گنجور

شمارهٔ ۱۰۷

آن ترکمان پسر که دل ما نشان اوست
زابرو و غمزه تیر بلا بر کمان اوست
صاحبدلان به راه وفا خاک گشته اند
گو خوش بران که رخش جفا زیر ران اوست
ما در میان غصه چو موییم ازان کمر
خوش آن که دست کرده کمر در میان اوست
دامن کشان چو گل به سر سبزه تا گذشت
دستان بلبلان چمن داستان اوست
تا بهره مند شد ز کف او عنان به رخ
خونم دوال بسته ز رشک عنان اوست
باشد چو جام دیده پر از اشک حسرتم
تا دیده ام که جام دهان بر دهان اوست
یک جامه نیست بر تن جامی ز غم درست
جز خشک گشته پوست که بر استخوان اوست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.