شمارهٔ ۲۰۹
باز ازین راه صدای جرسی میآید
گویی از منزل معشوق کسی میآید
دم صبح از نفس باد صبا مُشکین شد
همدمی میرسد و همنفسی میآید
چشم بد دور ز شاخ شجر وادی طور
شعلهٔ نور به سروقت خسی میآید
طوطی از رشک چرا جان ندهد کز لب دوست
شکر کام نصیب مگسی میآید
پایه عشق بلند است همین بس که ازو
در دل امیدی و در سر هوسی میآید
یار گفت از سر اخلاص بر این در به زمین
سرزنان جامی درمانده بسی میآید
گفتمش هست به فریاد ز دست دل خویش
پا ز سر کرده به فریادرسی میآید
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باز ازین راه صدای جرسی میآید
گویی از منزل معشوق کسی میآید
هوش مصنوعی: پس از مدتی سکوت، دوباره صدای نشاطبخش و دلگیر شنیده میشود، انگار که پیامآور عشق و یا خبری از محبوبی به این سمت میآید.
دم صبح از نفس باد صبا مُشکین شد
همدمی میرسد و همنفسی میآید
هوش مصنوعی: در صبح زود، بواسطهی نفسی که از سمت باد صبا میوزد، بویی خوش و عطرآگین پخش میشود. همنشینی به سمت من میآید و رفیقی به من ملحق میشود.
چشم بد دور ز شاخ شجر وادی طور
شعلهٔ نور به سروقت خسی میآید
هوش مصنوعی: چشم بد از درختان کوه طور دور باشد و شعلهٔ نور به موقع و بهجا بر خاک میافتد.
طوطی از رشک چرا جان ندهد کز لب دوست
شکر کام نصیب مگسی میآید
هوش مصنوعی: چرا طوطی به خاطر حسرتی که دارد جانش را از دست بدهد وقتی میتواند از لب دوست شکر و لذت ببرد، در حالی که مگس نیز به راحتی به این شیرینی دسترسی دارد؟
پایه عشق بلند است همین بس که ازو
در دل امیدی و در سر هوسی میآید
هوش مصنوعی: عشق دارای پایه و بنیانی محکم است و همین کافی است که در دل انسان امیدی به وجود بیاید و در ذهنش آرزویی شکل بگیرد.
یار گفت از سر اخلاص بر این در به زمین
سرزنان جامی درمانده بسی میآید
هوش مصنوعی: دوست با صداقت گفت که برای رسیدن به این در، با سر بر زمین میزند و از شدت ناامیدی، جامی پر از غم را میآورد.
گفتمش هست به فریاد ز دست دل خویش
پا ز سر کرده به فریادرسی میآید
هوش مصنوعی: به او گفتم که از دل خود ناله و فریاد دارد و به خاطر این فریادها، به دنبال کمک و یاری میگردد.