گنجور

شمارهٔ ۲۲۳

گهی که بر سر زلفت شمال می‌گذرد
ازو بپرس که بر ما چه حال می‌گذرد
ز روز هجر تو رازی جز این نمی‌گویم
که روز همچو مه و مه چو سال می‌گذرد
به مجلسی که تویی بی‌نقاب مه ز سحاب
نقاب کرده به صد انفعال می‌گذرد
چو بی‌رقیب همی‌بینمت ازان لب لعل
گدایی عجبم در خیال می‌گذرد
تعطشم به تو ننشست اگرچه خنجر تو
به حلق تشنه چو آب زلال می‌گذرد
دلم به یاد لبت از خیال لعل گذشت
کسی که یافت گهر از سفال می‌گذرد
نمی‌رسد به دل اهل طبع جز جامی
چو ذکر طوطی شیرین مقال می‌گذرد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گهی که بر سر زلفت شمال می‌گذرد
ازو بپرس که بر ما چه حال می‌گذرد
هوش مصنوعی: گاهی که نسیمی از سر زلف تو می‌گذرد، از آن بپرس که در مورد حال و احوال ما چه خبر دارد.
ز روز هجر تو رازی جز این نمی‌گویم
که روز همچو مه و مه چو سال می‌گذرد
هوش مصنوعی: در روزهای جدایی از تو، هیچ رازی جز این ندارم که روزها مانند ماه و ماه‌ها مثل یک سال می‌گذرند.
به مجلسی که تویی بی‌نقاب مه ز سحاب
نقاب کرده به صد انفعال می‌گذرد
هوش مصنوعی: در مجلسی که تو حضور داری، زیبایی‌ات مانند ماهی است که از پشت ابرهای تیره پنهان شده و به آرامی به جلوه‌گری می‌پردازد.
چو بی‌رقیب همی‌بینمت ازان لب لعل
گدایی عجبم در خیال می‌گذرد
هوش مصنوعی: وقتی تو را بدون هیچ رقیبی می‌بینم، از آن لب قرمز تو حیرت زده می‌شوم و در خیال به دنبال تصورات عجیبی می‌روم.
تعطشم به تو ننشست اگرچه خنجر تو
به حلق تشنه چو آب زلال می‌گذرد
هوش مصنوعی: عطش من به تو همچنان ادامه دارد، با اینکه تیغ تو به مانند آبی زلال از گلویم عبور می‌کند.
دلم به یاد لبت از خیال لعل گذشت
کسی که یافت گهر از سفال می‌گذرد
هوش مصنوعی: دل من به یاد لب‌های تو به یاد آن لبه‌های زیبا و خوش‌رنگ، از فکر و خیال چیزهای بی‌ارزش و کم‌ارزش عبور کرد. کسی که توانست در میان چیزهای بی‌اهمیت مانند سفال، جواهر و گوهری باارزش پیدا کند، از کنار این فکرها می‌گذرد.
نمی‌رسد به دل اهل طبع جز جامی
چو ذکر طوطی شیرین مقال می‌گذرد
هوش مصنوعی: تنها چیزی که می‌تواند دل کسانی را که اهل ذوق هستند شاد کند، نوشیدنی‌ای است که مانند گفتار شیرین طوطی، خوشایند و لذت‌بخش است.