شمارهٔ ۶۷
دلم رابا کس آرامی نمانده ست
بجز ناکامیم کامی نمانده ست
به راه کام پای همتم را
مجال رفتن گامی نمانده ست
اگر من بی سرانجامم عجب نیست
جهان را هم سرانجامی نمانده ست
به شاخ آدمیت میوه انس
چه جای پخته چون خامی نمانده ست
مه نو می کند بر چرخ اشارت
کزین خمخانه جز جامی نمانده ست
ز باده خالی است آن جام یعنی
حریف باده آشامی نمانده ست
مبر در سلک هستی نام جامی
کزان مسکین بجز نامی نمانده ست
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلم رابا کس آرامی نمانده ست
بجز ناکامیم کامی نمانده ست
هوش مصنوعی: دل من با هیچکس آرامش ندارد، جز ناکامی که به دست آوردهام، دیگر چیزی برای من نمانده است.
به راه کام پای همتم را
مجال رفتن گامی نمانده ست
هوش مصنوعی: در مسیری که میروم، دیگر زمانی برای پیشرفت و برداشتن گام جدیدی ندارم.
اگر من بی سرانجامم عجب نیست
جهان را هم سرانجامی نمانده ست
هوش مصنوعی: اگر من بیهدف و بینتیجه هستم، جای تعجب نیست، چرا که جهان نیز به سرانجامی نخواهد رسید.
به شاخ آدمیت میوه انس
چه جای پخته چون خامی نمانده ست
هوش مصنوعی: درخت آدمیت میوهی دوستی و ارتباط را پرورش میدهد، اما وقتی که خامی و ناپختگی در آن وجود دارد، جایی برای برداشت میوهی رسیده نیست.
مه نو می کند بر چرخ اشارت
کزین خمخانه جز جامی نمانده ست
هوش مصنوعی: ماه به آرامی بر آسمان اشاره میکند که از این میخانه فقط جامی باقی نمانده است.
ز باده خالی است آن جام یعنی
حریف باده آشامی نمانده ست
هوش مصنوعی: آن جام از شراب خالی است، یعنی هیچ دوست نوشندهای باقی نمانده است.
مبر در سلک هستی نام جامی
کزان مسکین بجز نامی نمانده ست
هوش مصنوعی: در لباس وجود، نامی از جامی نبر که از او تنها یک نام باقی مانده و حالا جز آن چیزی برای او نیست.