گنجور

شمارهٔ ۸۲

بر لبم آهی نمی آید که دودآمیز نیست
وز دلم دودی نمی خیزد که آتشریز نیست
هر شب آیم بر درت دست تهی آویخته
مفلس عشق تو را زین بیش دست آویز نیست
کوهکن را مرغ دل آهنگ اوج عشق کرد
زور این پرواز در مرغ دل پرویز نیست
خوبرو در شهر بسیار است لیکن هیچ یک
چون تو خوش گفتار وشیرین کار و شورانگیز نیست
غمزه ات تیر است و چشمت تیغ و مژگانت سنان
هیچ خوبی را چو تو بازار خوبی تیز نیست
در حریم باغ کم یابند چون رویت گلی
ورگلی یابند گردش سنبل نوخیز نیست
گو به چشم خود که پرهیزد ز خون مردمان
مردم بیمار را چیزی به از پرهیز نیست
هیچ بادی چون صبا کز زلف افشاند غبار
در مشام ما عبیرآمیز و عنبر بیز نیست
تا به نور طلعت ای مه شمس تبریز آمدی
قبله جامی چو مولانا بجز تبریز نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر لبم آهی نمی آید که دودآمیز نیست
وز دلم دودی نمی خیزد که آتشریز نیست
هوش مصنوعی: لب‌هایم ناله‌ای نمی کنند که بویی از غم نداشته باشد و دل من هم دودی نمی‌افزاید که نشانی از شعله‌های سرکش نداشته باشد.
هر شب آیم بر درت دست تهی آویخته
مفلس عشق تو را زین بیش دست آویز نیست
هوش مصنوعی: هر شب به در خانه‌ات می‌آیم، با دستانی خالی و ناتوان. دیگر هیچ امیدی به داشتن تو در دستم نیست و این حال و روز من در عشق تو به حدی رسیده که نمی‌توانم بیشتر از این انتظار داشته باشم.
کوهکن را مرغ دل آهنگ اوج عشق کرد
زور این پرواز در مرغ دل پرویز نیست
هوش مصنوعی: کسی که به کوه کار می‌کند، دلش را به عشق و اوج گرفتن می‌کشد، اما قدرت این پرواز در دل پرویز وجود ندارد.
خوبرو در شهر بسیار است لیکن هیچ یک
چون تو خوش گفتار وشیرین کار و شورانگیز نیست
هوش مصنوعی: در شهر افراد زیبا و خوش‌سیما زیاد هستند، اما هیچ‌یک از آن‌ها به اندازه تو دارای گفتار دلنشین، رفتار محبت‌آمیز و جذابیت خاص نیستند.
غمزه ات تیر است و چشمت تیغ و مژگانت سنان
هیچ خوبی را چو تو بازار خوبی تیز نیست
هوش مصنوعی: نگاه و خنده‌ی تو مانند تیر و تیغ است و مژه‌هایت مثل دندانه‌های نیزه؛ هیچ چیز به زیبایی تو در بازار خوبان پیدا نمی‌شود.
در حریم باغ کم یابند چون رویت گلی
ورگلی یابند گردش سنبل نوخیز نیست
هوش مصنوعی: در باغ، به ندرت موجوداتی مانند تو پیدا می‌شوند. اگر هم گل یا گیاهی پیدا شود، تازگی و زیبایی تو را ندارد.
گو به چشم خود که پرهیزد ز خون مردمان
مردم بیمار را چیزی به از پرهیز نیست
هوش مصنوعی: به چشم خود نگاه کن که چطور از خون انسان‌ها دوری می‌کند. برای انسان‌های بیمار، هیچ چیز به اندازه پرهیز و احتیاط مهم نیست.
هیچ بادی چون صبا کز زلف افشاند غبار
در مشام ما عبیرآمیز و عنبر بیز نیست
هوش مصنوعی: هیچ بادی مانند باد صبا نیست که با خود عطر و بوی خوش زلف محبوب را بیاورد و در دل ما آرامش و خوشحالی ایجاد کند.
تا به نور طلعت ای مه شمس تبریز آمدی
قبله جامی چو مولانا بجز تبریز نیست
هوش مصنوعی: وقتی که تو با زیبایی و روشنی حضورت به اینجا آمدی، مانند خورشید که چهره‌اش روشن است، هیچ جایی جز تبریز ارزش توجه و ارزشمندی ندارد.