شمارهٔ ۱۹۳
به بزم وصل ما و من نگنجد
همه جان شو که آنجا تن نگنجد
میان عاشق و معشوق تنگ است
چنان صحبت که پیراهن نگنجد
دل تنگم چه جای محمل عشق
شتر در چشمه سوزن نگنجد
ز داغت دل چنان پر لاله باغیست
که در وی سوری و سوسن نگنجد
ز لعلت دمبدم چندان در اشک
فروریزم که در دامن نگنجد
ز دود دل چنان شد خانه ام پر
که نور ماه در روزن نگنجد
خیالش را مکن جامی به دل جای
بساط شاه در گلخن نگنجد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به بزم وصل ما و من نگنجد
همه جان شو که آنجا تن نگنجد
هوش مصنوعی: به محفل وصال ما، من و تو هماهنگ نیستیم؛ پس جان خود را تمام کن که در آنجا جایی برای بدن نیست.
میان عاشق و معشوق تنگ است
چنان صحبت که پیراهن نگنجد
هوش مصنوعی: عاشق و معشوق به هم نزدیکند و محبت آنها به قدری عمیق است که نمیتوان احساساتشان را به راحتی بیان کرد، مثل اینکه پیراهنی در یک فضای تنگ جا نمیشود.
دل تنگم چه جای محمل عشق
شتر در چشمه سوزن نگنجد
هوش مصنوعی: دل تنگ من چه جایی برای آرامش دارد؟ مانند این است که عشق شتر در چشمهی سوزن جا نمیشود.
ز داغت دل چنان پر لاله باغیست
که در وی سوری و سوسن نگنجد
هوش مصنوعی: دل من از اشک و غم تو چنان پر است که مانند باغی پر از لاله و گل های زیباست، اما هیچ گلی نمیتواند در آن جا بگیرد.
ز لعلت دمبدم چندان در اشک
فروریزم که در دامن نگنجد
هوش مصنوعی: از زیبایی تو هر لحظه آنقدر اشک میریزم که دیگر در دامنها جا نمیگیرد.
ز دود دل چنان شد خانه ام پر
که نور ماه در روزن نگنجد
هوش مصنوعی: خانهام به خاطر اندوه و غم، چنان پر از دود و تاریکی شده که حتی نور ماه هم نمیتواند به درون آن وارد شود.
خیالش را مکن جامی به دل جای
بساط شاه در گلخن نگنجد
هوش مصنوعی: نگران خیال خود نباش، زیرا محلی که دل در آن آرام بگیرد، به اندازهای نیست که مظاهر عظمت یک پادشاه در جایی تاریک و دورافتاده جا بگیرد.