شمارهٔ ۱۰
چرخ کبود هرشب و رخشان ستارهها
دودیست زآتش من و در وی شرارهها
لاغر تنم ز گریه پر از قطرههای خون
باریک رشتهایست در او لعل پارهها
یکچند در نظاره رویت گذشت و نیست
جز آب دیده حاصل من زان نظارهها
در باغ لطف چون خط و رخسار تو که دید
یک گل که مشک تر دمدش بر کنارهها
بیچارهایست لایق وصلت که در فراق
دست هوس گسست ز دامان چارهها
مستی به مهد ناز چه دانی که در غمت
پهلو به خارهاست شبم پا به خارهها
کردهست جامی از گهر وصف لعل تو
در گوش شاهدان سخن گوشوارهها
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چرخ کبود هرشب و رخشان ستارهها
دودیست زآتش من و در وی شرارهها
هوش مصنوعی: هر شب گردونه آسمان و ستارههای درخشان، نشان دودی است که از آتش وجود من بلند میشود و در آن شعلههای آتش وجود دارد.
لاغر تنم ز گریه پر از قطرههای خون
باریک رشتهایست در او لعل پارهها
هوش مصنوعی: تن نحیف من به خاطر اشکهایم پر از قطرههای خون شده است؛ به گونهای که همچون رشتهای باریک، در او تکههای لعل جاودانهای نهفته است.
یکچند در نظاره رویت گذشت و نیست
جز آب دیده حاصل من زان نظارهها
هوش مصنوعی: مدتی را در تماشای چهرهات سپری کردم و تنها نتیجهای که از این تماشا دارم، اشکهایی است که ریختهام.
در باغ لطف چون خط و رخسار تو که دید
یک گل که مشک تر دمدش بر کنارهها
هوش مصنوعی: در باغ محبت، وقتی زیبایی و جمال تو را مشاهده کردم، گلی را دیدم که بویی مانند مشک از خود ساطع میکرد و بر لبهها مینشست.
بیچارهایست لایق وصلت که در فراق
دست هوس گسست ز دامان چارهها
هوش مصنوعی: بیچاره کسی است که شایستهٔ وصال است، اما در جدایی و فراق از عشق، نتوانسته است خود را از تلاشها و راهحلهای بیفایده رها کند.
مستی به مهد ناز چه دانی که در غمت
پهلو به خارهاست شبم پا به خارهها
هوش مصنوعی: در حالی که در سرخوشی و راحتی به سر میبری، نمیدانی که من در غم و اندوه خود، چقدر در درد و رنج دست و پا میزنم و شبهای سخت و خارشآوری را میگذرانم.
کردهست جامی از گهر وصف لعل تو
در گوش شاهدان سخن گوشوارهها
هوش مصنوعی: شرابی ساخته شده از جواهراتی که تو را توصیف میکند، در گوش آنانی که زیبایی تو را میستایند، مانند گوشوارههایی میدرخشد.