گنجور

شمارهٔ ۱۹۱

دور ازان لب اشک من سرخ است و چشم تر سفید
کم فتد زینسان شراب لعل را ساغر سفید
گریه دایم سیاهی را نبرد از بخت من
زاغ را بسیاری باران نسازد پر سفید
بر بنا گوشت کشد زلف سیه خود را دراز
همچو هندوی برهنه کش بود بستر سفید
ریخت از ابر تجلی روی تو باران نور
خانه چشم و دلم را ساخت بام و در سفید
صفحه ای از مصحف خوبیست آن روی و عذار
یک طرف از وی نوشته یک طرف دیگر سفید
ای که می پرسی ز راه کعبه عشقم نشان
ز استخوان کشتگان راهیست سرتاسر سفید
در لباس خط و کاغذ گفته جامی بود
نو عروسی جامه مشکین کرده و چادر سفید

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1402/03/26 09:05
یزدانپناه عسکری

4- ریخت از ابر تجلی روی تو باران نور - خانه چشم و دلم را ساخت بام و در سفید

[یزدانپناه عسکری]

باران انوار اثیری فیوضات الهی زیر بنای ادراک جهان پیرامون .