گنجور

شمارهٔ ۹۲

تا از گل تو سبزه برون آمدن گرفت
حسن تو ز انچه بود فزون آمدن گرفت
زنجیر بست طره تو گرد آفتاب
صد ذوفنون به قید جنون آمدن گرفت
زآب زلال خواست دل تشنه قطره ای
پیکان تو به سینه درون آمدن گرفت
در حیرتم ز دل که ز دام تو جسته بود
بار دگر به دام تو چون آمدن گرفت
ز افسونگری چه سود مرا چون تو نامدی
هر چند صد پری به فسون آمدن گرفت
رفتی و دل ز صبر و سکون نیز بازماند
چون آمدی به صبر و سکون آمدن گرفت
گفتی که آب چشم تونبود دلیل شوق
این خون ناب بین که کنون آمدن گرفت
چشمت ز غمزه تیغ بر این بی زبان کشید
ترکی به قصد صید زبون آمدن گرفت
هرجا که جامی از دل خون گشته قصه راند
از چشم مردمان همه خون آمدن گرفت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا از گل تو سبزه برون آمدن گرفت
حسن تو ز انچه بود فزون آمدن گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که از گل‌های تو سبزه‌ای سر برآورد، زیبایی تو نسبت به آنچه که بود، افزایش یافت.
زنجیر بست طره تو گرد آفتاب
صد ذوفنون به قید جنون آمدن گرفت
هوش مصنوعی: موهای تو مانند زنجیری درخشان است که در خورشید می‌درخشد و به زیبایی‌های متعددی اشاره دارد. این زیبایی مثل دیوانگی در من تأثیر گذاشته و من را به خود جذب کرده است.
زآب زلال خواست دل تشنه قطره ای
پیکان تو به سینه درون آمدن گرفت
هوش مصنوعی: دل تشنه به دنبال آبی زلال بود و ناگهان پیکان عشق تو به قلبش اصابت کرد و در دلش نفوذ کرد.
در حیرتم ز دل که ز دام تو جسته بود
بار دگر به دام تو چون آمدن گرفت
هوش مصنوعی: من در شگفتم که چگونه دل من پس از رهایی از دام تو، دوباره به دام تو برگشت و گرفتار شد.
ز افسونگری چه سود مرا چون تو نامدی
هر چند صد پری به فسون آمدن گرفت
هوش مصنوعی: چرا در جادوگری و افسونگری منفعتی برای من وجود دارد در حالی که تو نیامدی؟ هرچند که صد پری هم به جادوگری آمده‌اند.
رفتی و دل ز صبر و سکون نیز بازماند
چون آمدی به صبر و سکون آمدن گرفت
هوش مصنوعی: وقتی رفتی، دل دیگر نتوانست صبر کند و آرام بگیرد. اما وقتی که برگشتی، دل دوباره آرامش و صبرش را به دست آورد.
گفتی که آب چشم تونبود دلیل شوق
این خون ناب بین که کنون آمدن گرفت
هوش مصنوعی: گفتی که آب چشم تو نشانه‌ی شوق نیست، اما این عشق خالصی که اکنون به وجود آمده، دلیلش همین است.
چشمت ز غمزه تیغ بر این بی زبان کشید
ترکی به قصد صید زبون آمدن گرفت
هوش مصنوعی: چشمت با ناز و غمزه‌ات به گونه‌ای مانند تیغ به من که بی‌زبان هستم، آسیب می‌زند، و این طور به طور ناخواسته باعث می‌شود که همچون طعمه‌ای سبک‌دل تسلیم تو شوم.
هرجا که جامی از دل خون گشته قصه راند
از چشم مردمان همه خون آمدن گرفت
هوش مصنوعی: هر جا که کسی دلی شکسته و غمگین دارد، داستانش از چشمانش به بیرون می‌زند و همه‌ی مردم از این غم و اندوه آگاه می‌شوند.