گنجور

شمارهٔ ۹۴

جانم ز غمت به لب رسیده ست
روزم ز خطت به شب رسیده ست
دل خسته مکن به زخم خارم
چون نخل تو را رطب رسیده ست
راهیست مرا به گنج مطلوب
هر رنج که از طلب رسیده ست
گویند ادب مده ادیبم
کز عشق مرا ادب رسیده ست
در بی سبب از سبب کنم روی
چون محنتم از سبب رسیده ست
جامی به عجم نثار کرده ست
هر نقد کش از عرب رسیده ست
در چنگ غمت به گوش جانم
صد زمزمه طرب رسیده ست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جانم ز غمت به لب رسیده ست
روزم ز خطت به شب رسیده ست
هوش مصنوعی: زندگی‌ام به خاطر غم‌هایت به آخر رسیده و روزهایم به خاطر دوری‌ات به شب تبدیل می‌شود.
دل خسته مکن به زخم خارم
چون نخل تو را رطب رسیده ست
هوش مصنوعی: دل مرا بیشتر بیازار، چرا که مانند نخیلی هستم که به ثمر رسیده‌ای و میوه‌ام آماده برداشت است.
راهیست مرا به گنج مطلوب
هر رنج که از طلب رسیده ست
هوش مصنوعی: راهی وجود دارد که به ثروت و آرزوی دلخواه من می‌رسد، هر زحمتی که در این مسیر کشیده‌ام به نتیجه خواهد رسید.
گویند ادب مده ادیبم
کز عشق مرا ادب رسیده ست
هوش مصنوعی: می‌گویند که به من آداب ندهید، چرا که من از عشق آداب و اخلاق را به دست آورده‌ام.
در بی سبب از سبب کنم روی
چون محنتم از سبب رسیده ست
هوش مصنوعی: بدون هیچ دلیلی به سمت تو می‌آیم، چون مشکلاتم ناشی از این محبت است.
جامی به عجم نثار کرده ست
هر نقد کش از عرب رسیده ست
هوش مصنوعی: هر کسی که به طرف عجم (ایران) آمده، از دستاوردهای عرب به خوبی بهره‌مند شده است و همواره چیزی از فرهنگ و هنر عرب را به عجم اهدا کرده است.
در چنگ غمت به گوش جانم
صد زمزمه طرب رسیده ست
هوش مصنوعی: غم تو چنان در جان من نفوذ کرده که در هر لحظه سرود شادی را می‌شنوم.