گنجور

شمارهٔ ۱۰۰

نکرد لطف تو کاری و وقت کار گذشت
نشد وصال تو روزی و روزگار گذشت
شب انتظارم برم روز را و روز تو را
بیاکه روز وشب من در انتظار گذشت
به هر دلی که زدی ناوکی ز غمزه خویش
خدنگ حسرتم از سینه فگار گذشت
به باغ عمر گلی خواستم ز شاخ امید
خیال روی تو در چشم اشکبار گذشت
نشان غبار مرا گو سرشک دیده که خاست
جنون عشق به هر جا که این غبار گذشت
بخند در رخم ای غنچه پیش از آنکه به باغ
رسد خبر که خزان آمد و بهار گذشت
مگو که کشتن خویش اختیار کن جامی
که پیش حکم تو کارم ز اختیار گذشت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نکرد لطف تو کاری و وقت کار گذشت
نشد وصال تو روزی و روزگار گذشت
هوش مصنوعی: به رغم تلاش‌های من و گذشت زمان، نتوانستم به وصالت برسم و این روزها نیز به سرعت در حال سپری شدن است.
شب انتظارم برم روز را و روز تو را
بیاکه روز وشب من در انتظار گذشت
هوش مصنوعی: در شب، من در حال انتظارم تا صبح فرا برسد و تو نیز بیایی، زیرا هر دو زمان، شب و روز، در انتظار تو سپری شده‌اند.
به هر دلی که زدی ناوکی ز غمزه خویش
خدنگ حسرتم از سینه فگار گذشت
هوش مصنوعی: به هر دلی که تو جراحتی ز غمزه‌ات زدی، تیر حسرتم از سینه‌ام به سرعت گذشت.
به باغ عمر گلی خواستم ز شاخ امید
خیال روی تو در چشم اشکبار گذشت
هوش مصنوعی: در باغ زندگی، من آرزوی گلی را داشتم که از شاخ امید به یاد چهره تو، در چشمانم اشک می‌چکد.
نشان غبار مرا گو سرشک دیده که خاست
جنون عشق به هر جا که این غبار گذشت
هوش مصنوعی: غبار بر جا مانده از من را به اشک چشم بگو که جنون عشق در هر مکانی که این غبار گذارده، به وجود آمده است.
بخند در رخم ای غنچه پیش از آنکه به باغ
رسد خبر که خزان آمد و بهار گذشت
هوش مصنوعی: ای غنچه، پیش از اینکه خبر خزان و پایان بهار به باغ برسد، لبخند بزن و شاد باش!
مگو که کشتن خویش اختیار کن جامی
که پیش حکم تو کارم ز اختیار گذشت
هوش مصنوعی: نمو به من بگو که خودکشی را انتخاب کن، چرا که من در مقابل حکمت تو از اختیار خودم دست برداشتم و کاری انجام دادم.