شمارهٔ ۲۷
اژدهای عشق زد زخمی عجب بر دل مرا
نیست خاطر سوی تریاک و فسون مایل مرا
نیست تریاک و فسون من بجز جانان که ساخت
مهرش از صبح ازل در جان و دل منزل مرا
عمر در تحصیل وصلش رفت و آن حاصل نشد
وارهان ای هجر ازین تحصیل بی حاصل مرا
منزل او دور و بر من کوههای بار دل
کی تواند برد با این بارها محمل مرا
هستی من شد حجاب او بده ساقی شراب
تا کند از هستی من یک زمان غافل مرا
گر نگیرد دست من شاه عرب ای وای من
اینچنین کاندر عجم مانده ست پا در گل مرا
جامی آسا غرقه دریای عشق او شدم
هیچ ازین دریا مبادا روی در ساحل مرا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اژدهای عشق زد زخمی عجب بر دل مرا
نیست خاطر سوی تریاک و فسون مایل مرا
هوش مصنوعی: عشق مانند اژدهایی زخم عجیبی بر دل من زده است و دیگر نمیتوانم به فکر تریاک و جادو و جاذبهها باشم.
نیست تریاک و فسون من بجز جانان که ساخت
مهرش از صبح ازل در جان و دل منزل مرا
هوش مصنوعی: تنها محبت و جاذبهام، جز عشق جانان نیست. او از آغاز آفرینش، عشقش را در جان و دل من جا داده است.
عمر در تحصیل وصلش رفت و آن حاصل نشد
وارهان ای هجر ازین تحصیل بی حاصل مرا
هوش مصنوعی: عمر من در تلاش برای رسیدن به وصال او سپری شد و به نتیجه نرسید. ای جدایی، مرا از این تلاش بیفایده رها کن.
منزل او دور و بر من کوههای بار دل
کی تواند برد با این بارها محمل مرا
هوش مصنوعی: منزل او از من دور است و قلبم پر از غم و غصه است، چه کسی میتواند با این مشکلات سنگین مرا به مقصدم برساند؟
هستی من شد حجاب او بده ساقی شراب
تا کند از هستی من یک زمان غافل مرا
هوش مصنوعی: وجود من مانع دیدار او شده است. ای ساقی، میخواهم شرابی بدهی تا به مدت کوتاهی از وجودم غافل شوم و فرصتی برای ملاقات با او پیدا کنم.
گر نگیرد دست من شاه عرب ای وای من
اینچنین کاندر عجم مانده ست پا در گل مرا
هوش مصنوعی: اگر شاه عرب دست من را نگیرد، وای به حال من! چرا که من در میان مردم عجم در گل ماندهام و از حرکت باز ماندهام.
جامی آسا غرقه دریای عشق او شدم
هیچ ازین دریا مبادا روی در ساحل مرا
هوش مصنوعی: ز عشق او مانند جامی به دریا افتادم و از عمق این دریا هیچ نترسم، فقط نخواهم که روزی به ساحل برگردم.