شمارهٔ ۸۹
زهی به نسخ گل آورده خط بناگوشت
دمیده سبزه تر گرد چشمه نوشت
تو را چو زد به بنا گوش حلقه سنبل زلف
بنفشه شد ز غلامان حلقه درگوشت
فروغ روی تو آتش زند به خرمن عقل
اگر نه پرده کشد سنبل سمن پوشت
هجوم عشق تو نگذاردم به دل نقشی
مرو ز دیده که ترسم کنم فراموشت
چو تو کمر بگشایی من از میان بروم
مرا چه طاقت آن تا کشم در آغوشت
چگونه بر خورم از تو چنین که می بینم
هلاک جان تلف عقل و آفت هوشت
هزار گونه سخن داشت از رخت جامی
نهاد بر لب او مهر لعل خاموشت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی به نسخ گل آورده خط بناگوشت
دمیده سبزه تر گرد چشمه نوشت
هوش مصنوعی: چه زیبا، گل به همراه دارد و خطی از آن بر بدنت نقش بسته، سبزه تازهای در کنار چشمه نوشته شده است.
تو را چو زد به بنا گوش حلقه سنبل زلف
بنفشه شد ز غلامان حلقه درگوشت
هوش مصنوعی: وقتی که گوش تو را با حلقهای از سنبل تزیین کردند، زلفهای بنفشهای آن را زیباتر کرده و به نوعی به تو احترامی ویژه داده شد، مثل اینکه تو را از درباریان و غلامان اطراف خودت متمایز کردند.
فروغ روی تو آتش زند به خرمن عقل
اگر نه پرده کشد سنبل سمن پوشت
هوش مصنوعی: نور و زیبایی چهره تو چنان شگفتانگیز است که اگر کسی مراقب نباشد، میتواند عقل او را به آتش بکشد. مگر اینکه سنبل جذاب این زیبایی را بپوشاند و از آن محافظت کند.
هجوم عشق تو نگذاردم به دل نقشی
مرو ز دیده که ترسم کنم فراموشت
هوش مصنوعی: عشق تو به قدری در دل من نفوذ کرده که اجازه نمیدهد به کسی یا چیزی دیگری فکر کنم. نگذار که تو را از یاد ببرم، چرا که این ترس وجود دارد که فراموشت کنم.
چو تو کمر بگشایی من از میان بروم
مرا چه طاقت آن تا کشم در آغوشت
هوش مصنوعی: وقتی تو کمربندت را باز کنی، من از وسط خودم را کنار میکشم. من توانایی تحمل آن را ندارم که در آغوشت باشم.
چگونه بر خورم از تو چنین که می بینم
هلاک جان تلف عقل و آفت هوشت
هوش مصنوعی: چطور میتوانم با تو اینگونه رفتار کنم وقتی که میبینم جانم در خطر است و عقل و هوش من به هم ریختهاند؟
هزار گونه سخن داشت از رخت جامی
نهاد بر لب او مهر لعل خاموشت
هوش مصنوعی: او از زیباییات هزاران حرف میزند و به نشانه عشق، لبهای تو را با نیکی و محبت میزند.