شمارهٔ ۶۸
چو نقشبند ازل نخل دلربای تو بست
دل شکسته عشاق در هوای تو بست
پی عبادت صاحبدلان دوصد محراب
به جلوه گاه بتان نعل بادپای تو بست
تنت ز بستن بند قبا گرفت آزار
کدام سنگدل آن بند بر قبای تو بست
بشستم از نم مژگان روان چو کلک خیال
به لوح خاطر من صورتی به جای تو بست
فتاد صدگره مشکلم به رشته جان
به هر گره که سر زلف مشکسای تو بست
شدم گدای تو بس تاجدار تخت نشین
که بر میان کمر خدمت گدای تو بست
ز طره پرده مکش پیش رو که دور سپهر
بقای جامی دلخسته در لقای تو بست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو نقشبند ازل نخل دلربای تو بست
دل شکسته عشاق در هوای تو بست
هوش مصنوعی: چون که معمار ازلی، زیبایی دلفریب تو را طراحی کرد، دلهای شکستۀ عاشقان نیز در آرزوی تو گرفتار شدند.
پی عبادت صاحبدلان دوصد محراب
به جلوه گاه بتان نعل بادپای تو بست
هوش مصنوعی: به خاطر عبادت بندگان خاص خدا، دوصد محراب در مکانهایی که بتها قرار دارند، به پای تو سجده کردهاند.
تنت ز بستن بند قبا گرفت آزار
کدام سنگدل آن بند بر قبای تو بست
هوش مصنوعی: بدن تو از اینکه لباس را بر روی خود بستی، آسیب دیده است. کاش آن سنگدل که این لباس را بر تن تو انداخت، رنج تو را میدانست.
بشستم از نم مژگان روان چو کلک خیال
به لوح خاطر من صورتی به جای تو بست
هوش مصنوعی: چشمانم از اشک شسته شده و احساساتی مانند خیال در ذهنم نقش بستهاند، بهطوری که به جای تو، تصویری در ذهنم شکل گرفته است.
فتاد صدگره مشکلم به رشته جان
به هر گره که سر زلف مشکسای تو بست
هوش مصنوعی: مشکلات و پیچیدگیهای زندگیام، به مانند رشتهای از جانم به هم گره خورده است، و هر گرهی که به زلف زیبای تو مربوط میشود، به من یادآوری میکند که به آنها پیوند دارم.
شدم گدای تو بس تاجدار تخت نشین
که بر میان کمر خدمت گدای تو بست
هوش مصنوعی: من به خدمت تو آمدهام و خود را مانند گدایان دربار میدانم، حتی اگر تو شاهزادهای با تاج و تخت باشی، من با افتخار در خدمت تو هستم و کمربند خدمت را به دور خود بستهام.
ز طره پرده مکش پیش رو که دور سپهر
بقای جامی دلخسته در لقای تو بست
هوش مصنوعی: موهای خود را از پیش رو بردار که دور دنیا، جامی دلbroken را در ملاقات تو پر کرده است.