیره گشت از گرد افلاک
که آخر خاک می باید شدن خاک
میار اینها به خاطر هیچ و برخیز
که بر عذر تو استاده ست پرویز
چو بشنید این سخن شیرین همان گاه
بگفتا بس سخن گوییم در راه
سخن بی راه اگر گویی گناهست
نباشد زان سخن به کان تو را هست
پس آنگه هر دو بر مرکب نشستند
به خوش رفتن گرو با باد بستند
وزین سو چشم بر ره نیز پرویز
که اینک می رسد شیرین و شبدیز
که خوش زد این مثل آن مرد مهجور
که عمری مانده بد از یار خود دور
ازین بهتر کسی اعزاز بیند
که یاری روی یاری بازبیند

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو شد در قصر، شاپور پری خوان
پری رو را برآمد ناله از جان
هوش مصنوعی: وقتی شاپور در کاخ شد، از دل او ناله‌ای برخاست که ناشی از عشق به زنی زیبا بود.
عرق افکند و از خود رفت یک چند
پس از یک لحظه افشاند از شکر قند
هوش مصنوعی: بعد از اینکه لحظاتی خود را از دست داد و در حالتی به سر برد، ناگهان شکر و شیرینی خود را نمایان کرد.
که ای شاپور خوش دامی نهادی
به ما بس وعده های خام دادی
هوش مصنوعی: ای شاپور، تو با دامی زیبا ما را فریب دادی و وعده های تو باعث ناامیدی ما شد.
به مشکوی شهم کردی دلالت
شدم آنجا و بس دیدم ملالت
هوش مصنوعی: در دل شغف و عشق خود، به جایی رسیدم که تنها احساس ناراحتی و دلتنگی را دیدم و هیچ چیز دیگری نبود.
ببین تا چند بر جانم ستم بود
که گشتستم بدین که پایه خشنود
هوش مصنوعی: ببین چه مدت بر جانم ظلم و ستم رفته که به خاطر آن، به این نتیجه رسیدم که باید راضی باشم.
حدیثی خوب نشنیدم از ایشان
همه اندوه و غم دیدم از ایشان
هوش مصنوعی: من از آن‌ها هیچ چیز خوب و خوشایندی نشنیدم، فقط اندوه و غم را از آن‌ها دیدم.
نکردند از من اینجا یاد هرگز
نگشتم دل از ایشان شاد هرگز
هوش مصنوعی: هرگز به یاد من در اینجا نبودند و دل من همیشه از آن‌ها شاد نیست.
به من هر یک شده هر سو ترش رو
به پیشم آمده همچون زن شو
هوش مصنوعی: به من نگاه کن که هر طرفی، کسانی که به من بدرفتاری کرده‌اند، مثل زنی که به شوهرش احترام نمی‌گذارد، به سمتم می‌آیند.
به خود زان رو از آن محنت گزیدم
که از ایشان بجز محنت ندیدم
هوش مصنوعی: به خاطر رنجی که از آن‌ها دیدم، خودم را از آن‌ها دور کردم چون جز درد و رنج چیزی از آن‌ها نچشیدم.
از آن رو مرغ من اینجا مقر کرد
که باد اینجا نمی یارد گدر کرد
هوش مصنوعی: مرغ من به خاطر اینکه باد در اینجا نمی وزد، در این مکان ساکن شده است.
درین زندان که می بینی من از غم
شبی ننهاده باشم چشم بر هم
هوش مصنوعی: در این زندانی که می‌بینی، من هیچ شب را بدون غم و اندوه نبوده‌ام و برای یک لحظه هم چشمانم را بر هم نگذاشته‌ام.
چو بشنید این حکایتها از آن حور
ز خجلت بر زمین شد آب شاپور
هوش مصنوعی: وقتی آن حور این داستان‌ها را شنید، از شرم بر زمین افتاد و مانند آب شاپور جاری شد.
نیایش کرد و گفتش آفرینها
جزاک الله که باشد مردی اینها
هوش مصنوعی: او دعا کرد و گفت: آفرین بر تو، خداوند تو را جزا دهد که چنین مردانی وجود دارند.
مخور اندوه اگر دیدی بلایی
کز اینجا می رسد رهرو به جایی
هوش مصنوعی: غمگین نباش اگر بلایی را دیدی که از اینجا می‌آید، زیرا مسافر هرگز به مقصدی نمی‌رسد.
فروزند اهل دل در تاب و در تب
چراغ روز از تاریکی شب
هوش مصنوعی: روشنی و شعف افرادی که دارای دل‌های بیدار و پر از عشق هستند، در میان سختی‌ها و مشکلات زندگی مثل چراغی می‌درخشد و راه را از دل شب تاریک روشن می‌کند.
شفا باشد جزای دردمندی
دهند از بعد پستی سربلندی
هوش مصنوعی: درمانی برای آنکه در رنج و درد است، پاداشی به آنان که از پایین‌ترین درجه به اوج بلندی دست می‌یابند، داده خواهد شد.
پس از سختی به آسانی رسد تن
بود هر کار را مزدی معین
هوش مصنوعی: پس از تحمل مشکلات، آسانی به سراغ انسان می‌آید و هر کاری پاداش خاص خود را دارد.
مکن از جور و سختی رو به دیوار
که بعد از عسریسر آید پدیدار
هوش مصنوعی: در زمان‌های سخت و دشوار ناامید نشو و به ناامیدی پناه نبر، زیرا بعد از هر سختی، زمان راحتی و بهبود فرا می‌رسد.
به صلح آید زمان چون جنگ گیرد
گشاید کارها چون تنگ گیرد
هوش مصنوعی: زمانی که صلح برقرار می‌شود، مشکلات حل خواهند شد و زمانی که جنگ و درگیری وجود داشته باشد، کارها دشوار و پیچیده می‌شوند.
مکش محنت ازین بیش و مخور درد
که از سختی به آسانی رسد مرد
هوش مصنوعی: دیگر بیش از این درد و زحمت نکش و رنج نببر، زیرا آن کسی که از سختی‌ها عبور کند، به آسانی خواهد رسید.
نباید تیره گشت از گرد افلاک
که آخر خاک می باید شدن خاک
هوش مصنوعی: انسان نباید از مشکلات و چالش‌های زندگی ناامید شود، زیرا در نهایت همه ما به سرنوشتی مشابه با خاک باز می‌گردیم.
میار اینها به خاطر هیچ و برخیز
که بر عذر تو استاده ست پرویز
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به خاطر هیچ چیز به این‌ها وابسته نباش و برخیز، زیرا کسی مثل پرویز بخاطر تو ایستاده است. به عبارت دیگر، به اهمیت و ارزش خودت و حمایت دیگران توجه کن و اجازه نده که مسائل بی‌اهمیت تو را متوقف کند.
چو بشنید این سخن شیرین همان گاه
بگفتا بس سخن گوییم در راه
هوش مصنوعی: به محض اینکه این سخن شیرین را شنید، گفت حالا دیگر بس است، ما در این مسیر زیاد صحبت کرده‌ایم.
سخن بی راه اگر گویی گناهست
نباشد زان سخن به کان تو را هست
هوش مصنوعی: اگر بی‌هدف و بی‌منطق سخن بگویی، این کار نادرست است؛ اما نگران نباش، چون این نوع سخن گفتن به تو آسیب نمی‌زند.
پس آنگه هر دو بر مرکب نشستند
به خوش رفتن گرو با باد بستند
هوش مصنوعی: سپس هر دو بر روی اسب سوار شدند و با شادی و خوشحالی راهی شدند و همراه با باد حرکت کردند.
وزین سو چشم بر ره نیز پرویز
که اینک می رسد شیرین و شبدیز
هوش مصنوعی: از این سو نیز چشم به راه پرویز است، زیرا هم‌اکنون شیرین و شبدیز در حال رسیدن هستند.
که خوش زد این مثل آن مرد مهجور
که عمری مانده بد از یار خود دور
هوش مصنوعی: شخصی به خوبی و شادمانی رفتار می‌کند، مانند آن مردی که سال‌های زیادی از محبوبش دور مانده است.
ازین بهتر کسی اعزاز بیند
که یاری روی یاری بازبیند
هوش مصنوعی: بهتر از این نیست که کسی احترام و ارزش بالاتری ببیند، جز اینکه یاری را مشاهده کند که دوباره به یاری‌اش می‌آید.