گنجور

شمارهٔ ۱۴

جواب نامه یعقوب سلطان

تبارک الله ازین طایر همایون فال
خجسته نامه اقبال بسته بر پر و بال
نه نامه نافه ای از مشک خالص آمده پر
نه نافه طبله ای از عطر ناب مالامال
منصه ایست ز کافور کرده ساز و بر او
نموده جلوه عروسان عنبرین سربال
نه شاهدیست که مشاطگان کلک بنان
ز حرف و نقطه نهادند بر رخش خط و خال
ز تار و پود شب و روز بافته ست به هم
ندیده چرخ نسیجی عجب بدین منوال
فراز لوح بیاضش خطوط سلسله هاست
که کرده باد عیان از تموج سلسال
ز گوشواره خود حور عین فرستاده ست
به عاشقان بهشت برین عقود لال
سخن درست بگویم دبیر شاه جهان
به دستگیری افتادگان نوشته مثال
ترشحیست ز دریای لطف و رأفت او
که داده تشنه لبان را خواص آب زلال
زهی ز باغ لطافت قد تو تازه نهال
ز شرح سر دهانت زبان ناطقه لال
خیال موی میان تو می کنم شب و روز
چو نیست دولت وصل تو ساختم به خیال
بده ز لعل لبت بی سوال کام دلم
که نیست کشته عشق تو را زبان سوال
کجا به بزم تو گنجاییم بود هر چند
ز مویه بی تو چو مویی شدم ز ناله چو نال
مرا چه راه گذشتن به سوی تو این بس
که بگذرم به دل محرمان بزم وصال
ز شوق آنکه نهم رو به پای تو چو رکاب
به چهره خون دلم بسته از دو دیده دوال
به مجلسی که برآیی به صدر چون خورشید
نهند روی هلال ابروان به صف نعال
نبایدم کف راحت به سر ز کس کین گوی
گرفته خوی به چوگان توست در همه حال
گریزی ازمن بیدل درین کرشمه به تو
نمی رسد به تک تیز نورسیده غزال
خصال خویش نکو کن و گر نه خواهم برد
شکایت از تو به درگاه شاه نیک خصال
مغیت دولت و دین شهریار روی زمین
سپهر جود و کرم آفتاب عز و جلال
بلند مرتبه یعقوب بن حسن که بود
عدیل یوسف کنعان به مصر جاه و جمال
شهنشهی که کند نکهت شمایل او
پر از عبیر کنار صبا و جیب شمال
جنیبتی ست همانا ز جیش نصرت او
که بست رخش فلک را زمانه نعل هلال
ز استدارت چتر سپهر رفعت اوست
که مستدیر علم شد بافضل الاشکال
فسیحتر ز جهان است ساحت کرمش
که شد قوافل آمال را محط رحال
به قدر جود خود ار سیم و زر بپیماید
به عرض ارض و سماوات بایدش مکیال
حسود صولت قهرش چو دید ساخت تهی
دل از تصور باطل سر از خیال محال
به ضبط ملک بود فارغ از مشیر و وزیر
بس است رای وی این شغل را به استقلال
به جنب کوه وقار زمین قرارش هست
همه جبال رواسی به قدر یک مثقال
خمیده شد تن اعدا چو دال و نیزه او
گرفت جای به سان الف میانه دال
نوال او نشد از بینوا جدا هرگز
بدان مثابه که نبود جدا نوا ز نوال
به نقص جهل کجا دل نهد که کرد خدای
به سینه از دم عیسیش نفخ علم و کمال
چگونه راه ضلالت رود که ایزد ازو
به نور نجم هدی کرد رجم دیو ضلال
جهان پناها ای اهل ملک و ملت را
در تو قبله اقبال و کعبه آمال
تو آفتابی و مشحون به مهر مرسله ای
به سوی ذره ناچیز کرده ای ارسال
صحیفه ای که چو مشکین خطان نوشین لب
ربود هوش من از حسن خط و لطف مقال
جواب آن چه حد من که از خرد دور است
به پیش عقد گهر عرض مهره های سفال
شکسته نظمی مصحوب قاصدت کردم
که بسط عذر کند پیش تو به وقت مجال
ز خلقهای کریمانه تو می دارم
امید آنکه کنی بر قبول آن اقبال
سخن گذاریم از حد گذشت ازان ترسم
که در جبین قبولت فتد شکنج ملال
دعای جاه تو گویم که نارسیده هنوز
به آسمان کند آن را اجابت استقبال
همیشه تا که درین غمسرای حادثه زای
بود ز سیر مه و مهر گردش مه و سال
علو نیر اقبال تو بر اوج شرف
ز آفتاب فزون باد بی گزند زوال
قضا معاون تو« بالعشی و الاشراق »
قدر موافق تو«بالغدو والاصال »

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جواب نامه یعقوب سلطان
هوش مصنوعی: جواب نامه یعقوب سلطان به مطالباتی که مطرح کرده بود، شامل نکاتی درباره وضعیت کنونی و نیازهای مردم می‌باشد. او خواستار توجه بیشتر به مشکلات اجتماعی و اقتصادی شده و بر لزوم همکاری و اتحاد گروه‌های مختلف تأکید می‌کند. همچنین، او رؤیایی برای آینده‌ای بهتر برای مردمش دارد و معتقد است که با تلاش جمعی می‌توان به دستاوردهای بیشتری رسید.
تبارک الله ازین طایر همایون فال
خجسته نامه اقبال بسته بر پر و بال
هوش مصنوعی: خداوند را ستایش می‌کنم که این پرنده خوشبخت با خود نشانه‌های نیک و خوشی را به ارمغان آورده است.
نه نامه نافه ای از مشک خالص آمده پر
نه نافه طبله ای از عطر ناب مالامال
هوش مصنوعی: نه نوشته ای از بوی خوش مشک آمده است و نه طبل بویی از عطر خالص پر شده است.
منصه ایست ز کافور کرده ساز و بر او
نموده جلوه عروسان عنبرین سربال
هوش مصنوعی: این جمله به فضایی اشاره دارد که در آن کافور (یک ماده خوشبو) به کار رفته و جلوه‌ای زیبا و دل‌فریب از عروس‌هایی با عطر عنبر را به نمایش می‌گذارد. به نوعی، فضای توصیف شده پر از زیبایی و عطر دلنشین است و حس و حالی تجملی و شکوهمند دارد.
نه شاهدیست که مشاطگان کلک بنان
ز حرف و نقطه نهادند بر رخش خط و خال
هوش مصنوعی: هیچ نشانه‌ای وجود ندارد که آرایشگران با هنر دست، بر چهره‌اش خط و خالی بکشند.
ز تار و پود شب و روز بافته ست به هم
ندیده چرخ نسیجی عجب بدین منوال
هوش مصنوعی: زندگی مانند بافته‌ای است که از روز و شب تشکیل شده و هیچ‌کس نتوانسته است آن را ببینید. این بافت عجیب به گونه‌ای است که مانند یک چرخ نسیج عمل می‌کند.
فراز لوح بیاضش خطوط سلسله هاست
که کرده باد عیان از تموج سلسال
هوش مصنوعی: بر روی صفحه سفیدش نشانه‌های تاریخ و نسل‌ها وجود دارد که باد آن‌ها را با طوفانی نمایان ساخته است.
ز گوشواره خود حور عین فرستاده ست
به عاشقان بهشت برین عقود لال
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و جذابیت حوریان بهشتی اشاره شده است. حوری با ارسال گوشواره‌اش به عاشقان، محبت و محبت خود را نشان می‌دهد. این تصویر بیانگر عشق و آرزوهایی است که در بهشت برای عاشقان وجود دارد، جایی که آن‌ها به وصال محبوب‌های خود می‌رسند و از زیبایی‌های بی‌نظیر لذت می‌برند.
سخن درست بگویم دبیر شاه جهان
به دستگیری افتادگان نوشته مثال
هوش مصنوعی: درست و صریح بگویم، نویسنده شاه جهان به کسانی که در سختی هستند، کمک می‌کند و از آن‌ها حمایت می‌کند.
ترشحیست ز دریای لطف و رأفت او
که داده تشنه لبان را خواص آب زلال
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که عشق و محبت او، مانند آبی زلال، به تشنه‌لبان عطا می‌شود. آنچه ارائه می‌دهد، از عمق رحمت و مهربانی‌اش سرچشمه می‌گیرد و روح تشنه را سیراب می‌کند.
زهی ز باغ لطافت قد تو تازه نهال
ز شرح سر دهانت زبان ناطقه لال
هوش مصنوعی: عجب از این که به زیبایی قد تو مانند شاخه‌ای از درختان باغ لطیف است و از توصیف شیرین کلامت، زبان هر گوینده‌ای بند آمده است.
خیال موی میان تو می کنم شب و روز
چو نیست دولت وصل تو ساختم به خیال
هوش مصنوعی: من هر شب و روز در خیال تو و موی زیبات به سر می‌برم، چون امکان وصالت را ندارم، پس زندگی‌ام را صرف خیال تو کرده‌ام.
بده ز لعل لبت بی سوال کام دلم
که نیست کشته عشق تو را زبان سوال
هوش مصنوعی: به من از شراب لبت به راحتی بنوشان که دل من به عشق تو آنقدر مُرده است که دیگر جرات سوال کردن را هم ندارد.
کجا به بزم تو گنجاییم بود هر چند
ز مویه بی تو چو مویی شدم ز ناله چو نال
هوش مصنوعی: کجا می‌توانیم در مجلس تو جایی داشته باشیم، هرچند که از غم دوری‌ات به اندازه یک تار مو شده‌ام و از ناله‌ام به شدت می‌نالم.
مرا چه راه گذشتن به سوی تو این بس
که بگذرم به دل محرمان بزم وصال
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم چگونه می‌توانم به سمت تو بروم، تنها این را می‌دانم که اگر بخواهم به عشق و دوستی‌های نزدیک ورود پیدا کنم، باید از دل آن‌هایی که در بزم وصال هستند عبور کنم.
ز شوق آنکه نهم رو به پای تو چو رکاب
به چهره خون دلم بسته از دو دیده دوال
هوش مصنوعی: از شوق آنکه به پای تو بیفتم، مانند رکابی که به چهره بسته شده، خون دل من از دو چشمانم ریخته است.
به مجلسی که برآیی به صدر چون خورشید
نهند روی هلال ابروان به صف نعال
هوش مصنوعی: وقتی در مجلسی حاضر شوی، مانند خورشیدی در بالای آن می‌درخشی و چهره‌ات مانند هلال ابروان به زیبایی بر صف زینت‌ها نمایان می‌شود.
نبایدم کف راحت به سر ز کس کین گوی
گرفته خوی به چوگان توست در همه حال
هوش مصنوعی: نباید در هیچ شرایطی از کسی کمک و راحتی بخواهی، زیرا این تو هستی که باید با تلاش و اراده خود به هدف‌هایت برسی.
گریزی ازمن بیدل درین کرشمه به تو
نمی رسد به تک تیز نورسیده غزال
هوش مصنوعی: در این کرشمه و ناز تو، هیچ راه گریزی برای من که بی‌دلم می‌زند وجود ندارد. همچون غزالی که به طور ناگهانی و با تیزی و نشاط سر برآورده، نمی‌توانم به تو دسترسی پیدا کنم.
خصال خویش نکو کن و گر نه خواهم برد
شکایت از تو به درگاه شاه نیک خصال
هوش مصنوعی: ویژگی‌های خوب خود را اصلاح کن و اگر نه، از تو نزد پادشاه با اخلاق خوب شکایت می‌کنم.
مغیت دولت و دین شهریار روی زمین
سپهر جود و کرم آفتاب عز و جلال
هوش مصنوعی: این ابیات به وصف ویژگی‌های برجسته یک فرمانروا می‌پردازد که هم در سطح دینی و هم در سطح اجتماعی، دارای قدرت و اعتبار ویژه‌ای است. او همچون خورشیدی درخشان و مغتنم است که رفعت و عظمت را نمایان می‌سازد و در پناه او، جامعه به شکوفایی و رونق می‌رسد. این فرمانروا نماد بخشش و بزرگواری است و به سبب ویژگی‌های خود، به عنوان منبع خیر و برکت برای مردم شناخته می‌شود.
بلند مرتبه یعقوب بن حسن که بود
عدیل یوسف کنعان به مصر جاه و جمال
هوش مصنوعی: یعقوب بن حسن شخصیتی با مقام و مرتبه بلند بود که در زمان خود به جمال و زیبایی معروف بود. او در مصر به عنوان همتای يوسف در میان مردم شناخته می‌شد.
شهنشهی که کند نکهت شمایل او
پر از عبیر کنار صبا و جیب شمال
هوش مصنوعی: شاهی که عطر و بوی خوشی دارد، شخصیت او پر از جاذبه و زیبایی است. نسیم صبحگاهی و جیب سمت شمال هم به او لطافتی خاص می‌بخشند.
جنیبتی ست همانا ز جیش نصرت او
که بست رخش فلک را زمانه نعل هلال
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در زمانه‌ای که ستاره‌ها و فلک تحت تاثیر قدرت نصرت او قرار دارند، نشانه‌های موفقیت و پیروزی به وضوح نمایان است. رخش، که می‌تواند به اسبی قوی و نیرومند تعبیر شود، در واقع به تاثیراتی اشاره دارد که از سوی آسمان و زمان بر روی زمین و زندگی انسان‌ها به وجود می‌آید.
ز استدارت چتر سپهر رفعت اوست
که مستدیر علم شد بافضل الاشکال
هوش مصنوعی: به واسطه توانایی او، آسمان به شکلی بلند و رفیع درآمده است که دانش به دور او می‌چرخد و به سبب برتری او بر دیگران، به شکل‌های مختلفی از علم و دانش مانا و جاری شده است.
فسیحتر ز جهان است ساحت کرمش
که شد قوافل آمال را محط رحال
هوش مصنوعی: زمینه‌ی بخشندگی و کرامت او، به مراتب از دنیا وسیع‌تر و بهتر است، چرا که محل آرامش و استراحت آرزوها و امیدهاست.
به قدر جود خود ار سیم و زر بپیماید
به عرض ارض و سماوات بایدش مکیال
هوش مصنوعی: اگر بخواهی با generosity و سخاوت خود، مقدار زیادی طلا و نقره را بسنجی، باید اندازه‌گیری‌ات به اندازه وسیعی از زمین و آسمان باشد.
حسود صولت قهرش چو دید ساخت تهی
دل از تصور باطل سر از خیال محال
هوش مصنوعی: حسود وقتی دید قدرت خشم او را، دلش از خیال‌های بیهوده خالی شد و از تصورات غیرممکن فاصله گرفت.
به ضبط ملک بود فارغ از مشیر و وزیر
بس است رای وی این شغل را به استقلال
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که حکمرانی و اداره امور کشور به کسی که به دانش و توانایی خود می‌بالد، نیاز دارد و او نیاز به مشاور یا وزیر را احساس نمی‌کند. او با استقلال و بدون وابستگی به دیگران می‌تواند کارها را پیش ببرد.
به جنب کوه وقار زمین قرارش هست
همه جبال رواسی به قدر یک مثقال
هوش مصنوعی: زمین در کنار کوه‌ها آرامش دارد و همه عظمت کوه‌ها به اندازه‌ی یک مثقال است.
خمیده شد تن اعدا چو دال و نیزه او
گرفت جای به سان الف میانه دال
هوش مصنوعی: بدن دشمنان به شکل دال و نیزه‌ای خمیده شد و او (شخص اشاره شده) فضایی را به خود اختصاص داد که شبیه حرف الف در میان دال‌ها باشد.
نوال او نشد از بینوا جدا هرگز
بدان مثابه که نبود جدا نوا ز نوال
هوش مصنوعی: او هرگز از بیچارگان جدا نخواهد شد، چرا که بخشش و نعمت همواره با او همراه است و نمی‌توان نعمت را از فردی که مستحق آن است جدا کرد.
به نقص جهل کجا دل نهد که کرد خدای
به سینه از دم عیسیش نفخ علم و کمال
هوش مصنوعی: کسی که به جهل و نقص خود واقف است، چگونه می‌تواند دل بسپرد به چیزی که خداوند از نفس عیسی، علم و کمال را به درون سینه‌اش دمیده است؟
چگونه راه ضلالت رود که ایزد ازو
به نور نجم هدی کرد رجم دیو ضلال
هوش مصنوعی: چطور ممکن است کسی به راه گمراهی برود در حالی که خداوند او را با نور ستاره هدایت کرده و شیطان گمراهی را از او دور کرده است؟
جهان پناها ای اهل ملک و ملت را
در تو قبله اقبال و کعبه آمال
هوش مصنوعی: ای اهل ملک و ملت، این دنیا و سرزمین پناهگاه شماست و در آن، جا و مکانی است که امیدها و آرزوهای شما به آنجا می‌رسد.
تو آفتابی و مشحون به مهر مرسله ای
به سوی ذره ناچیز کرده ای ارسال
هوش مصنوعی: تو مثل خورشیدی هستی که محبت و عشق را به سوی من که مانند یک ذره ناچیز هستم، فرستاده‌ای.
صحیفه ای که چو مشکین خطان نوشین لب
ربود هوش من از حسن خط و لطف مقال
هوش مصنوعی: کتابی که با خط زیبا و مفهومی دلنشین نوشته شده، نظر من را به خود جلب کرده و زیبایی آن به حدی است که توجه‌ام را کامل به خودش معطوف کرده است.
جواب آن چه حد من که از خرد دور است
به پیش عقد گهر عرض مهره های سفال
هوش مصنوعی: این خط به نوعی بیانگر این است که نمی‌توانم به پرسش یا موضوعی پاسخ دهم که فراتر از درک و دانش من است، زیرا همان‌طور که یک مروارید گرانبها با مهره‌های معمولی سفالی قابل مقایسه نیست، من نیز قادر به درک این موضوع نیستم.
شکسته نظمی مصحوب قاصدت کردم
که بسط عذر کند پیش تو به وقت مجال
هوش مصنوعی: به خاطر دلایلی، کلمات من به ترتیب و نظم نیستند، اما برایت پیامی فرستاده‌ام تا در حضور تو عذرخواهی کند، زمانی که فرصت مناسبی برای این کار داشته باشی.
ز خلقهای کریمانه تو می دارم
امید آنکه کنی بر قبول آن اقبال
هوش مصنوعی: از خصوصیات نیکو و بزرگوارانه تو امید دارم که به توانمندی و خوشبختی من توجه کنی.
سخن گذاریم از حد گذشت ازان ترسم
که در جبین قبولت فتد شکنج ملال
هوش مصنوعی: می‌خواهم درباره موضوعی صحبت کنم، اما نگرانی من این است که اگر این گفتگو طولانی شود، ممکن است نشاط و خوشحالی تو تحت تأثیر قرار گیرد و باعث ناراحتی‌ات شود.
دعای جاه تو گویم که نارسیده هنوز
به آسمان کند آن را اجابت استقبال
هوش مصنوعی: من دعا می‌کنم که درخواستت هرچند هنوز به آسمان نرسیده، با محبت خداوند پذیرفته شود و به نتیجه برسد.
همیشه تا که درین غمسرای حادثه زای
بود ز سیر مه و مهر گردش مه و سال
هوش مصنوعی: همیشه در این دنیای پر از حوادث و غم، زندگی تحت تأثیر تغییرات ماه و خورشید و گردش سال‌ها ادامه دارد.
علو نیر اقبال تو بر اوج شرف
ز آفتاب فزون باد بی گزند زوال
هوش مصنوعی: بزرگ و برجسته بودن تو همچون خورشید بر فراز قله‌ی شرف، باید پایدار بماند و از زوال و آسیب در امان باشد.
قضا معاون تو« بالعشی و الاشراق »
قدر موافق تو«بالغدو والاصال »
هوش مصنوعی: سرنوشت در همه زمان‌ها به نفع توست، چه در شب و صبحگاه. تقدیر نیز در تمام زمان‌ها هم‌راستا با توست، چه در صبح و عصر.