شمارهٔ ۱۵۹
خوش آن مقام که در وی دلی فرود آید
ز حسن منظر آن دیده ای بیاساید
امید مقدم یاران بود که پاکان را
درین خرابه به گل دست همت الاید
به نقش و خط چه تمتع ز خانه آرایی
چو دوستی به جمال خودش نیاراید
گشاده دار در خانه کز در بسته
برون ز تیرگی خانه هیچ نگشاید
گشای روزنه دل چو دیده تا نوری
تو را ز عالم بالا جمال بنماید
چو نیست مطلع آن نور غیر روزن دل
کس از عمارت خشتش به گل چه انداید
بر آستانه خدمت نهاده جامی سر
که مقبلی قدم لطف رنجه فرماید
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوش آن مقام که در وی دلی فرود آید
ز حسن منظر آن دیده ای بیاساید
هوش مصنوعی: خوشا آن جایی که دلی به خاطر زیبایی چشمان کسی آرام گیرد و در آن مکان احساس راحتی کند.
امید مقدم یاران بود که پاکان را
درین خرابه به گل دست همت الاید
هوش مصنوعی: امید است که دوستان به یاری بیایند و پاکان را در این ویرانه به کمکشان بشتابند.
به نقش و خط چه تمتع ز خانه آرایی
چو دوستی به جمال خودش نیاراید
هوش مصنوعی: چگونه میتوان از زیباییهای نقش و خط لذت برد، وقتی که دوستی خود به زیباییاش نرساند؟
گشاده دار در خانه کز در بسته
برون ز تیرگی خانه هیچ نگشاید
هوش مصنوعی: در خانهات در را باز بگذار، زیرا اگر در بسته باشد، هیچ نوری از تاریکی خانه نمیتواند به بیرون بیاید.
گشای روزنه دل چو دیده تا نوری
تو را ز عالم بالا جمال بنماید
هوش مصنوعی: باز کن دریچه دل را مانند چشم، تا نوری از عالم بالا تو را به زیبایی نشان دهد.
چو نیست مطلع آن نور غیر روزن دل
کس از عمارت خشتش به گل چه انداید
هوش مصنوعی: وقتی نور روز در دل کسی وجود نداشته باشد، هیچ چیز نمیتواند زیبایی و شکوه آن بنا را از گل و خاکش بیشتر کند.
بر آستانه خدمت نهاده جامی سر
که مقبلی قدم لطف رنجه فرماید
هوش مصنوعی: بر درگاه خدمت نشستهام و جامی را بر دست دارم، که در اینجا محبوب با قدم ناز خود، لطفش را بر من نازل فرماید.