گنجور

شمارهٔ ۲۱۱

آمد ازملک عشق لشکر درد
مرد باید کنون که گیرد مرد
تندبادی ز کوی عشق وزید
که برآمد ز خاکساران گرد
فارغند از جفای یار اغیار
یارما هرچه کرد با ما کرد
هرکس از خم عشق رنگی یافت
عاشق واشک سرخ و چهره زرد
نفس عاشقان جهانسوز است
کار افسردگان بود دم سرد
کاست جانم پی فزایش دوست
چشم بگداخت هرکه جان پرورد
جامی از غیر دوست فرد نشین
دوست فرد است و دوست دارد فرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آمد ازملک عشق لشکر درد
مرد باید کنون که گیرد مرد
هوش مصنوعی: عشق به مانند یک لشکر از درد به سراغ انسان آمده است و اکنون مرد باید این درد را تحمل کند و با آن روبرو شود.
تندبادی ز کوی عشق وزید
که برآمد ز خاکساران گرد
هوش مصنوعی: تندبادی از طرف کوی عشق وزید که باعث شد از خاک خشت‌های گرانبها به بلندایی برسند.
فارغند از جفای یار اغیار
یارما هرچه کرد با ما کرد
هوش مصنوعی: آن‌ها از بی‌محلی دوستان و یاران دگران بی‌خبرند؛ هر چه بر سر ما آمد، همه نتیجه رفتار خودمان بوده است.
هرکس از خم عشق رنگی یافت
عاشق واشک سرخ و چهره زرد
هوش مصنوعی: هر کسی که از عشق تجربه‌ای به دست آورد، عاشق شده و چهره‌اش به خاطر عشق رنگ باخته و اشک‌هایش مانند خون است.
نفس عاشقان جهانسوز است
کار افسردگان بود دم سرد
هوش مصنوعی: عشاق با شور و شوق خود زندگی را می‌سوزانند و باعث تحرک و انرژی می‌شوند، در حالی که افسردگان با بی‌حوصلگی و حالت بی‌روح خود، زندگی را سرد و بی‌تحرک می‌کنند.
کاست جانم پی فزایش دوست
چشم بگداخت هرکه جان پرورد
هوش مصنوعی: روح من برای رسیدن به دوستانم تنگ شده است، چشمی که جان را پرورش داد، برای کسی که به عشق و دوستی می‌نگرد، ذوب می‌شود.
جامی از غیر دوست فرد نشین
دوست فرد است و دوست دارد فرد
هوش مصنوعی: فردی که با کسی جز دوستش مشغول است، در حقیقت دوستش برای او مهم‌تر است و به او affection دارد.