گنجور

شمارهٔ ۱۰۹

ای سنبل مشکین زده سر از گل رویت
ندهم به همه ساده رخان یک سر مویت
از مشک کشم درد سر این بس که دهد باد
بویی به مشامم ز خط غالیه بویت
هرگز ز تماشای تو خرسند نگشتم
بنشین که زمانی نگرم سیر به رویت
خوش آنکه نشینم به تو تنها ز رقیبان
تو حال بدم بینی من روی نکویت
خونین کفنان بس که به دل داغ تو خیزند
در حشر شود لاله ستانی سر کویت
گر زانکه بجویی دل ما را نه غریب است
هر چند که آزار غریبان شده خویت
شد هر شکن زلف تو قلاب محبت
چون خاطر جامی نکند میل به سویت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.