شمارهٔ ۹
به افسون گر گشایی مهر این لعل شکرخارا
فرود آری ازین فیروزه گون منظر مسیحا را
بیا ساقی که گر اقبال گردون را بقا بودی
نکردی پایه تخت سکندر تاج دارا را
سفال دردی اندر ده که بهر نقل ازین مجلس
سزد گر آسمان ریزد فرو عقد ثریا را
مجو از عقل شرح دل که درد آشام میخانه
به جام می حواله کرد حل این معما را
سواد وصف خطش می کشی ای خامه صبری کن
که تا بهر مداد آرم برون از دل سویدا را
قیاس سیل چشم اشکبار ما کجا داند
جز آن کز مشت پیمودن تواند آن دریا را
ز دست ما نمی آید شمار سنگ بیدادت
نه مقدور است ز انگشتان شمردن ریگ صحرا را
مرا تو چشم بینایی و یاران جمله اغیارم
عجب نبود اگر ز اغیار پوشم چشم بینا را
عجب شوخی و رعنا وز همه کس دوستتر دارم
به یاد شوخی و رعنائیت شوخان رعنا را
گشادم نافه اسرار و خون اندر جگر کردم
حسدورزان پنهان را غرض گویان پیدا را
ز عکس اشک خویش از بس که ریزد خون دل جامی
کند رنگین کتابه هر شب این ایوان مینا را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به افسون گر گشایی مهر این لعل شکرخارا
فرود آری ازین فیروزه گون منظر مسیحا را
هوش مصنوعی: اگر به جادوگری که زیبایی این سنگ قیمتی را نشان میدهد، توجه کنی، از این نمای خوش رنگ که شبیه به فیروزه است، میتوانی به مسیحای درمانگر دست یابی.
بیا ساقی که گر اقبال گردون را بقا بودی
نکردی پایه تخت سکندر تاج دارا را
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، اگر سرنوشت آسمان به ما وفا میکرد، هیچگاه پایههای تخت سکندر و تاج دارا را خراب نمیکردی.
سفال دردی اندر ده که بهر نقل ازین مجلس
سزد گر آسمان ریزد فرو عقد ثریا را
هوش مصنوعی: اگر سفالی در ده باشد که درد خاصی دارد، باید برای حمل و نقل به جایی مناسب باشد، حتی اگر آسمان هم فرو بریزد و عروسی ستاره ثریا هم برهم بخورد.
مجو از عقل شرح دل که درد آشام میخانه
به جام می حواله کرد حل این معما را
هوش مصنوعی: به دنبال این نباش که با عقل و منطق بتوانی دل را توجیه کنی، زیرا درد و مشکلاتی که در میخانه وجود دارد، فقط با نوشیدن و تجربه کردن قابل درک است. این معما را خودت باید حل کنی.
سواد وصف خطش می کشی ای خامه صبری کن
که تا بهر مداد آرم برون از دل سویدا را
هوش مصنوعی: ای قلم، تو در توصیف خطوط او مشغول هستی، کمی صبر کن تا من بتوانم احساسات عمیق قلبم را بر روی کاغذ بیاورم.
قیاس سیل چشم اشکبار ما کجا داند
جز آن کز مشت پیمودن تواند آن دریا را
هوش مصنوعی: چشمان اشکبار ما نمیتوانند عظمت و وسعت دریا را درک کنند، مگر اینکه با دستان خود آن را لمس کنند.
ز دست ما نمی آید شمار سنگ بیدادت
نه مقدور است ز انگشتان شمردن ریگ صحرا را
هوش مصنوعی: از دست ما برنمیآید که تعداد سنگهای بیوفاییات را بشماریم، همانطور که شمردن ریگهای صحرا از انگشتان دست خارج است.
مرا تو چشم بینایی و یاران جمله اغیارم
عجب نبود اگر ز اغیار پوشم چشم بینا را
هوش مصنوعی: تو برای من چشم بینایی هستی و دیگران همه غریبهاند. تعجبی ندارد اگر از غریبهها چشمان بینا را بپوشانم.
عجب شوخی و رعنا وز همه کس دوستتر دارم
به یاد شوخی و رعنائیت شوخان رعنا را
هوش مصنوعی: چقدر جالب و دلپذیر است، من تو را بیشتر از همه دوست دارم به خاطر یادگارهای شادی و زیبایی که در ذهنم داری.
گشادم نافه اسرار و خون اندر جگر کردم
حسدورزان پنهان را غرض گویان پیدا را
هوش مصنوعی: من پرده از رازها برداشتم و در دل خود درد و اندوهی را احساس کردم. افرادی که به طور پنهانی حسد میورزیدند، در مقابل کسانی که با هدفهای واضح و مشخص صحبت میکردند، آشکار شدند.
ز عکس اشک خویش از بس که ریزد خون دل جامی
کند رنگین کتابه هر شب این ایوان مینا را
هوش مصنوعی: از بس که اشک من بر دل میریزد، دل مثل خون رنگین میشود و هر شب این ایوان مینا پر از رنگ و زیبایی میگردد.