گنجور

شمارهٔ ۲۵

رو ای صبا و بگو یار دلستان مرا
که وعده های دروغ تو سوخت جان مرا
سرا و خانه ام از طلعت تو روشن بود
سیاه ساخت فراق تو خان و مان مرا
فغان همی کنم از داغ هجر تو شب و روز
ولی چه سود که تو نشنوی فغان مرا
ز ناله راز نهانم به روی روز افتاد
بیا ز خاتم لب مهر کن دهان مرا
چه سان جمالِ تو بینم ، اگر نه پاک کنی
به آستین کرم چشم خونفشان مرا
چراغ شام غمت را فتیله از چه کنم
چو سوخت فرقت تو مغز استخوان مرا
غزلسرایی جامی که حسب حال من است
ترانه ساخت به هر کوی داستان مرا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رو ای صبا و بگو یار دلستان مرا
که وعده های دروغ تو سوخت جان مرا
هوش مصنوعی: ای نسیم، برو و به محبوب دلنشین من بگو که وعده‌های دروغین تو جانم را به آتش کشیده است.
سرا و خانه ام از طلعت تو روشن بود
سیاه ساخت فراق تو خان و مان مرا
هوش مصنوعی: خانه و دیار من به خاطر چهره زیبای تو روشن و نورانی بود، اما جدایی تو خانه و زندگی‌ام را به تاریکی کشاند.
فغان همی کنم از داغ هجر تو شب و روز
ولی چه سود که تو نشنوی فغان مرا
هوش مصنوعی: من شب و روز از درد دوری تو ناله می‌زنم، اما افسوس که تو صدای ناله‌ام را نمی‌شنوی.
ز ناله راز نهانم به روی روز افتاد
بیا ز خاتم لب مهر کن دهان مرا
هوش مصنوعی: از ناله‌های پنهان من، رازهایی برملا شد. بیا و از لب‌های مهرآمیزت صحبت کن و کلماتم را به زبان بیاور.
چه سان جمالِ تو بینم ، اگر نه پاک کنی
به آستین کرم چشم خونفشان مرا
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم زیبایی تو را ببینم، اگر این چشم‌های گریه‌دار من را نپاک کنی؟
چراغ شام غمت را فتیله از چه کنم
چو سوخت فرقت تو مغز استخوان مرا
هوش مصنوعی: چراغ شب غم تو را چگونه روشن کنم وقتی که جدایی تو به عمق وجودم آسیب زده است.
غزلسرایی جامی که حسب حال من است
ترانه ساخت به هر کوی داستان مرا
هوش مصنوعی: شاعر، با توجه به وضع روحی خود، در هر مکان و به هر کس داستان زندگی‌اش را روایت کرده و شعری سروده است.

حاشیه ها

1403/01/30 18:03
سیدمحمد جهانشاهی

چه سان جمالِ تو بینم ، اگر نه پاک کنی