شمارهٔ ۶
رخشنده جرم خور که بر این سبز طارم است
قندیل گورخانه شاهان عالم است
کردند روشنان فلک را کبود پوش
یعنی که این سراچه ارباب ماتم است
سخت است بار فرقت آزادگان دهر
آری به هرزه نیست که پشت فلک خم است
ایمن مزی ز زخم که این پر ستاره چرخ
پیرامن تو حلقه زده مار ارقم است
گیرد قرار در رحم خاک عاقبت
هر نطفه ای که آمده از صلب آدم است
کاخ فلک پر است ز ذکر گذشتگان
لیکن کسی که گوش کند این صدا کم است
بگشای گوش هوش که این طشت را طنین
آوازه سکندر و افسانه جم است
محکم اساس قصر معیشت چه سود چون
بنیاد کاخ عمر گرامی نه محکم است
زین یک دو روزه دولت از آغاز عمر خویش
خرم مشو که عاقبت کار مبهم است
بس تازه وتر است ریاض امل ولی
بادش همه سموم و زلالش همه سم است
در حیز زمانه ز شادی نشان مجوی
چیزی که وافر است درین تنگنا غم است
خون دل است بهره ما چون شفق مدام
زین جام لاجورد که دورش دمادم است
بر تشنگان وادی کعبه ست نوحه گر
گردونچه ها که زمزمه زن گرد زمزم است
دست کرم گشا که ز کنج فرامشی
دست گشاده پرده کش نام حاتم است
هر کس بلندتر، فکند آخرش بتر
گردون که پایه پایه نمودار سلم است
بس کس که بود خاتم سلطانیش به دست
مانده به زیر سنگ در اکنون چو خاتم است
بگریز از کشاکش این زال کوز پشت
زیرا که این کمان نه به بازوی رستم است
دانا که دید دادن جان را خلاص خویش
دایم دلش ز آمدن مرگ خرم است
نادان که از حقیقت آن آگهی نیافت
پیوسته سینه پر الم و دیده پر نم است
از ماندگان به زیر فلک خوی باز کن
بهجت سرای انس برون زین مخیم است
تدبیر کار خویش کی آید ز آدمی
بیچاره مبتلای قضاهای مبرم است
فردای او موافق دی خواهد اوفتاد
عنوان ماتاخر او ما تقدم است
خواهی صفای سینه فروشوی لوح دل
زان نقشها که بر رخ دینار و درهم است
میدان ملک و مال عجب تنگ عرصه است
جستن برون ز تنگی او کار ادهم است
خواجه به صدر مجلس و مفلس فرود او
این وضع بازگونه به عالم مسلم است
باشد به فرقشان رقم حرف خا و میم
یعنی که آن مؤخر آمد و این مقدم است
جامی شعار شعر تو فرخنده خلعتیست
کز ساحری مطرز از اعجاز معلم است
دوشیزه ایست فکر تو کز نفخ روح قدس
مریم صفت به زادن عیسی مکرم است
آن زاده را چو پرده دلها شود قماط
نقش قماط «ذلک عیسی ابن مریم » است
از شعر روبه فقر کن اکنون که تیغ فقر
بر زخم خورده طمع و حرص مرهم است
غره مشو به علم که نپذیرد انفکاک
حرفی که در جبلتت از جهل مدغم است
گردون ندوخت خلعت علمی به قد کس
کان را طراز ذیل نه «والله اعلم » است
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رخشنده جرم خور که بر این سبز طارم است
قندیل گورخانه شاهان عالم است
هوش مصنوعی: درخشش و زیبایی جرم خورشید که بر این زمین سبز میتابد، مانند چراغی است که بر قبرهای پادشاهان دنیا نور میافشاند.
کردند روشنان فلک را کبود پوش
یعنی که این سراچه ارباب ماتم است
هوش مصنوعی: آسمان را به رنگ کبود درآوردند، یعنی این مکان برای صاحبان غم و اندوه است.
سخت است بار فرقت آزادگان دهر
آری به هرزه نیست که پشت فلک خم است
هوش مصنوعی: بار جدایی آزادگان زمان، حقیقتاً دشوار است. این نیست که بیدلی یا بیحس است؛ بلکه نشان میدهد که آسیبهای عمیقتری در زندگی وجود دارد.
ایمن مزی ز زخم که این پر ستاره چرخ
پیرامن تو حلقه زده مار ارقم است
هوش مصنوعی: احتیاط کن از آسیبهایی که ممکن است به تو برسد، چرا که این دنیا با همه زیباییهایش، به دور تو مانند دایرهای پر از خطرات و چالشهاست.
گیرد قرار در رحم خاک عاقبت
هر نطفه ای که آمده از صلب آدم است
هوش مصنوعی: در نهایت هر جنینی که از نسل آدم به دنیا میآید، سرانجام به خاک بازمیگردد و در آن جا آرام میگیرد.
کاخ فلک پر است ز ذکر گذشتگان
لیکن کسی که گوش کند این صدا کم است
هوش مصنوعی: آسمان پر از یاد و خاطرات گذشتههاست، ولی افرادی که به این صدا توجه کنند خیلی کم هستند.
بگشای گوش هوش که این طشت را طنین
آوازه سکندر و افسانه جم است
هوش مصنوعی: گوشهایت را تیز کن و به دقت گوش بده که این صدا و داستان، درباره سکندر و افسانه جم است.
محکم اساس قصر معیشت چه سود چون
بنیاد کاخ عمر گرامی نه محکم است
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که زندگی مادی و آسایش ظاهری را مستحکم بسازیم، زمانی که پایههای عمر و زندگی واقعیمان ناپایدار باشد، این تلاشها و ساخت و سازها ارزشی نخواهد داشت.
زین یک دو روزه دولت از آغاز عمر خویش
خرم مشو که عاقبت کار مبهم است
هوش مصنوعی: این دو روزی که در آن زندگی میکنی و به خاطر نعمتها و موفقیتهایت شاد هستی، نباید تو را فریب دهد. زیرا سرانجام و نتیجه کار همیشه نامعلوم و غیرقابل پیشبینی است.
بس تازه وتر است ریاض امل ولی
بادش همه سموم و زلالش همه سم است
هوش مصنوعی: درختان و گیاهان این باغ، به نظر تازه و سرسبز میآیند، اما وزش بادها از جانبهای بد و آزاردهنده است و آب موجود در آن هم خالص و پاک نیست.
در حیز زمانه ز شادی نشان مجوی
چیزی که وافر است درین تنگنا غم است
هوش مصنوعی: در این دوران، به دنبال نشانههای شادی نباش، زیرا در این شرایط سخت، آنچه که بیش از همه وجود دارد، غم است.
خون دل است بهره ما چون شفق مدام
زین جام لاجورد که دورش دمادم است
هوش مصنوعی: ما از زندگی تنها به غم و اندوهی عمیق دست پیدا کردهایم، مانند سپیدهدم که همیشه در حال روشن شدن و غروب کردن است. این حس ما به خاطر نوشیدنی آبی رنگی است که هر لحظه در حال گردش و تغییر است.
بر تشنگان وادی کعبه ست نوحه گر
گردونچه ها که زمزمه زن گرد زمزم است
هوش مصنوعی: در بیابان کعبه، کسی وجود دارد که با نوای خود به تشنگان میرسد و همچون آواز زمزم، پیامآور خوشحالی و امید است.
دست کرم گشا که ز کنج فرامشی
دست گشاده پرده کش نام حاتم است
هوش مصنوعی: دست رحمت خود را باز کن، زیرا در پس پرده فراموشی، بهترین کمکها و سخاوتها مانند حاتم طایی نهفته است.
هر کس بلندتر، فکند آخرش بتر
گردون که پایه پایه نمودار سلم است
هوش مصنوعی: هر کسی که بلندتر برود و دستاوردهای بیشتری داشته باشد، در نهایت به عواقب و فشارهای بیشتری دچار خواهد شد. زیرا بالاتر رفتن از حدود خود، ممکن است به سقوط و مشکلات بزرگتری منجر شود.
بس کس که بود خاتم سلطانیش به دست
مانده به زیر سنگ در اکنون چو خاتم است
هوش مصنوعی: بسیاری از کسانی که روزی فرمانروایی و مقام والایی داشتند، اکنون به زیر سنگ افتادهاند و مانند یک انگشتر بیارزش ماندهاند.
بگریز از کشاکش این زال کوز پشت
زیرا که این کمان نه به بازوی رستم است
هوش مصنوعی: از درگیری و جنگیدن با این فرد خود را دور نگهدار، زیرا او قدرتی ندارد و این کمان هم در دست کسی چون رستم نیست.
دانا که دید دادن جان را خلاص خویش
دایم دلش ز آمدن مرگ خرم است
هوش مصنوعی: آدمی دانا وقتی میبیند که زندگیاش به پایان میرسد، از این اتفاق احساس آرامش میکند و دلش از آمدن مرگ خوشحال است.
نادان که از حقیقت آن آگهی نیافت
پیوسته سینه پر الم و دیده پر نم است
هوش مصنوعی: نادان کسی است که به حقیقت آگاه نیست و به همین دلیل همیشه در دلش درد و در چشمانش اشک وجود دارد.
از ماندگان به زیر فلک خوی باز کن
بهجت سرای انس برون زین مخیم است
هوش مصنوعی: از افرادی که در این دنیا باقی ماندهاند، درخواست کن تا شادی و خوشحالی را به خانهی دوستی بیاورند، چرا که این مکان مکانی برای غم و دودلی نیست.
تدبیر کار خویش کی آید ز آدمی
بیچاره مبتلای قضاهای مبرم است
هوش مصنوعی: آدمی نمیتواند بدون کمک قضا و تقدیر بر امور خود چیره شود؛ او در چنگال سرنوشت و مشکلات قرار دارد.
فردای او موافق دی خواهد اوفتاد
عنوان ماتاخر او ما تقدم است
هوش مصنوعی: فردا با او همراستا خواهد بود، زیرا آنچه که برای او در گذشته اتفاق افتاده، مقدمهای برای آیندهاش است.
خواهی صفای سینه فروشوی لوح دل
زان نقشها که بر رخ دینار و درهم است
هوش مصنوعی: اگر میخواهی دل و جانت پاک و صاف باشد، نباید ذهن و قلبت را با تصورات و تصویرهای مادی مثل سکهها و پولها مشغول کنی. باید از این نقش و نگارهای دنیوی رها شوی تا به صفا و آرامش درون برسی.
میدان ملک و مال عجب تنگ عرصه است
جستن برون ز تنگی او کار ادهم است
هوش مصنوعی: فضای سلطنت و ثروت بسیار محدود و تنگ است، خارج شدن از این تنگنای آن، کار فردی است که قابلیتهای ویژهای دارد.
خواجه به صدر مجلس و مفلس فرود او
این وضع بازگونه به عالم مسلم است
هوش مصنوعی: در مجلس، فردی با مقام و ثروت در بالای صندلی نشسته و شخص بیبضاعت در پایینتر از او قرار دارد. این ترتیب نابرابر در جهان برای همه چیز وجود دارد و یک واقعیت مسلم است.
باشد به فرقشان رقم حرف خا و میم
یعنی که آن مؤخر آمد و این مقدم است
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به حروف دارد که نشاندهندهی ترتیب و تقدم و تأخر برخی چیزها هستند. به این معنا که یکی از اصول یا نشانهها وجود دارد که نشان میدهد چه چیزی بیشتر از دیگری اهمیت دارد یا در چه ترتیبی قرار گرفته است.
جامی شعار شعر تو فرخنده خلعتیست
کز ساحری مطرز از اعجاز معلم است
هوش مصنوعی: شعر تو مانند جامی است که با زیبایی و شکوهی خاصی مزین شده و به نوعی نشانهای از هنر و توانایی خاص معلم در خلق آثارش به شمار میآید.
دوشیزه ایست فکر تو کز نفخ روح قدس
مریم صفت به زادن عیسی مکرم است
هوش مصنوعی: فکر تو شبیه به یک دختر باکره است که به واسطه الهام و روح قدس، مریم را به دنیا آورد و عیسی را به وجود آورد.
آن زاده را چو پرده دلها شود قماط
نقش قماط «ذلک عیسی ابن مریم » است
هوش مصنوعی: وقتی پردههای دل کنار برود و حقیقت روشن شود، آن موجود خاص، همان عیسی ابن مریم است.
از شعر روبه فقر کن اکنون که تیغ فقر
بر زخم خورده طمع و حرص مرهم است
هوش مصنوعی: شعر را رها کن و به فکر فقر نباش، زیرا اکنون فقر میتواند به زخمهای ناشی از طمع و حرص، التیام ببخشد.
غره مشو به علم که نپذیرد انفکاک
حرفی که در جبلتت از جهل مدغم است
هوش مصنوعی: به خود نبال که دانشی که به آن افتخار میکنی، نمیتواند تو را از نادانیهایی که در ذات و طبیعتت نهفته است، جدا کند.
گردون ندوخت خلعت علمی به قد کس
کان را طراز ذیل نه «والله اعلم » است
هوش مصنوعی: آسمان به کسی علم و دانش نیافرید که بر سرش گواهی «خدا داناتر است» قرار داده باشد.