گنجور

شمارهٔ ۶۵

گوهر عشق تو را دل صدف است
ناوک درد تو را جان صدف است
بحر اسرار شناسد خود را
شیخ مغرور که بادش به کف است
رخنه تیغ جفایت به سرم
کنگر افسر جاه و شرف است
می رسد راحتم از سیلی فقر
ناله از دست تهی کار دف است
عیش سازان و شراب و لب کشت
چشم عارف نه بر آب و علف است
جامی از اهل ولا همت خواه
گرد تو گرچه بلا بسته صف است
کار هر کس نبود صف شکنی
شیر این معرکه شاه نجف است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گوهر عشق تو را دل صدف است
ناوک درد تو را جان صدف است
هوش مصنوعی: دل گوهر عشق تو را در خود دارد و درد تو مانند تیرِ زهرآگینی است که جان صدف را هدف قرار داده است.
بحر اسرار شناسد خود را
شیخ مغرور که بادش به کف است
هوش مصنوعی: شیخ مغرور که به خود مغروری دارد و فکر می‌کند که اطلاعات و اسرار زیادی را می‌داند، در واقع فقط به سطح موضوعات آشناست و نمی‌داند که عمق بیشتر از آنچه که در دست دارد، وجود دارد.
رخنه تیغ جفایت به سرم
کنگر افسر جاه و شرف است
هوش مصنوعی: تیغ بدسگالی تو به سر من مانند کنگره‌ای است که نماد مقام و شرافت است.
می رسد راحتم از سیلی فقر
ناله از دست تهی کار دف است
هوش مصنوعی: فقر به قدری آزاردهنده و سخت است که حسرت و ناله‌ام را به همراه دارد، اما به زودی می‌توانم از این وضعیت رهایی یابم.
عیش سازان و شراب و لب کشت
چشم عارف نه بر آب و علف است
هوش مصنوعی: لذت‌جویان و می‌نوشان، توجه عارف فقط به زیبایی‌های دنیوی نیست و او به چیزهای سطحی مانند آب و علف نگاه نمی‌کند.
جامی از اهل ولا همت خواه
گرد تو گرچه بلا بسته صف است
هوش مصنوعی: اگر اهل معرفت و دوستداران حقیقت دور تو جمع شده‌اند، با وجود اینکه مشکلاتی به طور صف خیلی زیاد است، به آن‌ها توجه کن و به همت و اراده‌ی خود ادامه بده.
کار هر کس نبود صف شکنی
شیر این معرکه شاه نجف است
هوش مصنوعی: هر کسی نمی‌تواند در این میدان چالش‌ها و سختی‌ها به مقابله با شیر شجاعی چون شاه نجف برود.