شمارهٔ ۲۹
پیش قدت دست خدمت بسته هر سروی که هست
دست بسیار است جان من بلی بالای دست
میل طوبی کرد زاهد گرچه بالای تو دید
آری آری مایل پستیست همتهای پست
مستی از میخانه می زد دست و می گفت این سرود
بت پرست از بت پرست و خودپرست از خود نرست
درشب هجران هجوم آورد بر من تاب تب
دل طپید از بیم و تن لرزید لیکن نبض جست
بود سینه منزل دل نیز لیکن تیر تو
چون رسید از ره گذشت از سینه و در دل نشست
پارسا مسکین زبیم دین خود از زلف تو
می هراسد همچو مرغ از دام و چون ماهی ز شست
وصف تو جامی رقم می زد نمودی خط سبز
خامه را بشکست از شرم و ورق را برشکست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پیش قدت دست خدمت بسته هر سروی که هست
دست بسیار است جان من بلی بالای دست
هوش مصنوعی: هر سروی که قد بلند و زیبایی دارد، به خاطر قد و جلال تو، ناچار دست به خدمت به تو دراز کرده است. جان من، بله، من هم در برابر تو تسلیم و در خدمت تو هستم.
میل طوبی کرد زاهد گرچه بالای تو دید
آری آری مایل پستیست همتهای پست
هوش مصنوعی: زاهد که به دنبال کمال و نیکی است، اگرچه به زیباییها و بلندای روح اشاره میکند، اما در واقع او به چیزهای پایینتر و ناچیز تمایل دارد و همت او به سمت اهداف نامناسب و دون است.
مستی از میخانه می زد دست و می گفت این سرود
بت پرست از بت پرست و خودپرست از خود نرست
هوش مصنوعی: مستی از میخانه به من رسیده بود و با آن سرود، میگفت که پرستش بتها از بتپرستان و خودپرستی از کسانی که فقط به خود اهمیت میدهند، نتیجهای نخواهد داشت.
درشب هجران هجوم آورد بر من تاب تب
دل طپید از بیم و تن لرزید لیکن نبض جست
هوش مصنوعی: در شب دوری، حس شوق و اشتیاق بر من چیره شد. قلبم از ترس بسیار تپش میزد و بدنم میلرزید، اما در عین حال، نبض زندگیام همچنان تند میزد.
بود سینه منزل دل نیز لیکن تیر تو
چون رسید از ره گذشت از سینه و در دل نشست
هوش مصنوعی: دل خانهای برای عشق بوده، اما وقتی تیر عشق تو از راه رسید، از سینه عبور کرد و در دل جا گرفت.
پارسا مسکین زبیم دین خود از زلف تو
می هراسد همچو مرغ از دام و چون ماهی ز شست
هوش مصنوعی: پارسا و زاهدی که در زندگی خود سختی کشیده است، از عشق و زلف تو میترسد، همانطور که یک پرنده از دام میترسد و همانطور که ماهی از دستهای انسانی که آن را در آب میگیرد، میترسد.
وصف تو جامی رقم می زد نمودی خط سبز
خامه را بشکست از شرم و ورق را برشکست
هوش مصنوعی: توصیف تو مانند جامی بود که زیباییات را مینوشته است. وقتی قلم سبز به تو اشاره کرد، از حیا و شرم خود را شکست و ورق را نیز خراب کرد.