گنجور

شمارهٔ ۲۸

زهی فراق تو چون مرگ هادم اللذات
حیات و دولت وصل تو متحد بالذات
منم فتاده به گرداب غم به دستم ده
کمند زلف کزان باشدم امید نجات
به فسق و زهد قضا برنگردد ای ساقی
بدین ترانه بده می که کل آت آت
چو بیشتر تلف عمر ما ز هشیاریست
بغیر باده چه امکان تلافی مافات
چو خاست هیهیت ای صوفی از نشیمن طبع
به پیشگاه حقیقت رساندت هیهات
زکات حسن ندادی به بوسه زان گریم
اگرچه مانع بارندگیست ترک زکات
ز طعن عابد اصنام جامیا بازآی
چه آفریده اوهام ما چه عزی و لات

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی فراق تو چون مرگ هادم اللذات
حیات و دولت وصل تو متحد بالذات
هوش مصنوعی: فراق تو آنقدر دردناک است که مانند مرگ لذت‌ها می‌باشد و تنها بودن در کنار تو، زندگی و خوشبختی را به من می‌بخشد.
منم فتاده به گرداب غم به دستم ده
کمند زلف کزان باشدم امید نجات
هوش مصنوعی: من در دریای غم افتاده‌ام و نیاز به کمکی دارم تا از زنجیرهای زلف کسی که به او امید نجات پیدا کرده‌ام، رها شوم.
به فسق و زهد قضا برنگردد ای ساقی
بدین ترانه بده می که کل آت آت
هوش مصنوعی: ای ساقی، نگذار که به گناه و زهد بازگردم، این ترانه را بده که زندگی پر از حرارت و شوق است.
چو بیشتر تلف عمر ما ز هشیاریست
بغیر باده چه امکان تلافی مافات
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر عمر ما در حالت هوشیاری سپری شود، فرصتی برای جبران گذشته نداریم جز با نوشیدن شراب.
چو خاست هیهیت ای صوفی از نشیمن طبع
به پیشگاه حقیقت رساندت هیهات
هوش مصنوعی: وقتی که ای صوفی، خواسته‌ای از وجود خودت را به حقیقت نزدیک کنی، این کار بسیار دشواری است.
زکات حسن ندادی به بوسه زان گریم
اگرچه مانع بارندگیست ترک زکات
هوش مصنوعی: اگر به خاطر زیبایی‌ات به من بوسه‌ای نمی‌دهی، باید بدان که اشک‌های من هرچند مانع باران می‌شود، باز هم به خاطر کمبود آن محبت ناراحت می‌شود.
ز طعن عابد اصنام جامیا بازآی
چه آفریده اوهام ما چه عزی و لات
هوش مصنوعی: از انتقاد عابد به بت‌ها دست بردار، زیرا آنچه که او ساخته فقط توهمات هستند، نه عزی و نه لات حقیقی.