شمارهٔ ۴۰
نکرده قید غزالی گره گشایی ما
گره ز دل نگشاید غزلسرایی ما
فروغ بزم سخن زآتش دل است آری
ز آشنایی عشق است روشنایی ما
صدای صوت مغنی عجب بلند افتاد
به هرزه پست نشد صیت پارسایی ما
گدایی ره فقر است کار ما همه عمر
بس است دست تهی حاصل گدایی ما
سگان کوی تو خود را همی نهیم لقب
ببین که تا به حد است خودستایی ما
زما طریق هدایت مجو که جلوه حسن
کند به گمرهی عشق رهنمایی ما
بتان شهر برونند جامی از حد وصف
به وصفشان نرسد عقل روستایی ما
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نکرده قید غزالی گره گشایی ما
گره ز دل نگشاید غزلسرایی ما
هوش مصنوعی: اگر غزالی به یاری ما نپردازد، دل ما هنوز در تنگنا قرار دارد و مشکلات ما حل نمیشود.
فروغ بزم سخن زآتش دل است آری
ز آشنایی عشق است روشنایی ما
هوش مصنوعی: فروغ و روشنی در محافل گفتوگو از احساسات و داغی قلب ناشی میشود و این نور و روشنی به خاطر محبت و دوستی شکل میگیرد.
صدای صوت مغنی عجب بلند افتاد
به هرزه پست نشد صیت پارسایی ما
هوش مصنوعی: صدای آواز خواننده به طرز عجیبی بلند و رساتر شد، اما شهرت پاکی و نیکوکاری ما هرگز به چیزی بیمقدار و پست آلوده نشد.
گدایی ره فقر است کار ما همه عمر
بس است دست تهی حاصل گدایی ما
هوش مصنوعی: زندگی ما در مسیر فقر و نیازمندی سپری شده و تمام عمرمان همین کار را کردهایم. دست خالیمان نشاندهندهی میوه تلاشهای گداییمان است.
سگان کوی تو خود را همی نهیم لقب
ببین که تا به حد است خودستایی ما
هوش مصنوعی: ما حتی خود را هم به عنوان سگهای کوی تو معرفی میکنیم، ببین که این خودستایی ما تا کجا پیش میرود.
زما طریق هدایت مجو که جلوه حسن
کند به گمرهی عشق رهنمایی ما
هوش مصنوعی: من را در جستجوی راه هدایت نداشته باش، زیرا زیبایی عشق خود به تنهایی میتواند ما را از مسیر درست منحرف کند.
بتان شهر برونند جامی از حد وصف
به وصفشان نرسد عقل روستایی ما
هوش مصنوعی: معنای این بیت به این صورت است که مجسمهها و زیباییهای شهر در حدی هستند که هیچ ادبیات و توصیفی راجع به آنها نمیتواند به خوبی آنها را توصیف کند. هوش و درک ما به اندازهای نیست که بتوانیم به عمق زیباییهای آنها پی ببریم.