گنجور

شمارهٔ ۱۰۸

مردم چشمم ز تو خالی بس است
مونس جان از تو خیالی بس است
ماه فروشد بنمای ابروان
نایب ماه از تو هلالی بس است
بهر رکاب تو ز خون جگر
بر رخ من بسته دوالی بس است
خوان چه حد من که نهم پیش تو
خدمت درویش خلالی بس است
مایل طوبی نشوم در بهشت
باغ مرا چون تو نهالی بس است
نیست سپه شرط جهانگیریت
از تو همین عرض جمالی بس است
ساغر زر پر چه کنی بهر من
بر کفم آلوده سفالی بس است
مزد غزلهای تو جامی تمام
نیم قبولی ز غزالی بس است

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مردم چشمم ز تو خالی بس است
مونس جان از تو خیالی بس است
هوش مصنوعی: مردم چشمم دیگر از تو خالی شده است و برای من وجود تو فقط یک خیال است.
ماه فروشد بنمای ابروان
نایب ماه از تو هلالی بس است
هوش مصنوعی: ماه زیبایی‌های خود را به نمایش می‌گذارد و تو با هلالی که داری، نیازی به بیشتر از این زیبایی‌ها نداری.
بهر رکاب تو ز خون جگر
بر رخ من بسته دوالی بس است
هوش مصنوعی: به خاطر تو، از خون دل روی من زینتی زیبا درست کرده‌ام، این برای من کافی است.
خوان چه حد من که نهم پیش تو
خدمت درویش خلالی بس است
هوش مصنوعی: من چه ارزش و جایگاهی دارم که برای تو خدمت کنم، حتی یک چیز کوچک از یک درویش هم برای من کافی است.
مایل طوبی نشوم در بهشت
باغ مرا چون تو نهالی بس است
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم در بهشت به درخت طوبی تبدیل شوم، زیرا باغ مرا با وجود تو، کافی است.
نیست سپه شرط جهانگیریت
از تو همین عرض جمالی بس است
هوش مصنوعی: برای تسلط بر جهان و فرمانروایی نیازی به سپاه و جنگ نیست، تنها زیبایی و جذابیت تو کافی است.
ساغر زر پر چه کنی بهر من
بر کفم آلوده سفالی بس است
هوش مصنوعی: به چه کار می‌آید که برای من جام طلا بیاوری، وقتی که دست‌های من به سفال آغشته است و همین برایم کافیست؟
مزد غزلهای تو جامی تمام
نیم قبولی ز غزالی بس است
هوش مصنوعی: مزد اشعار تو می‌تواند یک جام کامل از شادی و زیبایی باشد و نیازی به کمبود یا نقصی از غزل‌هایی که به ما می‌دهی نیست.