گنجور

شمارهٔ ۸۸

چو می دم با لب جانان من زد
ز غیرت آتش اندر جان من زد
به ترک عشق پیمان بسته بودم
جمالش رخنه در پیمان من زد
به میدان همچو گوی افتاد صد سر
به هر چوگان که دی سلطان من زد
چو باران ریختم از دیده چون برق
لب او خنده بر باران من زد
گریبانم اجل سوی عدم تافت
خیالش دست در دامان من زد
عجب مستغنیم زان روز کان گنج
قدم در کلبه ویران من زد
سرودش ذوق دیگر داد جامی
چو مطرب چنگ در دیوان من زد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو می دم با لب جانان من زد
ز غیرت آتش اندر جان من زد
هوش مصنوعی: وقتی که محبوبم لب به شراب زد، غیرت و عشق به آتش در جانم افکند.
به ترک عشق پیمان بسته بودم
جمالش رخنه در پیمان من زد
هوش مصنوعی: من به عشق ترک کرده بودم و تصمیم گرفته بودم اما زیبایی‌اش به این قرارداد من آسیب زد.
به میدان همچو گوی افتاد صد سر
به هر چوگان که دی سلطان من زد
هوش مصنوعی: در میدان، مانند گوی، صد سر به هر طرف پراکنده شده‌اند، آن‌طور که روزی سلطان من ضربه‌ای به توپ زد.
چو باران ریختم از دیده چون برق
لب او خنده بر باران من زد
هوش مصنوعی: همچنان که از چشمانم اشک مانند باران می‌ریزد، لبخند او مانند برق و روشنایی بر این باران من می‌تابد.
گریبانم اجل سوی عدم تافت
خیالش دست در دامان من زد
هوش مصنوعی: مرگ به سوی عدم و نیستی به من نزدیک می‌شود و خیال آن دستش را به دامن من انداخته است.
عجب مستغنیم زان روز کان گنج
قدم در کلبه ویران من زد
هوش مصنوعی: عجب که از آن روز به بعد که آن گنج باارزش به خانه ویران من پا گذاشت، ما بی‌نیاز و غنی شده‌ایم.
سرودش ذوق دیگر داد جامی
چو مطرب چنگ در دیوان من زد
هوش مصنوعی: وقتی او سرودش را خواند، احساسی تازه در من ایجاد کرد، مانند اینکه یک نوازنده با چنگ در شعرهای من نواخته باشد.