شمارهٔ ۲۳۱
سوار من که غبار رهش به ماه رسید
نشسته گرد به رخ چاشتگه ز راه رسید
چو مه به موکب سیاره بود شبگیرش
ولی جریده چو خورشید چاشتگاه رسید
پناه ساخته خورشید را به مشکین چتر
به فرق راه نشینان بی پناه رسید
ز کوس شاهی و بانگ سپاهیش برخاست
خروش و ولوله از شهر و کو که شاه رسید
سرم ز طارم عزت به خاک پاش فتاد
ز آستان مذلت به صدر جاه رسید
نکرده دعوی عشقش هنوز سینه به آه
ز اشک سرخ من از هر مژه گواه رسید
چه نعره ها که برآمد ز صوفیان از ذوق
چو نظم دلکش جامی به خانقاه رسید
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سوار من که غبار رهش به ماه رسید
نشسته گرد به رخ چاشتگه ز راه رسید
هوش مصنوعی: سوار من، که نشانههای سفرش به زیبایی و درخشش ماه میرسد، در کنار من نشسته و گویی در حال استراحت است، تا زمانی که ناگهان از راه میرسد.
چو مه به موکب سیاره بود شبگیرش
ولی جریده چو خورشید چاشتگاه رسید
هوش مصنوعی: شب هنگام، به زیبایی و درخشش ماه مشابه است که بر کاروان ستارهها نور میافشاند، اما زمانی که صبح فرامیرسد، او همچون خورشید درخشان میشود و حضورش به وضوح حس میشود.
پناه ساخته خورشید را به مشکین چتر
به فرق راه نشینان بی پناه رسید
هوش مصنوعی: چتر سیاه رنگی که مانند پناهی از نور خورشید ساخته شده است، به افرادی که در راه هستند و پناهی ندارند، کمک میکند تا در سایهاش آرام بگیرند.
ز کوس شاهی و بانگ سپاهیش برخاست
خروش و ولوله از شهر و کو که شاه رسید
هوش مصنوعی: از صدای شکوهمند و بانگ ارتش شاه، در شهر و دیار غوغا و هیاهو به پا شد؛ زیرا شاه به شهر وارد شد.
سرم ز طارم عزت به خاک پاش فتاد
ز آستان مذلت به صدر جاه رسید
هوش مصنوعی: سرم از جایی که با افتخار و عزت ایستاده بود به زمین افتاد، اما از درگاه ذلت و ناامیدی به مقام و جایگاهی رسیدم.
نکرده دعوی عشقش هنوز سینه به آه
ز اشک سرخ من از هر مژه گواه رسید
هوش مصنوعی: عشق او را هنوز از روی ادعا بیان نکرده است، اما صدای آه و اشک سرخ من از چشمانم گواهی بر این عشق میدهد.
چه نعره ها که برآمد ز صوفیان از ذوق
چو نظم دلکش جامی به خانقاه رسید
هوش مصنوعی: در خانقاه، زمانی که جامی خوشصدا به دست آمده بود، صوفیان از شوق و شادی فریادهایی سر دادند.