بخش ۱۲ - نمودن شاپور صورت خسرو به شیرین بار سوم
دگر چون روز سر برزد ز کهسار
ز مردم دیو شب شد ناپدیدار
پری رویان مریم روی از سیر
همه گشتند پنهان جمله در دیر
نشستند آن ندیمان گرد شیرین
همه با چنگ و عود و جام زرین
از آن صورت حکایت بازگفتند
ز دل گرد پریشانی برفتند
همی دادند هر یک زان نشانها
که ناگه نازنینی زان میانها
بدو گفتا سوی دیر پری سوز
ببر نذری و قندیلی برافروز
به شیرین آن پری رویان رقاص
شدند الحمد خوان یکسر به اخلاص
به صدق دل همه یکروی گشتند
کشیشان را زیارت جوی گشتند
شدند از صدق در آن دیر مینو
که باشد صدق هر کس رهبر او
کرم را جمله دستی برفشاندند
به نذر آنجا به بالا زر فشاندند
وز آنجا همچو مرغان، باز پرواز
گرفتند و شدند از جانبی باز
همه چون سرو هریک ناز در سر
به جایی در شدند از هر دو بهتر
زمینی کاندرو باد بهاری
نمودی جعد گل را شانه کاری
بنفشه، زلف سنبل تاب دادی
هوا از ژاله گل را آب دادی
درختان در درختان سرکشیده
در آن آواز مرغان برکشیده
در آن صحرا که چون خلد برین بود
بنفشه همچو زلف عنبرین بود
هر آن گل کز صبا چهره گشادی
شقایق سینه را داغی نهادی
درون بلبل از گلها پریشان
به روی لاله سنبلها پریشان
به نقاشی دگر شاپور سرمست
که از مانی به خوبی برده بد دست
در آن صحرا که رشک نقش چین بود
دگر با آن حریفان نقش بنمود
زصنعت مشک بر کافور آمیخت
زنو بار دگر نقشی برانگیخت
که گردون کاو هزاران نقش سازد
یکی نابرده دیگر یک طرازد
ببیند هر که عقلش برقرار است
که عالم سربسر نقش نگار است
به صورت چشم مردان کی گشاید
که صورت مر زنان را...
به صورت کس قدم در راه ننهاد
که این ره هر که رفت از راه افتاد
زمن بشنو مرو در راه صورت
که مرد آنجا کند ره گم ضرورت
چو شیرین باز آن صورت نگه کرد
ز آه دل جهان بر خود سیه کرد
زخون دل که بر مژگان فروهشت
تو گفتی لاله ها بر زعفران کشت
چو دیدند آن پری رویان چنینش
دلش جستند و کردند آفرینش
مخور غم ما بکوشیم از برایت
که بادا جان ما یکسر فدایت
بخش ۱۱ - نمودن شاپور صورت خسرو به شیرین بار دوم: چو دیو شب برآمد از تنش جانبخش ۱۳ - نمودن شاپور خود را به شیرین و روانه ساختن او را به طرف مداین: چو شاپور این چنین نیرنگ بر ساخت
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دگر چون روز سر برزد ز کهسار
ز مردم دیو شب شد ناپدیدار
هوش مصنوعی: وقتی صبح از کوهها سر برآورد، مردم شب را که مانند دیو بود، ناپدید شدند.
پری رویان مریم روی از سیر
همه گشتند پنهان جمله در دیر
هوش مصنوعی: زیبارویان، به خاطر مریم، از جلوههای خود پنهان شدند و همه در مکان عبادت به دور از چشمها قرار گرفتند.
نشستند آن ندیمان گرد شیرین
همه با چنگ و عود و جام زرین
هوش مصنوعی: دوستان و همراهان در کنار شیرین نشستهاند و با ساز و نی و جام طلا مشغول خوشگذرانی هستند.
از آن صورت حکایت بازگفتند
ز دل گرد پریشانی برفتند
هوش مصنوعی: از آن چهره داستانی را بیان کردند و دلهای پریشان از آنجا دور شدند.
همی دادند هر یک زان نشانها
که ناگه نازنینی زان میانها
هوش مصنوعی: هر یک از آن نشانهها را به دیگری میدادند و به طور ناگهانی، زیبایی دوشیزهای از میان آن نشانهها نمایان میشد.
بدو گفتا سوی دیر پری سوز
ببر نذری و قندیلی برافروز
هوش مصنوعی: به او گفتند به سوی معبد معشوقهی دلسوز برو و نذری برسان و چراغی روشن کن.
به شیرین آن پری رویان رقاص
شدند الحمد خوان یکسر به اخلاص
هوش مصنوعی: پریرویان زیبا به رقص درآمدند و با تمام وجود و خلوص، به ستایش و شکرگزاری پرداختند.
به صدق دل همه یکروی گشتند
کشیشان را زیارت جوی گشتند
هوش مصنوعی: همه با نیت خالص و درست به یک جا جمع شدند و پیران religio هم به دنبال زیارت و دیدار رفتند.
شدند از صدق در آن دیر مینو
که باشد صدق هر کس رهبر او
هوش مصنوعی: بخاطر صداقت و راستگویی در آن میخانهی خوشبو، هر کس به اندازهی صدق و راستینیش، رهبری و راهنمایی خواهد داشت.
کرم را جمله دستی برفشاندند
به نذر آنجا به بالا زر فشاندند
هوش مصنوعی: همه به کرم دست کمک کردند و به نشانه احترام و قدردانی، در آن مکان طلا پاشیدند.
وز آنجا همچو مرغان، باز پرواز
گرفتند و شدند از جانبی باز
هوش مصنوعی: از آنجا مانند پرندگان، پرواز کردند و به جایی دیگر رفتند.
همه چون سرو هریک ناز در سر
به جایی در شدند از هر دو بهتر
هوش مصنوعی: همه مانند سروها، با ناز و زیبایی در برابر یکدیگر ایستادهاند و هر کدام در جای خود شگفتانگیزتر از دیگری هستند.
زمینی کاندرو باد بهاری
نمودی جعد گل را شانه کاری
هوش مصنوعی: زمینی که در آن باد بهاری وزید و زیبایی و لطافت گلها را نمایان کرد.
بنفشه، زلف سنبل تاب دادی
هوا از ژاله گل را آب دادی
هوش مصنوعی: بنفشه، با زیبایی و لطافت خود، زلف سنبل را به رقص درآورد و با بارش شبنم، گلها را سیراب کردی.
درختان در درختان سرکشیده
در آن آواز مرغان برکشیده
هوش مصنوعی: درختان در هم پیچیدهاند و پرندگان در آنجا آواز میخوانند.
در آن صحرا که چون خلد برین بود
بنفشه همچو زلف عنبرین بود
هوش مصنوعی: در آن بیابان که مانند باغی بهشت است، بنفشهها همانند موهای خوشبو و خوش رنگ هستند.
هر آن گل کز صبا چهره گشادی
شقایق سینه را داغی نهادی
هوش مصنوعی: هر گلی که به خاطر نسیم، زیبایی خود را نمایان میکند، در دل شقایق آتشی را ایجاد کرده است.
درون بلبل از گلها پریشان
به روی لاله سنبلها پریشان
هوش مصنوعی: در دل بلبل در میان گلها آشفتگی وجود دارد، و بر روی لالهها و سنبلها نیز نشانههایی از بینظمی و پریشانی به چشم میخورد.
به نقاشی دگر شاپور سرمست
که از مانی به خوبی برده بد دست
هوش مصنوعی: شاپور خرم و شاداب به نقاشی دیگری مشغول است که از مانی به اندازهی خوبی و زیبایی بهرهمند شده است.
در آن صحرا که رشک نقش چین بود
دگر با آن حریفان نقش بنمود
هوش مصنوعی: در آن بیابان که زیباییهای چین را حسادت میکرد، حالا دیگر با دوستانش نقش و نما رو به نمایش گذاشته است.
زصنعت مشک بر کافور آمیخت
زنو بار دگر نقشی برانگیخت
هوش مصنوعی: از عطر مشک و کافور ترکیبی جدید ایجاد شد و بار دیگر تصاویری تازه به وجود آمد.
که گردون کاو هزاران نقش سازد
یکی نابرده دیگر یک طرازد
هوش مصنوعی: این دنیا و آسمان، با هزاران نقش و تصویرها، فقط یک نفر را به این دنیا نمیآورد؛ بلکه برای هر کسی به گونهای متفاوت و یکتا میآفریند.
ببیند هر که عقلش برقرار است
که عالم سربسر نقش نگار است
هوش مصنوعی: هر کس که عقل و درک خوبی دارد، میتواند ببیند که دنیا پر از زیباییها و تنوعهاست.
به صورت چشم مردان کی گشاید
که صورت مر زنان را...
هوش مصنوعی: آیا چشمان مردان به زیباییهای زنان نگاهی میاندازند یا فقط به نگاههای خودخواهانه خود مشغولند؟
به صورت کس قدم در راه ننهاد
که این ره هر که رفت از راه افتاد
هوش مصنوعی: هیچکس پا به این راه نگذاشته است، زیرا هر کسی که وارد این مسیر شده، در آخر از آن جدا شده و دور افتاده است.
زمن بشنو مرو در راه صورت
که مرد آنجا کند ره گم ضرورت
هوش مصنوعی: از من بشنو و در مسیر ظواهر نرو، زیرا در آنجا انسانها ممکن است راه خود را گم کنند و به ضرورتها توجه نکنند.
چو شیرین باز آن صورت نگه کرد
ز آه دل جهان بر خود سیه کرد
هوش مصنوعی: وقتی آن چهره شیرین را دوباره نگاه کرد، از غم و دلشکستگیام دنیا بر من تاریک و سیاه شد.
زخون دل که بر مژگان فروهشت
تو گفتی لاله ها بر زعفران کشت
هوش مصنوعی: دل از درد و غم به حالت اشک ریزان در آمده و آن اشکها بر مژهها نشسته است. تو با گفتن این جمله که لالهها بر زعفران کشت میشوند، به نوعی به زیبایی و لطافت جایی که دلتنگی و اندوه را تجربه میکنم، اشاره کردهای.
چو دیدند آن پری رویان چنینش
دلش جستند و کردند آفرینش
هوش مصنوعی: وقتی که آن زیبایان را دیدند، دلشان برای او تنگ شد و به ستایش او پرداختند.
مخور غم ما بکوشیم از برایت
که بادا جان ما یکسر فدایت
هوش مصنوعی: نگران ما نباش، ما برای تو تلاش میکنیم، چرا که جان ما تماماً فدای توست.