گنجور

شمارهٔ ۲۰۱

اندیشه جمال تو حیرانی آورد
سودای طره تو پریشانی آورد
ما را چه کار با سرو سامان که عشق تو
درکار عقل بی سر و سامانی اورد
گفتی که ترک عشق کن و راه عقل گیر
کاری چرا کنم که پشیمانی آورد
شبها به باغ بی گل روی تو ناله ام
مرغان خفته را به سحرخوانی آورد
دور از تو خانه گل و آبم ز سیل اشک
نزدیک شد که روی به ویرانی آورد
با جان بر لب آمده آواز تیغ تو
آوازه خلاص به زندانی آورد
جامی ببند دیده که آن طاق ابروان
صد رخنه در بنای مسلمانی آورد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اندیشه جمال تو حیرانی آورد
سودای طره تو پریشانی آورد
هوش مصنوعی: افکار زیبا و دلنشینی که درباره تو دارم، مرا به حیرت و شگفتی می‌کشاند، و آرزوی زیبایی موی تو نیز ذهنم را آشفته می‌کند.
ما را چه کار با سرو سامان که عشق تو
درکار عقل بی سر و سامانی اورد
هوش مصنوعی: ما به چه چیزی نیاز داریم که برای ما نظم و ترتیب به وجود بیاورد، در حالی که عشق تو عقل ما را از هر ترتیب و نظامی دور کرده است.
گفتی که ترک عشق کن و راه عقل گیر
کاری چرا کنم که پشیمانی آورد
هوش مصنوعی: تو گفتی که عشق را رها کن و به راه عقل برو، اما من چه کار کنم که این انتخاب ممکن است باعث پشیمانی‌ام شود.
شبها به باغ بی گل روی تو ناله ام
مرغان خفته را به سحرخوانی آورد
هوش مصنوعی: در شب‌ها به خاطر بی‌گلی و غیبت تو به شدت ناله می‌زنم و این ناله‌ام باعث بیداری پرندگان خواب می‌شود و آن‌ها را به آواز خوانی در سحر دعوت می‌کند.
دور از تو خانه گل و آبم ز سیل اشک
نزدیک شد که روی به ویرانی آورد
هوش مصنوعی: دور از تو، خانه‌ام شبیه گل و آب است، اما سیل اشک‌هایم نزدیک است و به سمت ویرانی پیش می‌رود.
با جان بر لب آمده آواز تیغ تو
آوازه خلاص به زندانی آورد
هوش مصنوعی: تیرگی و مشکل زندگی بر دوش انسان سنگینی می‌کند و صدای تیغ تو، راه نجات و آزادی را برای او به ارمغان می‌آورد.
جامی ببند دیده که آن طاق ابروان
صد رخنه در بنای مسلمانی آورد
هوش مصنوعی: چشم خود را ببند و از زیبایی‌های ابروی معشوق لذت ببر، که این زیبایی‌ها می‌تواند باعث تزلزل در اصول دین و محبت شود.