گنجور

شمارهٔ ۷۷

دل خطت را رقم صنع الهی دانست
برسر مشک خطان حجت شاهی دانست
ماه را آینه روی چو خورشید تو گفت
هرکه ماهیت حسن تو کماهی دانست
صبح را خواند فروغ رخت اندر شب زلف
صبح خیزی که سفیدی ز سیاهی دانست
شاید ار شه کندت منع ز جولان چو تورا
فتنه شهری و آشوب سپاهی دانست
عقل چون خیمه فکر از دو جهان بیرون زد
عشق را بادیه نامتناهی دانست
ساده دل شو که درین مدرسه وسوسه خیز
به ز نادانی خود هیچ نخواهی دانست
جامی و پیر خرابات که اسرار وجود
همه ازهمت ارشادپناهی دانست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل خطت را رقم صنع الهی دانست
برسر مشک خطان حجت شاهی دانست
هوش مصنوعی: دل به خطی که بر چهره‌ات است، به عنوان نشانه‌ای از خلق و سنت الهی می‌نگرد و آن را دلیلی بر مقام شاهی و حجتی می‌داند.
ماه را آینه روی چو خورشید تو گفت
هرکه ماهیت حسن تو کماهی دانست
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و شکوه فردی اشاره می‌کند و می‌گوید که هر کس زیبایی و ماهیت او را بشناسد، مانند ماهی است که در آینه خود را می‌بیند. در واقع، او به نوعی از مقایسه بین زیبایی ماه و زیبایی آن شخص پرداخته و به احترامی که به ویژگی‌های او گذاشته می‌شود، اشاره می‌کند.
صبح را خواند فروغ رخت اندر شب زلف
صبح خیزی که سفیدی ز سیاهی دانست
هوش مصنوعی: فروغ چهره‌ات صبح را فراخواند و از شب تاریک زلف‌های صبحگاهی آگاه شد، زیرا که سفیدی صبح را از تاریکی می‌شناسد.
شاید ار شه کندت منع ز جولان چو تورا
فتنه شهری و آشوب سپاهی دانست
هوش مصنوعی: شاید اگر پادشاه از تو بخواهد که از ازادانه گشت و گذار پرهیز کنی، دلیلش این باشد که او تو را به عنوان منبع فتنه و آشوب در شهر و بین سپاهیان می‌داند.
عقل چون خیمه فکر از دو جهان بیرون زد
عشق را بادیه نامتناهی دانست
هوش مصنوعی: عقل مانند یک خیمه است که از دو جهان خارج شده و تجربه‌هایش را به دست آورده است؛ اما عشق را همچون یک دشت وسیع و بی‌پایان می‌شناسد.
ساده دل شو که درین مدرسه وسوسه خیز
به ز نادانی خود هیچ نخواهی دانست
هوش مصنوعی: ساده‌دل باش، زیرا در این محیط پر از تردید و شک، از نادانی خود هیچ‌ چیز نخواهی فهمید.
جامی و پیر خرابات که اسرار وجود
همه ازهمت ارشادپناهی دانست
هوش مصنوعی: پیر و فرزانه‌ی میخانه که به رازهای هستی و وجود آگاه است، به برکت و راهنمایی‌های خود، همه چیز را می‌شناسد.