گنجور

شمارهٔ ۳۰

تا دیده ام چو گل به ته پیرهن تو را
گلبرگ ناز خوانده ام از لطف تن تو را
از تار و پود رنجه شود نازنین تنت
به گر کنند جامه زبرگ سمن تو را
تو آن بتی که هیچ برهمن به بتکده
بت را نداشت دوست بدینسان که من تو را
آن ترک کافری تو که بهر هلاک من
گردند نامزد ز خطا و ختن تو را
مژده دهی که جان تو بس نرخ بوسه ام
پیش آر سر که بوسه زنم بر دهن تو را
کس نیست کز ترانه تو نیست در سماع
دستان دیگر است به هر انجمن تو را
جانان که جان توست ز تو سایه برگرفت
جامی چه ممکن است دگر زیستن تو را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا دیده ام چو گل به ته پیرهن تو را
گلبرگ ناز خوانده ام از لطف تن تو را
هوش مصنوعی: از زمانی که تو را دیده‌ام، مانند گل در انتهای دامن تو، به خاطر زیبایی‌ات نامت را گلبرگ ناز گذاشته‌ام.
از تار و پود رنجه شود نازنین تنت
به گر کنند جامه زبرگ سمن تو را
هوش مصنوعی: بدن نازنین تو از لطافت و زیبایی تار و پودش رنج می‌برد، چرا که لباس‌ها از برگ‌های خوشبو و نرم گلی برای تو بافته می‌شوند.
تو آن بتی که هیچ برهمن به بتکده
بت را نداشت دوست بدینسان که من تو را
هوش مصنوعی: تو آن بتی هستی که هیچ کسی در معبد بت‌ها، بت دیگری را نمی‌سازد. من هم به همین اندازه تو را دوست دارم.
آن ترک کافری تو که بهر هلاک من
گردند نامزد ز خطا و ختن تو را
هوش مصنوعی: آن ترک کافر که برای نابودی من به سوی من می‌آید، تو را از خطا و اشتباه خلاص می‌کند.
مژده دهی که جان تو بس نرخ بوسه ام
پیش آر سر که بوسه زنم بر دهن تو را
هوش مصنوعی: به من خوش خبری بده که جان تو ارزش بوسه‌ام را بالا می‌برد. سر خود را پیش بیاور که می‌خواهم بر دهانت بوسه بزنم.
کس نیست کز ترانه تو نیست در سماع
دستان دیگر است به هر انجمن تو را
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نیست که در شادی و سرور تو غرق نشده باشد؛ هر جمعی از این دست، در حالتی دیگر و به گونه‌ای متفاوت به تو می‌پردازد.
جانان که جان توست ز تو سایه برگرفت
جامی چه ممکن است دگر زیستن تو را
هوش مصنوعی: محبوبی که جان تو را در دست دارد، از تو جدا نمی‌شود. حالا که او در زندگی‌ات است، ادامه‌ی حیات برای تو چگونه ممکن است؟