شمارهٔ ۴
فی العزلة
من کیم از دام حرص و آز رهیده
پای به دامان فقر و فاقه کشیده
عرق تمنا ز هر چه هست گسسته
تار تعلق ز هر چه هست بریده
بسته زبان هم ز خوانده هم ز نوشته
شسته ورق هم ز گفته هم ز شنیده
نامه نامم به بر و بحر گذشته
طایر صیتم به شرق و غرب پریده
خانه ای از آب و خاک صبر و قناعت
کرده بنا و به کنج خانه خزیده
ساخته بزمی چنان که چشم زمانه
هیچ گه آن بزم را نظیر ندیده
باده ام آن لایهای خم که نگیرد
راه گلو بی تراوش دل و دیده
یافته گم خویش را چو قطره به دریا
قطره اش از وی به کام هرکه چکیده
ساقیم آن درد کش که طبع بلندش
خرمن هستی به نیم جو نخریده
ساغر من کاسه کنار شکسته
مطرب من لولی رباب دریده
شاهد من دفتری که بر رخ ساده
از خط کج مج نهاده زلف خمیده
شمع شبم آه آتشین که ز دودش
خواب شب از چشم انجم است رمیده
من به چنین شب اسیر و نور ضمیرم
بر همه آفاقیان چون صبح دمیده
منتشر از نثر من هزار صحیفه
منتظم از نظم من هزار جریده
زاده طبع من است و سخره کلکم
فرد و غزل، قطعه، مثنوی و قصیده
سلک رباعی زمن نظام گرفته
فن معما زمن به نام رسیده
در چمن فضل و بوستان فصاحت
نخل روانی چو خامه ام نچمیده
میوه آن نخل را به کام تأمل
هرکه مکیده ست شهد ناب مکیده
میوه نخل من این و چاشنیش را
کام کسان جز به امتحان نچشیده
هر نفسم گفته پیر عقل که جامی
ای زدمت نفخه مسیح وزیده
چند فشانی رطب بر آن که ز خلقش
بر جگرت صد هزار خار خلیده
لذت خرمای تر چگونه شناسد
ناقه طبعی که خار خشک چریده
به که ازین پس به گوش کس نرسانی
نکته ناخواه و شعر ناطلبیده
بس سخن خوش که در نشیمن نسیان
بر سر و پایش عناکبند تنیده
چون مگس صید گشته بهر خلاصی
گرچه بسی زیر آن تنیده طپیده
عاقبت الامر از تمادی دوران
نعت خمولی بر اشتهار گزیده
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فی العزلة
هوش مصنوعی: در انزوا زندگی کردن به معنای دوری از ارتباطات اجتماعی و تعاملات با دیگران است. این حالت ممکن است به دلیل انتخاب شخصی، شرایط محیطی یا مشکلات اجتماعی به وجود آید. زندگی در انزوا میتواند تأثیرات متفاوتی بر روان و احساسات فرد داشته باشد، از جمله احساس تنهایی، افسردگی یا در عوض، آرامش و فرصت برای تفکر عمیقتر. افرادی که در انزوا هستند ممکن است به دنبال روشهایی برای مدیریت احساسات خود باشند و نیز ممکن است نقاط قوت یا عادات جدیدی را کشف کنند.
من کیم از دام حرص و آز رهیده
پای به دامان فقر و فاقه کشیده
هوش مصنوعی: من از دام حرص و طمع آزاد شدهام و الآن به دامان فقر و نیاز پناه بردهام.
عرق تمنا ز هر چه هست گسسته
تار تعلق ز هر چه هست بریده
هوش مصنوعی: تشنگی و خواستهام از هر چیز جدا شده و پیوندهایم با هر چیزی قطع شده است.
بسته زبان هم ز خوانده هم ز نوشته
شسته ورق هم ز گفته هم ز شنیده
هوش مصنوعی: زبان بسته است و نه گفتنی وجود دارد، نه شنیدنی. ورق هم که پر از نوشته و خواندههاست، دیگر خالی و بیمعناست.
نامه نامم به بر و بحر گذشته
طایر صیتم به شرق و غرب پریده
هوش مصنوعی: نام من در زمین و آسمان پخش شده و شهرت من در شرق و غرب مانند پرندهای در این طرف و آن طرف پرواز میکند.
خانه ای از آب و خاک صبر و قناعت
کرده بنا و به کنج خانه خزیده
هوش مصنوعی: خانهای ساخته شده از صبر و قناعت، که در گوشهای آرام نشسته و زندگی میکند.
ساخته بزمی چنان که چشم زمانه
هیچ گه آن بزم را نظیر ندیده
هوش مصنوعی: جشنی برپا شده است که هرگز زمانه نظیر آن را ندیده است.
باده ام آن لایهای خم که نگیرد
راه گلو بی تراوش دل و دیده
هوش مصنوعی: نوشیدنی من آن مایعاتی است که در ظرف خم قرار دارد و بدون آنکه از گلوی من پایین برود، به دل و چشم من جاری نمیشود.
یافته گم خویش را چو قطره به دریا
قطره اش از وی به کام هرکه چکیده
هوش مصنوعی: انسان مانند یک قطره در دریا میباشد؛ وقتی که این قطره خود را گم کرده و در دریا ناپدید میشود، هر کس که از آن کممایگی بچشد، مزه آن را میفهمد. به عبارتی، هر فردی که از این قطره به نوعی بهرهمند شود، طعم و حقیقت آن را درک میکند.
ساقیم آن درد کش که طبع بلندش
خرمن هستی به نیم جو نخریده
هوش مصنوعی: ما زخمهایی را که تحمل کردهایم، به خاطر این که روحیهمان قوی و بلند است، به راحتی نمیفروشیم و ارزش وجود خود را نمیکاهیم.
ساغر من کاسه کنار شکسته
مطرب من لولی رباب دریده
هوش مصنوعی: کاسهام شکسته و ساغرم ناقص است، و نوازندهام هم یک دختر ربابزن بیچاره است.
شاهد من دفتری که بر رخ ساده
از خط کج مج نهاده زلف خمیده
هوش مصنوعی: یار من دفتری است که بر چهرهاش خطوط کج و معوجی وجود دارد که به زیبایی، زلفهای خمیدهاش را در بر گرفته است.
شمع شبم آه آتشین که ز دودش
خواب شب از چشم انجم است رمیده
هوش مصنوعی: من شمع شب هستم، با آتش زندهای که از دود آن، خواب ستارهها نیز از چشمها رفته و دور شده است.
من به چنین شب اسیر و نور ضمیرم
بر همه آفاقیان چون صبح دمیده
هوش مصنوعی: من در چنین شبی گرفتار و وابستهام و نور وجودم بر همه مردم همچون سپیدهدم تابیده است.
منتشر از نثر من هزار صحیفه
منتظم از نظم من هزار جریده
هوش مصنوعی: نثر من به اندازه هزار صحیفه در دسترس است و شعر من به اندازه هزار روزنامه منظم و مرتب است.
زاده طبع من است و سخره کلکم
فرد و غزل، قطعه، مثنوی و قصیده
هوش مصنوعی: این آثار حاصل خلاقیت من هستند و هر یک از شما به نوعی بخشی از آن را تجربه کردهاید، خواه آن شعر کوتاه باشد، یا غزل، یا مثنوی و یا قصیده.
سلک رباعی زمن نظام گرفته
فن معما زمن به نام رسیده
هوش مصنوعی: سبک رباعی از من اصول و قواعد خاصی گرفته و هنر معما هم از من به شهرت و نام و آوازه رسیده است.
در چمن فضل و بوستان فصاحت
نخل روانی چو خامه ام نچمیده
هوش مصنوعی: در باغ و چمن، زیبایی و فضیلت موجود است، مانند نخلهای بلند که در حال رشد هستند، من نیز مانند قلمی هستم که هنوز رنگی به خود نگرفتهام.
میوه آن نخل را به کام تأمل
هرکه مکیده ست شهد ناب مکیده
هوش مصنوعی: هر کسی که شهد شیرین میوه این نخل را چشیده و در آن تأمل کرده، از طعم آن لذت برده است.
میوه نخل من این و چاشنیش را
کام کسان جز به امتحان نچشیده
هوش مصنوعی: میوه نخل من این است و فقط کسانی که آن را امتحان کردهاند میدانند چقدر خوشمزه است. دیگران نمیتوانند طعم واقعی آن را بچشند.
هر نفسم گفته پیر عقل که جامی
ای زدمت نفخه مسیح وزیده
هوش مصنوعی: هر نفس و هر لحظه میگوید که ای عقلپیر، پیالهای پر کن که نفخهای شبیه به نَفَس مسیح در آن دمیده شده است.
چند فشانی رطب بر آن که ز خلقش
بر جگرت صد هزار خار خلیده
هوش مصنوعی: چند دانه خرما بر کسی که از محبت او، دلش پر از خار و درد است.
لذت خرمای تر چگونه شناسد
ناقه طبعی که خار خشک چریده
هوش مصنوعی: ناقهای که فقط خار خشک خورده، نمیتواند لذت خرمای تازه را درک کند.
به که ازین پس به گوش کس نرسانی
نکته ناخواه و شعر ناطلبیده
هوش مصنوعی: بهتر است که دیگر نکتهای غیرضروری و شعری ناخواسته به کسی نگوئی.
بس سخن خوش که در نشیمن نسیان
بر سر و پایش عناکبند تنیده
هوش مصنوعی: سخنهای زیبا و دلنشین زیادی وجود دارد که در فضای فراموشی و بیخبری، بر سر و پا و وجود آدمی تأثیر میگذارد و در او تنیدگی ایجاد میکند.
چون مگس صید گشته بهر خلاصی
گرچه بسی زیر آن تنیده طپیده
هوش مصنوعی: مثل مگسی که به دام افتاده و برای رهایی تلاش میکند، هرچند که در میان تلههای زیادی گرفتار شده است.
عاقبت الامر از تمادی دوران
نعت خمولی بر اشتهار گزیده
هوش مصنوعی: در نهایت، پس از گذشت زمان طولانی، نوعی خاموشی و آرامش به شهرت و شناختی دست پیدا کرده است.