گنجور

شمارهٔ ۴۲

چو در طریق ارادت نگار ما دودل است
به هر کجا رود از کوی یکدلان بحل است
ز چین به لوح جبینش هزار نقش خطاست
چه سود ازانکه رخش رشک صورت چگل است
ز لطف و قهر وی آسودگی نیابد کس
مزاج او چو نه در طور حسن معتدل است
به تیغ فرقت ازو به که بگسلم پیوند
به زلف او رگ جانم اگرچه متصل است
چو ریخت بیگنهم خون ز عکس خون من است
که سرخ گشته رخ او نه آنکه منفعل است
گیاه مهر چه بویم ازو که دست قضا
فشانده تخم جفا کاریش در آب و گل است
به دلبری که نبود اهل، داد دل جامی
کنون ز کرده خود پیش اهل دل خجل است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو در طریق ارادت نگار ما دودل است
به هر کجا رود از کوی یکدلان بحل است
هوش مصنوعی: وقتی که در مسیر عشق به محبوبم تردید دارم، هر جا که برود، از کوی دوستان واقعی در امان است.
ز چین به لوح جبینش هزار نقش خطاست
چه سود ازانکه رخش رشک صورت چگل است
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت چهره اشاره دارد و بیان می‌کند که زیبایی ظاهری به تنهایی کافی نیست. حتی اگر چهره فرد زیبا باشد و مورد توجه قرار گیرد، اگر شخصیت و ویژگی‌های درونی او نیکو نباشد، این زیبایی ارزشی ندارد و برعکس، ممکن است تنها جنبه‌ای ظاهری و زودگذر باشد. در واقع، توجه به ابعاد داخلی و انسانی افراد مهم‌تر از زیبایی ظاهری است.
ز لطف و قهر وی آسودگی نیابد کس
مزاج او چو نه در طور حسن معتدل است
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از لطف و خشم او آسوده‌خاطر نمی‌شود؛ زیرا حال و روح او همانند طبیعتی که در آن توازن و اعتدالی وجود ندارد، ناپایدار و غیرقابل پیش‌بینی است.
به تیغ فرقت ازو به که بگسلم پیوند
به زلف او رگ جانم اگرچه متصل است
هوش مصنوعی: بهتر است که به خاطر جدایی از او، ارتباطم را قطع کنم، حتی اگر رگ جانم به زلف او گره خورده باشد.
چو ریخت بیگنهم خون ز عکس خون من است
که سرخ گشته رخ او نه آنکه منفعل است
هوش مصنوعی: وقتی که خون بیگناهی ریخته می‌شود، نشان‌دهنده این است که سرخی چهره او به دلیل خون خودش است و او نیست که تحت تأثیر قرار گرفته باشد.
گیاه مهر چه بویم ازو که دست قضا
فشانده تخم جفا کاریش در آب و گل است
هوش مصنوعی: باید بگویم که در دل این گیاه محبت چه عطر و بویی می‌توان حس کرد، در حالی که تقدیر به گونه‌ای آن را در آب و خاک پرورش داده که نشان از دست‌کاری و بی‌وفایی دارد.
به دلبری که نبود اهل، داد دل جامی
کنون ز کرده خود پیش اهل دل خجل است
هوش مصنوعی: دل من به عشق کسی می‌تپد که به دلبری و محبت مشغول نیست. حالا، در میان این عشق، جامی از دل بر خود می‌زنم، اما در برابر کسانی که اهل عشق و احساس هستند، شرمنده و خجالت‌زده‌ام.