گنجور

شمارهٔ ۹۰

نظاره جمال تو بیهوشی آورد
وز یاد هر که جز تو فراموشی آورد
در دل شکست ناوک آهم چه حاجت است
کز خط رخ تو رسم زره پوشی آورد
نبود بغیر عشق هنر چون کشی نقاب
بس بی هنر که رو به هنرکوشی آورد
چون جام گیرد از لب تو کام رشک آن
عشاق را به خون جگرنوشی آورد
مردم ز ناله کاش نهی بر دهان مرا
مهری ز لعل خویش که خاموشی آورد
گر چون نهال تازه وتر، قدکشی به باغ
در شاخ خشک میل هم آغوشی آورد
جامی چه سان به حال خود افتد که دمبدم
هوشش برد غم تو و مدهوشی آورد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نظاره جمال تو بیهوشی آورد
وز یاد هر که جز تو فراموشی آورد
هوش مصنوعی: نگاه کردن به زیبایی تو انسان را گیج و بی‌هوش می‌کند و باعث می‌شود که انسان یاد هیچ‌کس دیگری جز تو را فراموش کند.
در دل شکست ناوک آهم چه حاجت است
کز خط رخ تو رسم زره پوشی آورد
هوش مصنوعی: در دل من، تیر آهی که از عشق تو زده شده، چه نیازی است به زره‌ای از نقش چهره‌ات که روح من را دربر گیرد.
نبود بغیر عشق هنر چون کشی نقاب
بس بی هنر که رو به هنرکوشی آورد
هوش مصنوعی: اگر به جز عشق، هنر دیگری وجود نداشته باشد، پس کسانی که بی‌هنرند نباید خود را پنهان کنند و باید به سوی هنر تلاش کنند.
چون جام گیرد از لب تو کام رشک آن
عشاق را به خون جگرنوشی آورد
هوش مصنوعی: وقتی که من از لب‌های تو جامی پر می‌کنم، عشق و حسادت آن عاشقان به اندازه‌ای عمیق می‌شود که به خاطر داشتن تو، در دلشان خون جگر می‌خورند.
مردم ز ناله کاش نهی بر دهان مرا
مهری ز لعل خویش که خاموشی آورد
هوش مصنوعی: مردم از ناله‌های من خسته شده‌اند و آرزو دارم که لبانم را با محبت خود بپوشاندی تا سکوت کنم.
گر چون نهال تازه وتر، قدکشی به باغ
در شاخ خشک میل هم آغوشی آورد
هوش مصنوعی: اگر مانند نهال تازه و مرطوب، در باغ قد بکشید، شاخه خشک نیز تمایل به آرامش و نزدیکی خواهد داشت.
جامی چه سان به حال خود افتد که دمبدم
هوشش برد غم تو و مدهوشی آورد
هوش مصنوعی: جامی چگونه است که حالش اینگونه شده که هر لحظه از غم تو دیوانه و مدهوش می‌شود.