گنجور

شمارهٔ ۲۱۵

نام لبت چون به زبان می‌آید
آب حیاتم به دهان می‌آید
هر نفسی پیش لب جان‌بخشت
خضر به دریوزهٔ جان می‌آید
رخش جفا بر سر ما می‌رانی
فتنه رها‌کرده‌عنان می‌آید
چهره چو گل گرد چمن می‌گردی
بلبل مسکین به فغان می‌آید
بی گل تو جلوهٔ سوسن بر من
سخت‌تر از زخم سنان می‌آید
کوه بلا شد غم عشقت لیکن
بر دل عاشق نه گران می‌آید
در صفت لعل لبت جامی را
بین چه رنگین سخنان می‌آید

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نام لبت چون به زبان می‌آید
آب حیاتم به دهان می‌آید
هوش مصنوعی: وقتی نام لبت را بر زبان می‌آورم، احساس می‌کنم که زندگی دوباره‌ای در من جاری می‌شود.
هر نفسی پیش لب جان‌بخشت
خضر به دریوزهٔ جان می‌آید
هوش مصنوعی: هر لحظه که انسان زندگی می‌کند، گویی به سرچشمه‌ی حیات و جوانی نزدیک می‌شود و از آن فیض می‌برد.
رخش جفا بر سر ما می‌رانی
فتنه رها‌کرده‌عنان می‌آید
رها کرده عنان‌: بی‌محابا و بی‌مهار‌.
چهره چو گل گرد چمن می‌گردی
بلبل مسکین به فغان می‌آید
هوش مصنوعی: چهره‌ات مانند گل است که در میان باغ در حال گردش است و این بلبل غمگین به خاطر زیبایی‌ات ناله‌ سر می‌دهد.
بی گل تو جلوهٔ سوسن بر من
سخت‌تر از زخم سنان می‌آید
هوش مصنوعی: بدون وجود تو، زیبایی سوسن برای من به مراتب دردناکتر از زخم شمشیر است.
کوه بلا شد غم عشقت لیکن
بر دل عاشق نه گران می‌آید
هوش مصنوعی: غم عشق تو به اندازه کوه سنگین و بزرگ است، اما این بار بر دل عاشق سنگینی نمی‌کند و او آن را تحمل می‌کند.
در صفت لعل لبت جامی را
بین چه رنگین سخنان می‌آید
هوش مصنوعی: در توصیف لعل لبانت، مانند جامی می‌ماند که پر از رنگ‌های زیبا و مختلف است. سخنان تو نیز مانند آن، پر از تنوع و زیبایی هستند.